بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در برابر قانون | طاقچه
تصویر جلد کتاب در برابر قانون

بریده‌هایی از کتاب در برابر قانون

۴٫۰
(۱۹۷)
این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
ツAlirezaツ
مرد روستایی انتظار چنین دشواری‌هایی را نداشت: او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد
محمدحسین بنی احمدی
این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
مسافر
«اینجا، هیچ کس دیگری نمی‌توانست اجازه‌ی ورود بگیرد. چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
Somayeh
مرد روستایی انتظار چنین دشواری‌هایی را نداشت: او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد، اما چنان که با دقت بیشتری به نگهبان در کت پشمی، با بینی بلند و نوک‌دار و ریش بلند، باریک و سیاه تاتاری‌اش نگاه می‌کند، تصمیم می‌گیرد که بهتر است تا زمانی که اجازه‌ی ورود را بگیرد، صبر کند.
🌱Deli
مرد روستایی انتظار چنین دشواری‌هایی را نداشت: او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد، اما چنان که با دقت بیشتری به نگهبان در کت پشمی، با بینی بلند و نوک‌دار و ریش بلند، باریک و سیاه تاتاری‌اش نگاه می‌کند، تصمیم می‌گیرد که بهتر است تا زمانی که اجازه‌ی ورود را بگیرد، صبر کند.
Mohammad Hassan Hajivandi
مرد روستایی انتظار چنین دشواری‌هایی را نداشت: او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد
liuna ahmadani
مرد روستایی انتظار چنین دشواری‌هایی را نداشت: او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد، اما چنان که با دقت بیشتری به نگهبان در کت پشمی، با بینی بلند و نوک‌دار و ریش بلند، باریک و سیاه تاتاری‌اش نگاه می‌کند، تصمیم می‌گیرد که بهتر است تا زمانی که اجازه‌ی ورود را بگیرد، صبر کند.
@a.h.shokri98
«اینجا، هیچ کس دیگری نمی‌توانست اجازه‌ی ورود بگیرد. چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
Husayn Parvarde
نگهبانی در برابر قانون می‌نشیند. مردی روستایی که اجازه‌ی ورود به قانون را می‌خواهد، نزد نگهبان می‌آید. لیکن نگهبان می‌گوید که حالا نمی‌تواند به او اجازه‌ی ورود دهد.
..
قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد،
Mohsen
مرد، که برای این سفر چیزهای زیادی با خود به همراه آورده است، همه را بدون توجه به ارزشمند بودنشان برای جلب رضایت نگهبان خرج می‌کند. نگهبان نیز همه را می‌پذیرد ولی با این حال می‌گوید: «من این را تنها به این خاطر که گمان نکنی هیچ کاری نتوانسته‌ای انجام دهی، قبول می‌کنم.» طی سالیان متوالی مرد تقریبا پیوسته نگهبان را زیر نظر نگه می‌دارد. او سایر نگهبانان را فراموش می‌کند
Mohsen
آیا براستی اجسام پیرامونش تیره‌تر می‌شوند یا چشمانش او را فریب می‌دهند
M8.
«اینجا، هیچ کس دیگری نمی‌توانست اجازه‌ی ورود بگیرد. چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
zaraswif
مرد، که برای این سفر چیزهای زیادی با خود به همراه آورده است، همه را بدون توجه به ارزشمند بودنشان برای جلب رضایت نگهبان خرج می‌کند. نگهبان نیز همه را می‌پذیرد ولی با این حال می‌گوید: «من این را تنها به این خاطر که گمان نکنی هیچ کاری نتوانسته‌ای انجام دهی، قبول می‌کنم.»
الهام حمیدی
او با خود فکر می‌کند که قانون باید همیشه و برای همه در دسترس باشد، اما چنان که با دقت بیشتری به نگهبان در کت پشمی، با بینی بلند و نوک‌دار و ریش بلند، باریک و سیاه تاتاری‌اش نگاه می‌کند، تصمیم می‌گیرد که بهتر است تا زمانی که اجازه‌ی ورود را بگیرد، صبر کند.
الهام حمیدی
مرد می‌گوید: «همه خواهان قانون هستند. پس چگونه است که طی این سال‌ها کسی جز من خواستار ورود نبود؟» نگهبان می‌بیند که مرد درحال احتضار است، پس برای اینکه صدایش به گوش ضعیف پیرمرد برسد، فریاد می‌زند: «اینجا، هیچ کس دیگری نمی‌توانست اجازه‌ی ورود بگیرد. چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
liuna ahmadani
مرد می‌گوید: «همه خواهان قانون هستند. پس چگونه است که طی این سال‌ها کسی جز من خواستار ورود نبود؟» نگهبان می‌بیند که مرد درحال احتضار است، پس برای اینکه صدایش به گوش ضعیف پیرمرد برسد، فریاد می‌زند: «اینجا، هیچ کس دیگری نمی‌توانست اجازه‌ی ورود بگیرد. چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
liuna ahmadani
می‌پرسد: «چیزی هست که هنوز بخواهی بدانی؟ تو سیری ناپذیری.»
Afsanee Saalehi
چرا که این ورودی تنها برای تو ساخته شده بود و من اکنون می‌روم و این در را برای همیشه می‌بندم.»
Afsanee Saalehi
«من این را تنها به این خاطر که گمان نکنی هیچ کاری نتوانسته‌ای انجام دهی، قبول می‌کنم.
آوا

حجم

۵٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

حجم

۵٫۶ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۰ صفحه

قیمت:
رایگان