بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب صد قطره‌ی بارانی که پشت سر می‌دویدند | طاقچه
تصویر جلد کتاب صد قطره‌ی بارانی که پشت سر می‌دویدند

بریده‌هایی از کتاب صد قطره‌ی بارانی که پشت سر می‌دویدند

انتشارات:نشر مشکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأی
۲٫۸
(۴)
«درد و رنج، همراهِ همیشگیِ زندگی‌ست. من فقط در دوران کودکی به‌طور کامل خوشبخت بودم. اما راهی عجیب برای یکی کردن نیروها در راه دست‌یابی به قله‌های زندگی وجود دارد. من نمی‌توانم به شما بگویم که چگونه این عمل انجام می‌شود، یا لازم است به خودمان تلقین کنیم یا باید خود را آموزش دهیم به درست دیدن. در هر حال به نظر من، انسانِ از هر لحاظ خوشبخت نمی‌تواند شعر بنویسد... می‌دانید این شبیه عشق است. همیشه عشقِ نافرجام مرا جذب می‌کند، نمی‌دانم چرا...»
Maryam Bagheri
آرسنی الکساندرویچ تارکوفسکی؛ شاعر و مترجم در سال ۱۹۰۷ در الیساوتگراد به دنیا آمد و در ۱۹۸۹ در مسکو از دنیا رفت. پیشینه‌ی خانوادگی آرسنی تارکوفسکی به ملیت‌های مختلف می‌رسد، اما به واقع او نه به روسیه، نه به اوکراین و نه به هیچ جای دیگری تعلق ندارد. او نه متعلق به مکان که متعلق به زمان است. کودکی او مصادف با دوران شکوفایی عصر نقره‌ای روسیه بود، همان زمانی که با پدرش در شب شعرهای مختلف حضور داشت، اما فعالیت شعری رسمی خود را از اواخر دهه‌ی دوم زندگی آغاز کرد. دورانی که معاصر با تحولات عمیق اجتماعی در روسیه بود.
Maryam Bagheri
و ما از قضا در روزی بارانی برای نخستین‌بار یک‌دیگر را دیدیم و تنها رنگین‌کمان‌هایِ اطرافِ فانوس‌هایِ بی‌رمق در مه از عشق آینده‌ی من به تو خبر دادند که تابستان گریخته است، که زندگی پریشان است و نورانی، که دیگر مهم نیست چگونه زیستی، تو خیلی کم، خیلی کم بر روی زمین زندگی کردی.
Maryam Bagheri
می‌ترسم از این‌که خیلی دیر به سمت بی‌ستاره و غریب تو کشیده شوم. من که می‌دانم شبِ تاریکِ بی‌آتش یعنی چه، من که می‌دانم تو بدون من چه جوانی و شهرآشوب.
negar
اگر هم‌چون گذشته‌ها خود‌شیفته بودم، تو را؛ و همه‌ی آنچه را که به هیچ وجه نمی‌شود از آن جدا شد، و همه‌ی آن‌چه را که تلاش برای تقسیمش میان من و تو بی‌معناست، برای همیشه رها می‌کردم. کاش می‌گفتم: صد پیمان، صد جشن و صد کلمه را می‌توانی با خودت ببری. طلوع سردی برایم به جای خواهد ماند، و صدها تراموایی که دیر می‌رسند و قطره‌ای باران در راه تراموا، صد کوچه، صد خیابان و صد قطره‌ی بارانی که پشت سر می‌دویدند.
negar
کاش چون قایقرانی آواز دردناک و تاریک و خسته‌ام را سر می‌دادم، و تا کرانه‌ی دور و غریبِ رود می‌راندم، به خاطر باران، در بندر سایبان می‌افکندم، کاش کلاه را تا خط ابرو پایین ‌کشیده و آواز سرمی‌دادم، چون قایقرانی که می‌خواند از عشقی که هرگز بازنگشت.
negar

حجم

۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

حجم

۳۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۴۸ صفحه

قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان