
بریدههایی از کتاب نوعی داستان عاشقانه
۳٫۰
(۲)
بعضی وقتها زیادی دنبال واقعیات میرم؛ بعضی وقتها آدم برای اینکه واقعیت رو بفهمه، شاید بهتر باشه بره پیش دیوونهها... شاید همون واقعیتهاس که دیوونهشون کرده،
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
تام: (دو دست او را در دست میگیرد.) گوش کن ببین چی میگم، همیشه سعی کن تنها کسی نباشی که یه چیزی رو میدونی...
انجلا: (با پشیمانی به زمین مینگرد.) میدونم...
تام: اگه کس دیگهای هم اون رو بدونه، بهترین پشتگرمیه.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
یه قرار داشتم، پاک یادم رفته بود.
تام: جدی؟ چی شد یادت رفت؟
انجلا: نمیدونم، همینطوری.
تام: میگن معنیش اینه که طرف اصلاً دلش نمیخواد بره.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
هیچ زنی رو ندیدم مثل تو هر دفعه که میبینمش اینطور
جا بخورمعین سریالهای خانوادگی تلویزیونی. هر دفعه منتظر قسمت بعدیام.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
بعضی وقتها آدم برای اینکه واقعیت رو بفهمه، شاید بهتر باشه بره پیش دیوونهها... شاید همون واقعیتهاس که دیوونهشون کرده، مگه اینکه این دفعه من هم دیوونه شده باشم.
sety seyfi
بهمحض اینکه تأسف چیزی رو بخوری، دچار مشکل میشی.
فریک: خب، گاهی وقتها هم نمیشه تأسف نخورد.
لروی: بههرحال تسلیمش هم نمیشه شد.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
ـمن باید از نجّار بودن خودم خجالت بکشم؟ میخوام بگم همه مدام «کارگر، کارگر» میکنن، کارگر چقدر میگیره؟ خب، اگه کارگر بودن اینقدر کار بزرگیه، چرا هیچکس دلش نمیخواد کارگر بشه؟ هیچ شنیدین پدر و مادری این در و اون در بگه (ادای شَست در بند شلوار انداختن در میآورد.) «پسر من نجّاره»؟ شنیدین؟ شنیدین کسی به بنّا بودن کسی افتخار کنه؟ من نمیدونم شما چی هستین، اما من یه یانکی خر نفهمم، اما...
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
کارن: تو مادرت دوستت داشت؟
پاتریشیا: اوا آره. ما خیلی باهم صمیمی بودیم. شما نبودین؟
کارن: نه. تمام مزرعه رو بخشید به خواهرزادهش.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
چون این تنها چیزیه که من رو از دیوانه شدن نجات داده، باز هم میگم: تو باید این دنیا رو دوست داشته باشی.
کاربر ۴۳۸۳۱۲۹
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
حجم
۳٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۰ صفحه
قیمت:
۸۱,۰۰۰
۴۰,۵۰۰۵۰%
تومان