- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب بار هستی
- بریدهها
بریدههایی از کتاب بار هستی
۳٫۰
(۳۲)
آیا آدم ابلهی که بر اریکهٔ قدرت تکیه زده است، تنها به عذر جهالت، از هرگونه مسئولیتی مبراست؟
Hasti.hdd
وقتی فرد قوی آنقدر ضعیف میشود که به فرد ضعیف بیحرمتی میکند، فرد ضعیف باید بهراستی خود را قوی بداند و او را ترک کند.
Hasti.hdd
زندگی فقط یک بار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمیز دهیم، زیرا ما در هر وضعی، فقط میتوانیم یک بار تصمیم بگیریم. زندگی دوباره، سهباره و چهارباره به ما عطا نمیشود که این را برای ما امکانپذیر سازد که تصمیمهای مختلف خود را با هم مقایسه کنیم.
Hasti.hdd
کسی که مایل است شهر و دیار خود را ترک گوید انسان خوشبختی نیست.
mery
واقعهٔ هولناک زندگی سابینا فاجعهٔ سنگینی نبود، بلکه عارضهای بود که از سبکی ناشی میشد. آنچه بر شانههای او فرو ریخت بار سنگینی نبود، بلکه «سبکی تحملناپذیر هستی» بود.
Hasti.hdd
وقتی میکوشند کسی را وادار به سکوت کنند، آیا بلند کردن صدا درست است؟ آری، درست است.
Hasti.hdd
در جامعهای که هراس و وحشت بر آن حکمفرماست، نباید برای اعترافاتی که ناشی از زور و خشونت است اهمیت قائل شد. یک انسان شرافتمند موظف است توجهی به اینگونه تکذیبنامهها نکند و به آنها گوش ندهد.
Hasti.hdd
آنکه از همه «مردتر» بود از همه محزونتر شد. آنقدر غمگین شد که همهچیز برایش بیتفاوت مینمود. هرچه را میاندیشید، در همهجا و به صدای بلند بیان میکرد تا بالاخره پلیس کمونیست، به سبب افکار ضالهاش، او را توقیف، محکوم و زندانی کرد
Hasti.hdd
آنچه فرد تحصیلکرده را از فرد خودآموخته مشخص میسازد وسعت دانش نیست، بلکه مراتب مختلف نیروی حیات و اعتمادبهنفس است.
rashid sediq
به نظر سابینا در حقیقت زیستن به خود و به دیگران دروغ نگفتن تنها در صورتی امکانپذیر است که انسان با مردم زندگی نکند. بهمحض اینکه بدانیم کسی شاهد کارهای ماست، خواهناخواه خود را با آن چشمان نظارهگر تطبیق میدهیم و دیگر هیچیک از کارهایمان صادقانه نیست. با دیگران تماس داشتن و به دیگران اندیشیدن در دروغ زیستن است
mery
زندگی فقط یک بار است و ما هرگز نخواهیم توانست تصمیم درست را از تصمیم نادرست تمیز دهیم، زیرا ما در هر وضعی، فقط میتوانیم یک بار تصمیم بگیریم.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
پیش از آنکه فراموش شویم، بهصورت کیچ درمیآییم. کیچْ ایستگاه ارتباطی میان هستی و فراموشی است.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
در این دنیا همهچیز از قبل بخشوده شده و همهچیز در آن بهطرز وقیحانهای مجاز است.
Yasaman
نیکی حقیقی انسان در کمال خلوص و صفا و بی هیچگونه قید و تکلف فقط در مورد موجوداتی آشکار میشود که هیچ نیرویی را به نمایش نمیگذارند. آزمون حقیقی اخلاق بشریت (اساسیترین آزمونی که بهسبب ماهیت عمیق آن هنوز برای ما بهخوبی محسوس نیست) چگونگی روابط انسان با حیوانات است، بهخصوص حیواناتی که در اختیار و تحت تسلط او هستند. و اینجاست که بزرگترین ورشکستگی بشر تحقق یافته است، آن هم ورشکستگی بنیادی که ناکامیهای دیگر نیز از آن ناشی میشود.
Hasti.hdd
هفت سال پیش «اتفاقاً» یک مورد سخت تورم نخاع در بیمارستان شهری که ترزا در آن زندگی میکرد پیش آمد. رئیس بخش بیمارستان بهفوریت برای مشاوره به آنجا خوانده شد. اما رئیس بخش «اتفاقاً» از بیماری سیاتیک رنج میبرد و چون قادر به حرکت نبود، توما را بهجای خود به بیمارستان شهرستان فرستاد. از پنج مهمانخانهٔ شهر، او «اتفاقاً» به هتلی رفت که ترزا در آن کار میکرد. قبل از حرکت «اتفاقاً» چند دقیقه برای نوشیدن آبجو فرصت داشت. ترزا «اتفاقاً» وقت کارش بود و «اتفاقاً» مسئول میز او بود. بنابراین یک رشته «اتفاق» ششگانه لازم بود که او را بهسوی ترزا بکشاند، گویی اگر به حال خود گذاشته شده بود، به هیچجا نمیرفت.
eli
هیچ وسیلهای برای تشخیص دادن تصمیم درست وجود ندارد، زیرا هیچ مقایسهای امکانپذیر نیست. در زندگی با همهچیز برای نخستین بار برخورد میکنیم، مانند هنرپیشهای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگیْ خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی میتوان قائل شد؟
mery
توما این ضربالمثل آلمانی را با خود زمزمه میکرد: یک بار حساب نیست، یک بار چون هیچ است. فقط یک بار زندگی کردن مانند هرگز زندگی نکردن است.
mery
یک دختر جوان که بهجای «ترقی» در زندگی باید در رستوران آبجو به افراد مست بدهد و روز تعطیلش را نیز با شستن لباس و حتی لباسهای زیر کثیف برادران و خواهرانش بگذراند، نیروی بسیار زیادی برای زیستن در خود ذخیره میکند. افرادی که به دانشگاه میروند و مقابل کتابهایشان خمیازه میکشند، هرگز از چنین نیرویی برخوردار نیستند. ترزا بیشتر از آنها کتاب خوانده بود و بیشتر از آنها زندگی را درک میکرد، اما هرگز به این برتری خود پی نمیبرد. آنچه فرد تحصیلکرده را از فرد خودآموخته مشخص میسازد وسعت دانش نیست، بلکه مراتب مختلف نیروی حیات و اعتمادبهنفس است.
mery
سابینا زن بودن را حالت و وضعی میداند که خود انتخاب نکرده است و میگوید چیزی را که نتیجهٔ یک «انتخاب» نیست نمیتوان شایستگی یا ناکامی تلقی کرد. او معتقد است در برابر چنین وضعی تحمیلی باید رفتار درستی پیش گرفت. به نظرش عصیان در برابر این واقعیت که زن زاده شده است به اندازهٔ افتخار به زن بودن ابلهانه است.
mery
اما خیانت کردن چیست؟ خیانت کردن از صف خارج شدن است؛ خیانت از صف خارج شدن و بهسوی نامعلوم رفتن است. سابینا هیچچیز را زیباتر از بهسوی نامعلوم رفتن نمیداند.
mery
وقتی مردم هنوز کموبیش جوانند و آهنگهای موسیقی زندگیشان در حال تکوین است، میتوانند آن را به اتفاق یکدیگر بسازند و مایهها را ردوبدل کنند (مانند توما و سابینا که مایهٔ کلاه گرد لبهدار را ردوبدل کردند)، اما وقتی در سن کمال به یکدیگر میرسند، آهنگهای موسیقی زندگی آنها کموبیش تکمیل شده است و هرکدام یا هر شیء در قاموس موسیقی هرکدام معنی دیگری میدهد.
mery
اگر مزاری با سنگ پوشیده شود، هرگز مرده نمیتواند از آن بیرون بیاید.
اما مرده درهرحال از مزارش خارج نخواهد شد! بنابراین چه فرق میکند که زیر خاک رس خفته باشد یا زیر سنگ؟!
البته که فرق میکند: اگر مزار با سنگ پوشیده باشد، بدین معناست که نمیخواهند مرده بازگردد. سنگ سنگین به او میگوید: «همانجا که هستی بمان!»
سابینا مزار پدرش را به یاد آورد. روی تابوت خاک رس ریخته بودند، روی این خاک گل میرویید، یک درخت افرا ریشههایش را بهسوی تابوت میدواند و میتوان گفت که مرده، از طریق این گلها و ریشهها، از مزارش بیرون میآید. اگر پدرش زیر یک سنگ به خاک سپرده شده بود، هرگز نمیتوانست پس از مرگش با او صحبت کند و هرگز نمیتوانست از برگ درخت صدایش را بشنود که او را میبخشد.
mery
به نظر توما لحظهٔ بیداری با شعف و لذت همراه بود و از اینکه هنوز زنده است سادهدلانه تعجب میکرد و صمیمانه از آن خوشحال میشد.
mery
چرا باید این کودک را بیشتر از کودک دیگری دوست بدارد؟ آنها، جز به سبب بیاحتیاطی در یک شب، هیچ بستگی با یکدیگر نداشتند.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
بتهوون «سنگینی» را چیز مثبتی تلقی میکرد: «بهجدیت تصمیم گرفتن» با ندای «ضروری است» که سرنوشت بانگ میزند همراه است. «سنگینی، ضرورت و ارزش» بهتمامی و عمیقاً به هم پیوسته است: تنها چیزی جدی است که «ضروری» باشد، تنها چیزی دارای ارزش است که «وزین» باشد.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
وقتی فرد قوی آنقدر ضعیف میشود که به فرد ضعیف بیحرمتی میکند، فرد ضعیف باید بهراستی خود را قوی بداند و او را ترک کند.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
آنها متقابلاً و بهرغم دوست داشتن یکدیگر یک جهنم برای خود آفریده بودند.
javadkhoramshad
اگر عذاب ابدی و شرایط ممتاز فردی باهم یکسان باشد، اگر هیچ تفاوتی میان عالی و پست وجود نداشته باشد، هستی بشر حجم و ابعاد خود را از دست میدهد و بهگونهای تحملناپذیر سبک میشود.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
زمان بشری دایرهوار نمیگذرد، بلکه به خط مستقیم پیش میرود. و به همین دلیل انسان نمیتواند خوشبخت باشد، چراکه خوشبختی تمایل به تکرار است.
کاربر ۱۳۸۷۳۹۰
روزهای شنبه و یکشنبه، سبکی دلپذیر هستی را که از اعماق آینده بهسوی او میدمید احساس کرده بود. اما روز دوشنبه، احساس سنگینی ناشناختهای او را از پای درآورد که تمام وزن زرهپوشهای روسی در برابر این سنگینی هیچ بود.
محمد ابراهیم
حجم
۲۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
حجم
۲۸۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۷۰ صفحه
قیمت:
۴۱,۰۰۰
۲۰,۵۰۰۵۰%
تومان