بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر | طاقچه
تصویر جلد کتاب برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر

بریده‌هایی از کتاب برگردان روایت گونه شاهنامه فردوسی به نثر

انتشارات:نشر قطره
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۷از ۵۳ رأی
۳٫۷
(۵۳)
هر چند سرشت مردمان، عیبِ خود ندیدن است و اعتقاد آنان خوی و خصلتِ خود را پسندیده دانستن
کاربر ۸۸۴۷۵۲
آری جهان سراسر افسانه است، بد یا خوب، بر هیچ‌کس وفا نکند و با هیچ‌کس نمانَد.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
این روشِ جهانِ فانی است که پیوسته مهرِ دائم و روی خوش با هیچ‌کس ندارد.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
باید که در جهان هرکس هرچه دارد بخورد و ببخشد و از رنج خود خویشتن و دیگران را بهره رساند، نه اینکه اندوخته‌ها به دشمن گذارد و بگذرد.
کاربر ۸۸۴۷۵۲
وصف مردان پیش زنان نباید کرد، چه دلِ زنان جایگاهِ وساوس شیطان است و راهنمایشان به‌جای تعقّل سخن این و آن.
Mhri
فرزندی چون سهراب را به خاطر شاه ایران پهلو دریدم، گُردی را کشتم که مانند او دیگر یلی نخواهد بود، همیشه جهان‌پهلوان بوده‌ام، سالیان بسیار بر من گذشته و در تمامی عمر نهانم با آشکار و دلم با زبانم یکی بوده است و تا من کمر بر میان بسته داشتم شاهان ایران از رنج و سختی رزم، آسوده‌خاطر بودند.
shahideh
به اعتقاد استاد طوس فریدون فرشته نبود، گِلِ او را از مشک و عنبر نسرشته بودند، بشری بود همانند دیگر فرزندان آدم، اما داد و دهِش او را فرّخ و نیکنام کرد و راستی اینکه هر کس نیکنامی و سعادت خواهد باید داد و دهش پیشه سازد.
Zahraaa69
آری جهان سراسر افسانه است، بد یا خوب، بر هیچ‌کس وفا نکند و با هیچ‌کس نمانَد.
neg_arjane
طهمورث وزیری پاک‌سرشت و نیکورای داشت، شیدسپ نام که پیوسته روزه داشتی و شب را با راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز به صبح رسانیدی. روزه و نمازِ شب رسمی است که او نهاده است.
Zahraaa69
زال از دیدار دلدار خرد و هوش از دست می‌دهد و به او می‌گوید سود این پرسش و گفتگو چیست تو بر بام و من بر زمین، راهِ دیدار بنمای. رودابه گیسوان انبوه از سر می‌گشاید و از بام فرو می‌گذارد. گیسوان پرتاب و خم‌اندرخم او تا به زمین می‌رسند پس به زال می‌گوید کمند گیسوان را که برای چنین روزگاری آماده کرده‌ام بگیر و به بالا برآی. زال بوسه‌ای به گیسوان می‌دهد، پس کمند از خدمتگار می‌ستاند و بر کنگره قصر می‌افکند و به چابکی خود را به بالای قصر می‌رساند. رودابه را در بر می‌گیرد و دو دلدار کنار هم رازهای عاشقانه به گوش یکدیگر فرو می‌خوانند و پیمان می‌بندند که در هیچ وضع و حال همسر دیگری نگیرند و با این عهد و قرار سحرگاهان از یکدیگر جدا می‌شوند.
Mhri
خردمندان آگاه اندرز داده‌اند که وصف مردان پیش زنان نباید کرد، چه دلِ زنان جایگاهِ وساوس شیطان است و راهنمایشان به‌جای تعقّل سخن این و آن.
بهمن
سالخورده پیری و پیر که بخواهد کار جوانان کند از نادانی اوست.
بهمن
مرگ به سراغ هرکه از مادر زاد خواهد آمد.
بهمن
بدی را به بدی پاسخ باید داد.
بهمن
گاه خشم پدر بر پسر از محبّت او بهتر و سودمندتر است
بهمن
و گفت نیکو گفته‌اند که با زنان راز نباید گفت.
بهمن
اسفندیار گفت جوان اگر در خانه بماند آزموده نمی‌شود، باید همراه من بیاید و رنج بیند و ورزیده و مجرّب گردد.
بهمن
هر که خرد دارد در آغاز کار به انجام آن می‌اندیشد.
بهمن
مردم سرافراز نه با زنان راز گویند و نه کودکان را به‌کاری بزرگ فرستند
بهمن
آدمی در زندگانی از سه کار ناگزیر است: خوردن و پوشیدن و بخشش کردن، بیرون از این سه کار رنج است و طمع و طمع‌ورزی
بهمن
کارآگهان به ولایات می‌فرستاد تا جائیکه ویران بود و یا تنگی آب داشت خراج از آنجا بردارند و اگر دهقان و کشاورز تنگدست بود او را به مال و وسایل یاری دهند.
بهمن
طهمورث وزیری پاک‌سرشت و نیکورای داشت، شیدسپ نام که پیوسته روزه داشتی و شب را با راز و نیاز به درگاه بی‌نیاز به صبح رسانیدی. روزه و نمازِ شب رسمی است که او نهاده است.
بهمن
دورانِ زندگی آدمی همانند دوران عمر میوه است: شکوفه و گل شدن و میوه نارس گشتن و سرانجام پخته شدن و رسیدن، یعنی پیمودن مراحل کمال و در این سیر کمالی اگر آفتی نبیند، تگرگی نابه‌هنگام بر آن نبارد و سرمای سخت بنیادش را برنیندازد و دستی به ستم بر او دراز نشود یا سنگی از دستی به سویش پرتاب نگردد که بارِ نارسیده را از شاخه جدا کند، می‌ماند و می‌رسد و چون پخته شد خود ناگزیر از شاخه جدا می‌گردد و بر خاک می‌افتد.
بهمن
بازی روزگار چنین است آنکه بر پشت زین قرار می‌گیرد گاه باید زین بر پشت نهد.
بهمن
و این از کردارهای شگفت جهان است چه هر ستوری و دام و ددی بچه خود را بازمی‌شناسد و در محافظت او می‌کوشد، شگفتا که آدمی از رنج و آز، فرزند خود را از دشمن تشخیص نمی‌دهد.
بهمن
مردان مرد در میدان نبرد این‌گونه سخن نمی‌گویند.
بهمن
رسمِ سرای کهن ناپایداری است، روزی نوبت پدر است و روز دیگر نوبت فرزند و سرانجامِ هر دو نیز نیستی. درِ این خانه راز پیوسته بسته است و کلید آن ناپیدا. دل در چنین سرای فانی بستن چه سود دارد.
بهمن
سرشت مردمان، عیبِ خود ندیدن است و اعتقاد آنان خوی و خصلتِ خود را پسندیده دانستن
بهمن
ساز و نهاد جهان چنین است، زمانی با فراز است و زمانی با نشیب. باید که در جهان هرکس هرچه دارد بخورد و ببخشد و از رنج خود خویشتن و دیگران را بهره رساند، نه اینکه اندوخته‌ها به دشمن گذارد و بگذرد. در بخشش خداوند دادگر کمی نیست. شادی باید کرد و اندوه نباید خورد. همین و بس.
بهمن
گودرز به بالین او آمد، خواست سر از تنش جدا سازد. اما به یاد دستور کیخسرو افتاد که با جسد پیران به احترام رفتار کند.
بهمن

حجم

۶۲۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

حجم

۶۲۹٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

قیمت:
۱۳۳,۰۰۰
۹۳,۱۰۰
۳۰%
تومان