بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سووشون | طاقچه
تصویر جلد کتاب سووشون

بریده‌هایی از کتاب سووشون

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۱۰۸ رأی
۳٫۹
(۱۰۸)
خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند.
دانور🌱
آدم باید پلها را خراب کند تا راه برگشتن نداشته‌باشد
دانور🌱
«اما یک مرض بدخیم داری که علاجش از من ساخته‌نیست. مرضی است مسری. باید پیش از اینکه مزمن بشود ریشه‌کنش کنی. گاهی هم ارثی است.» زری پرسید: «سرطان؟» دکتر گفت: «نه جانم، چرا ملتفت نیستی؟ مرض ترس. خیلی‌ها دارند. گفتم که مسری است.»
mahsa
زن، کمی فکر کن. وقتی خیلی نرم شدی همه ترا خم می‌کنند
دانور🌱
کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند.
محسن
شاه ترکان سخن مدعیان می‌شنود شرمی از مظلمهٔ خون سیاووشش باد حافظ
دانور🌱
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعهٔ خوش چه زود می‌تواند از نو دست و دلش را به‌زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده.
Helia
«دوست‌داشتن که عیب نیست باباجان. دوست‌داشتن دل آدم را روشن می‌کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می‌کند. اگر از حالا دلت به‌محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهٔ دوست‌داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه‌ها پلاسیده‌می‌شوند. آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی‌شرفی و بی‌انصافی است. این جور نفرت علامت عشق به‌شرف و حق است.»
ریحانه باقریه
درس اول شجاعت برای تو فعلاً این است. همان وقت که می‌ترسی کاری را بکنی، اگر حق با تست، در عین ترس آن کار را بکن.
Helia
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند، دیگران به‌جلوه‌شان حسد می‌برند. خیال می‌کنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را می‌گیرد. تمام درخشش آفتاب و تری هوا را می‌بلعد و جا را برای آنها تنگ کرده
دانور🌱
کاش دنیا دست زنها بود، زنها که زاییده‌اند یعنی خلق کرده‌اند و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدر تحمل و حوصله و یکنواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت عملاً خالق نبوده‌اند، آنقدر خود را به‌آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند. اگر دنیا دست زنها بود، جنگ کجا بود؟
Helia
«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهدرویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.» «و باد پیغام هر درختی را به‌درخت دیگر خواهدرسانید و درختها از باد خواهندپرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی!»
Helia
راستی اسم نعره‌هایی که آدم از ته دل برمی‌آورد چه بود؟ کلمه‌ای بود که به‌این جور فریاد می‌خورد... باید لغتی باشد که معنای سوراخ‌کردن بدهد. یعنی آدم اگر نتواند در برابر سیل و صاعقه و سیلی زندگی آن جور فریاد را بزند دلش سوراخ می‌شود و آن وقت آدمهایی که دلشان سوراخ سوراخ شده، به‌جان هم می‌افتند و همدیگر را درب و داغون می‌کنند
mahsa
«گر بخواهم در غمت آهی کنم چون علی سر را فرو چاهی کنم»
دانور🌱
جانم، رعیت باید از ارباب بترسد. مثل فیلبان، باید بالا سر رعیت بود. باید رعیت را به‌چوب و فلک بست. از قدیم و ندیم گفته‌اند رعیت را باید همیشه دست‌به‌دهن نگهداشت.
Helia
از این پیرمرد بشنو جانم. در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوهها را جا به‌جا کند. می‌تواند آبها را بخشکاند. می‌تواند چرخ و فلک را بهم‌بریزد.
Helia
«مرا با شیر گاو آمخته‌کردند ز اقبال بدم گوساله هم مرد کبوتربچه بودم مادرم مرد مرا بر دایه دادند دایه هم مرد»
دانور🌱
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعهٔ خوش چه زود می‌تواند از نو دست و دلش را به‌زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده.
محسن
خسرو کتابی را که در دست داشت روی میز گذاشت و گفت: «عجب نویسنده‌هایی! یک کلمه ننوشته‌اند آدم چطور حق خودش را بگیرد.» و کتاب دیگری برداشت و ورق زد
دانور🌱
«امروز به‌این نتیجه رسیدم که در زندگی و برای زنده‌ها باید شجاع بود... اما حیف که دیر به‌این فکر افتادم. بگذارید به‌جبران این نادانی، در مرگ شجاعها خوب گریه کنیم.»
Chica
دوست‌داشتن دل آدم را روشن می‌کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می‌کند.
AS4438
آدمیزاد چیست؟ یک امید کوچک، یک واقعهٔ خوش چه زود می‌تواند از نو دست و دلش را به‌زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده.
Chica
«از خیالی صلحشان و جنگشان از خیالی نامشان و ننگشان»
دانور🌱
تنها شجاعتی که می‌توانست بکند این بود که جلو شجاعت دیگران را نگیرد و بگذارد آنها با دست و فکر آزادشان... با وسیلهٔ وسیله‌هایشان کاری بکنند.
Chica
احساس می‌کرد که مثل یک انار مکیده، همهٔ شیرهٔ جانش را از تنش بیرون کشیده‌اند. حس می‌کرد یک ماری آمد و از گلوی او پایین رفت و روی قلبش چنبره زد و نشست و سرش را شق گرفت تا او را نیش بزند و می‌دانست که در تمام عمر این مار همان جا روی قلبش چنبره‌زنان خواهدماند و هر وقت به‌یاد شوهرش بیفتد، آن مار نیش خود را به‌سینه‌اش فروخواهدکرد.
mahsa
نه. واقعاً کاری از او ساخته‌نبود. تنها شجاعتی که می‌توانست بکند این بود که جلو شجاعت دیگران را نگیرد و بگذارد آنها با دست و فکر آزادشان... با وسیلهٔ وسیله‌هایشان کاری بکنند.
mahsa
«دوست‌داشتن که عیب نیست باباجان. دوست‌داشتن دل آدم را روشن می‌کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می‌کند. اگر از حالا دلت به‌محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آمادهٔ دوست‌داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز می‌شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه‌ها پلاسیده‌می‌شوند. آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست، برای زشتی و بی‌شرفی و بی‌انصافی است. این جور نفرت علامت عشق به‌شرف و حق است.»
Chica
«خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم همهٔ ما در تمام عمرمان بچه‌هایی هستیم که به‌اسباب‌بازیهایمان دل خوش‌کرده‌ایم و وای به‌روزی که دلخوشیهایمان را از ما می‌گیرند، یا نمی‌گذارند به‌دلخوشیهایمان برسیم. بچه‌هایمان، مادرهایمان، فلسفه‌هایمان... مذهبمان...»
Chica
خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی.
sss
یادم نمی‌رود، خاندانم که بر باد رفت یوسف برایم نوشت. خواهر سعی کن روی پای خودت بایستی. اگر افتادی، بدان که در این دنیا هیچ کس خم نمی‌شود دست ترا بگیرد بلندت کند. سعی کن خودت پا شوی.
Chica

حجم

۳۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۸ صفحه

حجم

۳۷۳٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۵۰۰
۳۶,۷۵۰
۵۰%
تومان