بریدههایی از کتاب چنین گفت زرتشت: کتابی برای همه کس و هیچ کس
۳٫۲
(۹۸)
من خواهان شکوه بسیار و ثروت فراوان نیستم، هر دوی اینها اضطراب آورند. امّا اگر شخصی از شهرتی و مالی برخوردار نباشد به خواب خوش نمیرود.
P.H
«برای جویای حقیقت نیت راستین کافی نیست، بلکه همواره باید اخلاص و نیت خود را بپاید و به آن از دیده شک بنگرد. زیرا دلداده حقیقت، حقیقت را به خاطر هماهنگیِ آن با امیالِ خویش نمیخواهد، بلکه حقیقت را تنها به خاطر حقیقت بودن دوست میدارد، حتّی اگر مخالف باور و عقیدهاش باشد.
mohsen
کسی که میخواهد روزی پرواز بیاموزد باید نخست ایستادن و دویدن و جهش و بالا رفتن و پایکوبی را به تمرین بگذارد. پرواز را با پرواز نتوان آموخت.
Travis
هر کسی از ظنّ خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
rezghkhah
در جستجوی زاد و بومِ خویش بیهوده از قلّهها بالا میروم. در شهرها سرگشتهام، از دروازهها بگذشتهام، امّا هنوز در آغازِ راهم.
saeed
انسانی با اندک مایهای از خِرَد هرگز نمیتواند ماهیت انسانی را، بما هو انسانٌ تطوّرپذیر بداند
Zeitung
بسا کارها که در سرزمینی ننگ است و در سرزمینی دیگر مایه شرف.
هیچ همسایهای را ندیدهام که بتواند حقیقت همسایهاش را دریابد و هر یک از دیوانگی و شرارت دیگری در شگفت است.
پویا پانا
ای والاترین انسانها، به پیش. هنگام دردِ زایمان کوهِ آینده انسانی فرارسیده است.
خدا مرده است و ما اینک میخواهیم انسانِ برتر زنده باشد.
hamed kianfar
بیدار باشید تا خوش بخوابید.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
«چنان برای دنیای خویش تلاش کن که گویی تا ابد زندگی خواهی کرد و چنان برای آخرتِ خویش تلاش کن که گویی فردا خواهی مرد» .
AS4438
ولی بامدادِ روز بعد زرتشت از بستر برجست و کمر بربست و همچو خورشید تابانی که از آن سوی ابرهای تیره برمیآید ملتهب و نیرومند از غار بیرون شد.
زرتشت همچون گذشته با خورشید به نجوی نشست و گفت: «ای اختر بزرگ، ای چشمه ژرفِ نیکبختی، اگر نبودند کسانی که روشنایی پرفروغت را بر آنان فروریزی به چه خشنود بودی؟
چه دشوار بود بر شرمِ پُر غرورت، که آنان در نهانگاههای خود پنهان میماندند و تو برمیآمدی، نور میافشاندی و روشنی میبخشیدی به همه جهانیان!
من بیدار گشتهام. امّا آن والاترینان هنوز غرقِ در خوابِ ژرفِ خویشاند، همه. آیا آنان دوستانی راستینند؟ نه آنان نیستند که در این کوهها چشم به راهشانم.
من چشم به راهِ کارِ خویشام. آغازین لحظههای روز خویش. آنان را از نشانه بامدادیام چه خبر؟ و صدای گامهایم، بامدادان، بیدارشان نمیکند.
Hemmat
به راستی انسان رودی است آلوده و ناپاک،
پویا پانا
اینان برای عشق ورزیدن به خدای خویش جز دار زدنِ انسان راهی نمیدانند.
بابای مینو
برای دوست خویش مانند هوای پاک و خلوت و نان و دارو باش. زیرا چه بسا کسانی که خود را از بند نتوانند رهانید. اما در رهاندن دوستان بس پُرتوانند.
Travis
به خویشتن خندیدن را بیاموزید.
Travis
این مردم میدانند که هرگاه به آنان مهر ورزی، خوارشان داشتهای و مهربانیات را با بدی پاسخ میگویند. روانشان از فضیلت خاموشِ تو در رنج است. و تنها وقتی شاد میشوند که فروتنیات پایان پذیرد و غرور شود. اقتضای طبیعتِ مردمان چنین است که خرمنِ مهرِ مهربانان را آتش زنند.
آرمان
دولت، در همه تعبیرهایِ خود از خیر و شرّ دروغ میگوید. هرچه میگوید دروغ است. وهر چه دارد حاصلِ دزدی و اختلاس!
Travis
نمیخواهم مرا از منادیانِ «برابری» بشمارند، زیرا دادگری به من آموزانده که: «انسانها برابر نیستند»
Travis
بگذار اشتیاقِ امروزت مقصد و آینده باشد.
کاربر ۲۳۴۹۱۴۷
چه ژرف است رنجِ جهان!
پویا پانا
در حالی پَر میزنم که میدانم بر فرازِ خویشتن اوج میگیرم و خدایی در درونِ من پایکوبی میکند.
vahab
ولی بامدادِ روز بعد زرتشت از بستر برجست و کمر بربست و همچو خورشید تابانی که از آن سوی ابرهای تیره برمیآید ملتهب و نیرومند از غار بیرون شد.
زرتشت همچون گذشته با خورشید به نجوی نشست و گفت: «ای اختر بزرگ، ای چشمه ژرفِ نیکبختی، اگر نبودند کسانی که روشنایی پرفروغت را بر آنان فروریزی به چه خشنود بودی؟
چه دشوار بود بر شرمِ پُر غرورت، که آنان در نهانگاههای خود پنهان میماندند و تو برمیآمدی، نور میافشاندی و روشنی میبخشیدی به همه جهانیان!
من بیدار گشتهام. امّا آن والاترینان هنوز غرقِ در خوابِ ژرفِ خویشاند، همه. آیا آنان دوستانی راستینند؟ نه آنان نیستند که در این کوهها چشم به راهشانم.
من چشم به راهِ کارِ خویشام. آغازین لحظههای روز خویش. آنان را از نشانه بامدادیام چه خبر؟ و صدای گامهایم، بامدادان، بیدارشان نمیکند.
Hemmat
من در میان مردم همچو نابینایی هستم که نمیداند پیرامونیانش کیستند؟ تا مبادا دستانم اطمینانِ خود را به تکیهگاهی استوار از دست بدهند.
مردم، من با شما بیگانهام. آن ظلمتِ من است که خود را در آن میپیچم و دلداریام که به آن پناه میجویم.
من رو به سوی شیادان بر دروازه مینشینم و بانگ میزنم: «کیست که میخواهد بفریبد مرا؟»
hamed kianfar
هیچ اژدهایی برای انسان هولناکتر از هیولای ارزشها و سخنانِ واهی نیست! چرا که سرنوشت دیری در او نهفته میماند تا وقتی که آن اژدها به هوش آید. آنگاه بر همه کسانی که بر پشتِ او خانه ساختهاند، خواهد آشفت و آنان را خواهد درید و فرو خواهد بلعید.
mokhtari
همه موجودات چیزی فراتر از خود پدید آوردهاند، حال آنکه شما میخواهید جزری باشید که این موج بزرگ را از فراز آمدن بازدارد. آری، شما بازگشت به حیوانیت را به جای چیره شدن بر انسان خوش داشتهاید و بوزینه بودن در برابر انسانیت جز ننگ و ریشخند به چه ارزد؟
hamed kianfar
اینک دانستهام آن چه را که مردمان به هنگام جستجوی واعظان فضیلت میجستند، چه بود!؟ آنان به دنبالِ خوابی آرام بودند و حقایقی که خوابِ خوش انگیزد.
Travis
دولت سردترینِ موجود از میان هیولاهای سردِ بدترکیب است. چون میگوید: منِ دولت، همان ملّت هستم. با متانت دروغ میگوید.
Travis
هر حقیقتی را که نهان داریم در ما زهری میشود کشنده.
Travis
آموختهام که نادانستن بهتر، تا نیمه دانستن و آن خوشتر که آدمی با اندیشه خود دیوانه باشد تا در نگاهِ مردم فرزانه.
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
کسی که از آتش رشک بسوزد، سرانجام مانند کژدمْ نیشِ زهرآگینش را به خود فرو میکند.
فروغ
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۸۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۴۱,۳۰۰۳۰%
تومان