- طاقچه
- ادبیات
- طنز
- کتاب نزدیک ته خیار
- بریدهها
بریدههایی از کتاب نزدیک ته خیار
۳٫۲
(۲۲)
مرگا به من! که با پر طاووس عالمی
یک موی گربهی وطنم را عوض کنم
آشیخ دکتر
یک روز کتاب ایرج میرزا را از قفسۀ کتابهای پدرم برداشتم که بخوانم. پدرم وقتی کتاب را در دست من دید، گفت: «بیتربیت، گفتم کتاب بخوان، نه هر کتابی! »
ali
عدهای هم نظراتشان غیرقابل تحمل بود که به قول آن ضربالمثل معروف چینی؛ «این به اون در» که اصل ضربالمثل این است:
This to that door!
سپیده
ابرها را دوباره ترساندند
باز شلوار آسمان خیس است
ماه مثل همیشه زیبا نیست
دست کم صورتش لک و پیس است
falinezh
عاشقی لایق هر آدم پیزوری نیست
پسرم! عشق که یک حس همینجوری نیست
آشیخ دکتر
خیلی بیانصافی است آدم املت کسی را بخورد و املتدان را بشکند، واگذارش کردهام به روزی که از قحطی لبخند یاد درشتی شتابزدهاش بیفتد
سپیده
من اگر کلیهی شما بودم
کار مانند مرد میکردم
یا دقیقاً به درد میخوردم
یا صمیمانه درد میکردم
ali
از همین جا که نشستهام از عواملی که پای خیلی چیزها ایستادند و باعث کتاب شدن «نزدیک ته خیار» شدند، تشکر میکنم و شعر کلیدم را تقدیم میکنم به عزیز بزرگواری که اولین پیشنهاد برای اقدام به تهیه و تألیف «نزدیک ته خیار» از جانب ایشان بود.
در حال حاضر دربارهی اسم آن بزرگوار خاموشی گزیدهام، شما میتوانید در مورد بزرگواران عزیزی که اولین پیشنهاد برای تهیه و تألیف آثارتان از جانب ایشان است، خاموشی نگزینید.
با احترام به ناصر فیض!
سپیده
من معتقدم شعر نوعی تخلیه است. شاعر با سرودن شعر – هر نوع شعری - خود را تخلیه میکند. اگر این تخلیه شدن با یک شعر نجیب و شسته رُفته انجام شود شاید دیگر نیازی به هزل و هجو نباشد.
معصومه
باید که شیو هی سخنم را عوض کنم
شد، شد، اگر نشد، دهنم را عوض کنم
falinezh
با این همه غافل مشو از رحمت حق، تا
خود را ز خداوند، طلبکار نکردی
آشیخ دکتر
ابرها را دوباره ترساندند
باز شلوار آسمان خیس است
آشیخ دکتر
عشق منظومهی زیبای پریشانیهاست
دخترم! عشق که یک حس همینجوری نیست
آشیخ دکتر
اینها را که عرض کردم هیچ ربطی به آن ندارد که: «نزدیک ته خیار» به گونهای ادامهی «املت دستهدار» است.
تلخ است، شیرین است، تلخ و شیرین است؛ نمیدانم. شاید چیزی باشد «نزدیک ته خیار»! بسیاری از دوستان از بنده تشکر کردهاند به خاطر «املت خوانی»هایی که تا صبح داشتهاند و لذا خدا پدرم را بیامرزد که کلی صفا کردهاند
سپیده
باور کنید اهل هیچگونه دستهبازی و اینها نیستم. «املت دستهدار» هم کاملاً اتفاقی بود.
تازه، هر چیزی که به نظر دستهدار میرسد تحقیقاً دستهدار نیست. نمونهاش همین «کتلت دستهدار» معروف که از دسته فقط اسمش را دارد. در «املت دستهدار» نه اجازه دادهام کسی از دستهای وارد بنده بشود و نه خودم وارد دستهای شدهام.
سپیده
هر شب میان مقبرهها راه میروم
شاید هوای زیستنم را عوض کنم
R.M.8105
دستی به جام باده و دستی به زلف یار
پس من چگونه پیرهنم را عوض کنم!؟
Fatemeh
«من هستم، چون میتوانم همه چیز را به همه چیز ربط بدهم»
آشیخ دکتر
در تبی کز ماست باشد مالت پیدا میشود
از ته سوراخ کفش آسفالت پیدا میشود
آشیخ دکتر
نزدیک ته خیار
مجموعه طنز
نویسنده: ناصر فیض
انتشارات: سوره
سپیده
حجم
۱۱۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱۱۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
قیمت:
۶۲,۰۰۰
۳۱,۰۰۰۵۰%
تومان