بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کشتن مرغ مینا | طاقچه
تصویر جلد کتاب کشتن مرغ مینا

بریده‌هایی از کتاب کشتن مرغ مینا

۳٫۷
(۱۹)
اتیکوس می‌گه خدا بنده‌هاشو همون قدر دوست داره که اون‌ها خودشون رو
naghme_rsh
«هر کس حق داره هر طور می‌خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند. اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم" باید بتونم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزیه که نمی‌تونه تابع نظر اکثریت باشه».
naghme_rsh
آدم‌هایی پیدا می‌شند که... که اون‌قدر غصهٔ اون دنیا رو دارند که هیچ‌وقت یاد نمی‌گیرند تو این دنیا چه‌جور باید زندگی کرد.
کاربر ۱۸۰۲۷۳۹
اتیکوس می‌گه خدا بنده‌هاشو همون قدر دوست داره که اون‌ها خودشون رو».
شادی علایی
اتیکوس حق داشت. می‌گفت آدم نمی‌تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعاً در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند.
کاربر ۳۴۴۶۵۸۳
آدم نمی‌تواند کسی را بشناسد مگر اینکه واقعاً در کالبد او جا بگیرد و از نظرگاه او به دنیا نگاه کند.
کاربر ۱۳۹۸۲۷۷
بچه جان" اگه کسی به تو لقب بدی داد" لازم نیست بهت بربخوره. این لقب به تو صدمه نمی‌زنه" برعکس نشون می‌ده که خود گوینده اخلاقاً چقدر فقیره.
خانم مهدوی
عوض اینکه خیال کنی شجاعت در وجود یک مرد تفنگ به دست تجسم پیدا می‌کنه" شجاعت واقعی را ببینی. آدم از پیش می‌دونه که شکست می‌خوره و معهذا شروع می‌کنه. اعم از اینکه موفق بشه یا نه نتیجه هر چه باشه تلاش می‌کنه و جلو می‌ره. احتمال برد خیلی کمه" اما گاهی هم آدم می‌بره"
کاربر ۳۲۹۵۲۱۲
من به این نتیجه رسیدم که مردم خصوصیات عجیب و غریبی دارند و خودم را از آن‌ها کنار کشیدم و دیگر به آن‌ها فکر نکردم مگر وقتی که مجبور می‌شدم.
کاربر ۱۳۹۸۲۷۷
همسایه‌ها هنگام عزاداری برای هم غذا می‌برند" موقع بیماری گل و در سایر مواقع به مناسبات گوناگون چیزهای کوچکی به هم هدیه می‌کنند. بو همسایهٔ ما بود. به ما دو عروسک تراشیده از صابون" یک ساعت شکسته با زنجیر" یک جفت سکهٔ یک‌پنی صیقلی‌شده و زندگی ما را هدیه کرده بود. اما همسایه‌ها در قبال هدیه‌هایی که دریافت می‌کنند خودشان نیز چیزی هدیه می‌دهند. ما هیچ‌وقت جای هدایایی که از شکاف درخت برداشتیم" چیزی نگذاشتیم. ما به بو هیچ‌چیز نداده بودیم و این فکر مرا غمگین می‌کرد.
نفس
همسایه‌ها هنگام عزاداری برای هم غذا می‌برند" موقع بیماری گل و در سایر مواقع به مناسبات گوناگون چیزهای کوچکی به هم هدیه می‌کنند. بو همسایهٔ ما بود. به ما دو عروسک تراشیده از صابون" یک ساعت شکسته با زنجیر" یک جفت سکهٔ یک‌پنی صیقلی‌شده و زندگی ما را هدیه کرده بود. اما همسایه‌ها در قبال هدیه‌هایی که دریافت می‌کنند خودشان نیز چیزی هدیه می‌دهند. ما هیچ‌وقت جای هدایایی که از شکاف درخت برداشتیم" چیزی نگذاشتیم. ما به بو هیچ‌چیز نداده بودیم و این فکر مرا غمگین می‌کرد.
نفس
آقای رادلی او را اغلب روی تخت با زنجیر می‌بندد. اتیکوس مخالف بود و می‌گفت نباید این‌طور باشد. برای تبدیل اشخاص به اشباح راه‌های دیگری هم وجود دارد.
خانم مهدوی
«اینکه صد سال شکست خورده‌ایم" دلیل این نیست که باز تقلا نکنیم».
خانم مهدوی
اتیکوس آن روز که تشخیص داد این استعداد امتیاز غیرعادلانه‌ای علیه موجودات زنده است تفنگ را زمین گذاشت. به نظرم تصمیم گرفته تیراندازی نکنه مگر اینکه مجبور بشه. امروز مجبور شد».
خانم مهدوی
اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم" باید بتونم با خودم زندگی کنم. وجدان آدم تنها چیزیه که نمی‌تونه تابع نظر اکثریت باشه».
خانم مهدوی

حجم

۳۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

حجم

۳۵۸٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۴۲۳ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان