
بریدههایی از کتاب یادداشت های شیطان
نویسنده:لیانید آندری یف
مترجم:حمیدرضا آتش بر آب
انتشارات:انتشارات علمی و فرهنگی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۳از ۵۷ رأی
۳٫۳
(۵۷)
کلمات حکیمانه تنها به درد روانهای ضعیف و فقیر میخورد. ارواح غنی و پربار، ساکتترند.
luna
یکلحظه از انسانشدنم هست که آن را هرگز نمیتوانم بدون وحشت بهخاطر بیاورم؛ زمانی که برای اولینبار صدای تپش قلبم را شنیدم. این صدای دقیق، بلند و منظم، که توأمان نوید مرگ و زندگی را میدهد، با ترس و تشویشی غریب به شگفتم میآورد. آنها همهجا ساعت نصب کردهاند، اما چهطور میتوانند چنین ساعتی با ثانیهشماری سریع که تمام ثانیههای زندگی را همراهی میکند، توی سینهشان حمل کنند؟
luna
بهاینترتیب، شیطان هرچه بیشتر به جهان انسان نزدیک میشود، نفرتانگیزیِ زندگی و آرمانشان را بیشتر درمییابد. اینجا همهچیزش دروغ و فریب است. ارزشهای انسانیِ اصیل باقی نماندهاست. تنها کوه، دشت، خورشید سخاوتمند، که در دستودلبازیاش شکی نیست، و طبیعت و دهقانهای سادهای که زیر آفتاب کار میکنند، او را به یاد زیباییهای زندگی میاندازند
کاربر ۲۷۴۷۰۱۲
تا وقتی مرگ هست، کلیسا هم فراموش نمیشود! به لرزه بیندازیدش، لهش کنید، از هم بدرید و تکهتکهاش کنید، اما نمیتوانید از بین ببریدش. آنوقت دیگر کیست که از شما در برابر مرگ دفاع کند؟ کیست که باور شیرین جاودانگی و زندگی ابدی در نعمت و برخورداری ابدی را به شما بدهد؟
حسین
چهطور میخواهید مردم را اصلاح کنید و به سعادت برسانید، درحالیکه عیبشان را نمیدانید و بدیشان را جای نیکی میگیرید؟!
M.o
اینجا چنان ناامن و ناپایدار است که اگر برای یکساعت از کسی جدا شوی، ممکن است مجبور شوی در ابدیت دنبالش بگردی.
luna
فکرکردنِ تنها کافی نیست؛ و مادامی که فکر را به رشتهٔ کلام درنیاورم، از وضوح و دقت کامل بهدور میماند: اندیشه را عیناً باید مثل سرباز یا تیر تلگراف به صف کنی، مثل خطآهن امتدادش دهی، از روی پل بگذرانی، خاکریز و پیچی احداث کنی و در محل آشنا، توقفگاهی ترتیب دهی. تنها آنوقت است که همهچیز روشن میشود.
Tina
تغییردادن یعنی پیروی و تندادن به لزوم قانون جدیدی که قبلاً نمیشناختیدش. فقط با زیرپاگذاشتن قانون است که میتوانید ارادهتان را بالاتر از آن قرار دهید.
luna
اندیشه را عیناً باید مثل سرباز یا تیر تلگراف به صف کنی، مثل خطآهن امتدادش دهی، از روی پل بگذرانی، خاکریز و پیچی احداث کنی و در محل آشنا، توقفگاهی ترتیب دهی. تنها آنوقت است که همهچیز روشن میشود
farnaz3000
فکر کن سینیور، نه، من فقط یکبار به انسان افتخار کردم و حس غرور از او به من دست داد، آن هم توی دستشویی کشتی بخار آتلانتیک بود.
ــ اُه! دستشویی؟! آنجا چی شد؟ حتماً توفان شد و شما از نبوغ انسانی شگفتزده شدید که مبارزه میکند بهخاطر...
ــ اتفاق خاصی نیفتاد، ولی خوب، بله، از نبوغ انسان شگفتزده شدم که چهطور توانسته از یک نیاز نفرتانگیز انسانی، مثل دستشوییرفتن، یک کاخ حقیقی بسازد!
luna
وقتی یک چشم به آن دنیا دارید، در آن یک چشمی که به این دنیا معطوف کردهاید، بعید است نور خاصی باشد.
M.o
مرگ گشایش تمامی گرههای زمینی است ـ و به نظرتان نمیرسد که این دو کلمه، یعنی آزادی و مرگ، مترادف باشند؟
M.o
اینجا هرکسی همان است که هست و درعینحال میخواهد چیزی غیر از آنچه هست، باشد.
M.o
چنانکه میدانی، تنها آدمها هستند که عهدشکنی میکنند؛ شیطانها همیشه به قولشان وفادارند ...
M.o
چه رقتانگیز است که انسان برای تبادل افکارش باید به خدمات دلالِ دزد و منفوری مثل کلمه متوسل شود. کلمه، بهترین و ارزشمندترینِ افکار را میدزدد و آن را با برچسبهای بازاریاش خراب میکند. راستش را بگویم، این حتی بیش از جنگ و مرگ غمگینم میکند.
M.o
مثل آن ماهی که با چماق ماهیگیری به سرش کوبیدهباشند، از انسانشدنم گیجم. گیجی و منگی سختی
مری شرلی 🧚🏻♀
امروز درست دهمین روزی است که من بههیأت انسان درآمدهام و سرگرم این زندگی زمینی هستم.
تنهاییام بسژرف است. به رفیقی نیازی ندارم، اما گاهی لازم میشود، از خودم بگویم، و هیچکس نیست که با او صحبت کنم.
helen
تصور کن که تو، توی اشرف مخلوقات و سرور طبیعت، آرزو کنی به مورچهها نزدیک شوی و با سحر و جادو خودت را تبدیل به مورچه کنی، یک مورچهٔ واقعی و کوچک که غم دانه دارد؛ آنوقت شاید بتوانی اندکی آن ورطهای، که منِ الآنم را از منِ سابق جدا میکند، احساس کنی ...
helen
آن شب من به فاما مَگنوس قول دادم خودم را نکشم و این قرار را با فشردن دست دوستی محکم کردیم. رگمان را نزدیم، چیزی با خون ننوشتیم، فقط گفتیم، بله؛ و همین کفایت میکرد. چنانکه میدانی، تنها آدمها هستند که عهدشکنی میکنند؛ شیطانها همیشه به قولشان وفادارند ...
helen
چه سخت و تحقیرآمیز است، شوخی زنندهای بودن که در زمین به آن میگویند انسان؛ انسانِ مکار و حریصی که مدام اینسو و آنسو میخزد، شتابان تولیدمثل میکند و دروغ میگوید و سرش را از ضربات میدزدد. اما هرقدر دروغ بگوید، باز هم در ساعت مقررش میمیرد.
helen
عشق، وهم میآورد و دلسوزی توان را کم میکند و از بین میبرد.
M.o
چه سخت و تحقیرآمیز است، شوخی زنندهای بودن که در زمین به آن میگویند انسان؛ انسانِ مکار و حریصی که مدام اینسو و آنسو میخزد، شتابان تولیدمثل میکند و دروغ میگوید و سرش را از ضربات میدزدد. اما هرقدر دروغ بگوید، باز هم در ساعت مقررش میمیرد.
M.o
اینجا چنان ناامن و ناپایدار است که اگر برای یکساعت از کسی جدا شوی، ممکن است مجبور شوی در ابدیت دنبالش بگردی.
کاربر... :)
میبینم حالا که فهمیدهای من شیطانم در جلد آدمیزاد، آمادهای سؤالپیچم کنی؛ آخر خیلی برایت جالب است، نه؟ این که از کجا آمدهام؟ در جهنم چه خبر است؟ جاودانگیِ واقعی در کار هست؟ یا مثلاً این که قیمت زغالسنگ در بورس جهنم چند است؟ اما شوربختانه ـ خوانندهٔ عزیز من ـ با اینکه خیلی مایلم، اگر هم چنین اطلاعاتی میداشتم، نمیتوانستم کنجکاوی ذاتیات را ارضا کنم.
Artosh
یکبار دیگر قانع شدم که دیدن شلوغی و بههمریختگی برای من، مثل صدای بلند برای گوش، مضر است. بیهوده نیست که همهٔ حکیمان زمینی، کور، و بهترین موسیقیدانان آن هم کر بودهاند.
کاربر ۱۶۴۲۲۲۵
هیچ هم دلم نمیخواهد آن بازیگر بیاستعدادی باشم که پشت صحنه گریه میکند، اما با چشم خشک به صحنه میآید و وقتش را هم ندارم، مثل یک پسربچه توی دشت بدوم و با تور، پروانه بگیرم!
NeginJr
برای گرگ، گرگبودن خوب است، برای خرگوش، خرگوشبودن و برای کرم هم کرمبودن؛ چرا که روح آنها تار و حقیر است و ارادهشان تسلیم. اما تو، ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و ایندو در چنین کالبد تنگوتاریکی چه وحشتناک باهم در ستیزند!
helen
نیازی نیست که به ملکوت آسمان متوسل شوی و فوراً همهٔ سرمایهات را ببخشی، بلکه میتوانی در بخشها و با اقساطی کم، کسانی را در آن سهیم کنی. مسیحوار سخنرانی میکردم، مانند خودش که در آن حزن ژرفش، اشکی نریخت و با چهرهای خارقالعاده بر صلیب شد. حالت چهرهٔ مؤمنان نشان میداد، خوب تمرکز کردهاند. ظاهراً داشتند حسابکتاب میکردند، و فوری هم فهمیدند که با این حساب، ملکوت آسمان به هرکس اندازهٔ جیبش میرسد.
کاربر ۱۶۴۲۲۲۵
اما تو، ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و ایندو در چنین کالبد تنگوتاریکی چه وحشتناک باهم در ستیزند!
M.o
فکر کن! از هرسه فرزندی که به دنیا میآوری، یکی قاتل، یکی قربانی و سومی قاضی یا جلاد میشود.
M.o
حجم
۲۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۲۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
قیمت:
۸۷,۰۰۰
۳۴,۸۰۰۶۰%
تومان