برای آنکه من کوچک نگردد، برای آنکه حجمش حفظ شود، باید خاطرات را، همچون گلهای درون گلدان، آبیاری کرد، و این مستلزم تماس منظم با شاهدان گذشته، یعنی دوستان، است. آنان آینهٔ ما هستند، حافظهٔ ما هستند؛ از آنان هیچچیز خواسته نمیشود، مگر آنکه گاهبهگاه این آینه را برق اندازند تا بتوانیم خود را در آن ببینیم.
آرزو
رؤیاها دورههای متفاوت زندگی آدمی را یکسان، و همهٔ حوادثی را که از سرگذرانده است همزمان، مینمایانند. رؤیاها اعتبار زمان حال را، با انکار موقعیت ممتازش، ازمیان میبرند.
آرزو
او میاندیشید که آنچه اینهمه آشفتهاش کرده حذف زمان حال است، حذفی که رؤیا انجام داده است. زیرا او با شور و شوق به اکنون خویش پیوسته است، اکنونی که، بههیچ قیمت، آن را نه با گذشته و نه با آینده عوض میکند. از این روست که او رؤیا را دوست ندارد: رؤیاها دورههای متفاوت زندگی آدمی را یکسان، و همهٔ حوادثی را که از سرگذرانده است همزمان، مینمایانند. رؤیاها اعتبار زمان حال را، با انکار موقعیت ممتازش، ازمیان میبرند.
مهدیار