
بریدههایی از کتاب رنج های ورتر جوان
نویسنده:یوهان ولفگانگ فون گوته
مترجم:سعید فیروزآبادی
انتشارات:انتشارات جامی
دستهبندی:
امتیاز
۳.۵از ۲۴ رأی
۳٫۵
(۲۴)
من بارها مست کردهام، احساس عشق، مرا نیز به وادی دیوانگی کشانده است و از هر دو این کارها هیچ شرم نمیکنم، زیرا به سهم خویش آموخته و دریافتهام تمام انسانهای خارق العادهای که کاری بزرگ و به ظاهر ناممکن را به انجام رساندهاند، از مرز مستی و دیوانگی گذشتهاند.
نارون
بدیهی است که مردن آسانتر از تحمل زندگی پررنج است.»
نارون
هر بار که خورشید در سحرگاهان طلوع میکند و وعده روزی نیک را میدهد، هرگز از یاد نمیبرم که با صدای بلند بگویم: باز هم موهبتی الهی نصیب شما شد تا دگرباره آن را هدر دهید.
ویماند
دل خویش را تمسخر میکنم، ولی به میل آن عمل خواهم کرد.
ت ت
کژفهمیها و سستیها شاید بیش از نیرنگها و خباثتها، سبب گمراهی در جهان میشود
SARA
«ما انسانها اغلب از کوتاهی عمر شِکوه و شکایت میکنیم و میگوییم روزهای خوش زندگی اندک و تلخکامیها بسیار است. این کار به نظر من نادرست میآید. اگر پیوسته گشادهدل و پذیرای نعمتهایی بودیم که پروردگار به ما ارزانی کرده است، نیروی کافی برای تحمل پلیدیها را، اگر پیش میآمد، داشتیم.»
یك رهگذر
دریافتم که کژفهمیها و سستیها شاید بیش از نیرنگها و خباثتها، سبب گمراهی در جهان میشود.
کاربر ۲۷۹۷۴۰
ای نیکوترین یار، تردید نیست که حق با توست و انسانها رنج کمتری میبردند اگر ـ دلیل این رفتار را خدا میداند ـ با این همه جدیت ذهن خویش را بهنابخردیهای گذشته نمیآلودند و بیشتر بهلحظه بیتفاوت اکنون عنایت میکردند.
نارون
کیست که بتواند تمام نامها را بهخاطر بسپارد؟
نارون
خوب، دوست عزیز، اجازه بده این موضوع را از نظر عقلی بررسی کنیم. انسان را با محدودیتهایش ببین که عوامل بیرونی بر او تحمیل میکنند، اندیشههایش را تثبیت میکنند و سر آخر اندک اندک تمام آرامش ذهنی او را بر هم میزنند و نابودش میکنند.
نارون
اگر میپرسی که مردم اینجا چگونهاند، ناگزیر پاسخ خواهم داد: مثل مردم همه جا! نوع بشر همه جا یکسان است. بسیاری بیشتر عمر خود را کار میکنند تا زنده بمانند و همان اندک مجالی که از کار فراغت مییابند، چنان برای آنان هراسانگیز است که میخواهند بههر بهایی از آن بگریزند. آه، این تقدیر بشر است!
ویماند
تنها طبیعت است که غنایی بیپایان دارد و هنرمند بزرگ را پدید میآورد.
ویماند
میگفت چرا چنین پرسوز و گداز به هر موضوعی میاندیشم و با این کار بیتردید خویشتن را نابود خواهم کرد! باید مراقب خود میبودم! آه، ای فرشته! به خاطر تو هم که شده، باید زنده بمانم!
hiro
دیگر نمیخواهم کسی مرا ارشاد کند، دل مرا شاد گرداند و شوری در وجودم برانگیزد
نارون
ای یار مهربان، چنان احساس نیکبختی میکنم و غرق در این حس آرامشبخش زندگی شدهام که کارهای هنری را به فراموشی سپردهام. دیگر نمیتوانم طراحی کنم، حتی خطی بکشم و هرگز بهاندازه این لحظهها احساس نکردهام که نقاشی بزرگ هستم
نارون
میگویی مادرم دوست دارد که من شغلی داشته باشم و فعالیتی کنم. این گفته مرا به خنده میاندازد. آیا اکنون نیز کاری نمیکنم؟ آیا فرقی هم میکند که من سرگرم این گونه کارهای مسخره شوم؟ همه کار جهان بیهوده است و هر انسانی که به خاطر دیگران و بدون عشق و علاقه و نیاز، برای کسب پول یا شهرت تن به کاری دهد، ابلهی بیش نیست.
ویماند
منظورم همان شغلی است که تو میگفتی بیتردید مرا برای آن خواهند پذیرفت. خودم نیز همین نکته را باور دارم. وزیر از مدتها پیش به من محبت فراوانی دارد و بارها به من پیشنهاد کرده است که سرگرم کاری شوم و گاهی نیز واقعاً میخواهم چنین کنم. بعد هر بار که به این موضوع میاندیشم و داستان اسبی به یادم میآید که به خاطر آزادی خویش اجازه میدهد زینی بر او بگذراند و افساری بر دهانش زنند و از او تا سر حد مرگ سواری بگیرند، نمیدانم چکار باید کنم.
ویماند
خدا شاهد است که بارها به هنگام رفتن به بستر آرزو میکنم دیگر بیدار نشوم و صبح که چشم میگشایم و خورشید را میبینم، درمانده میشوم! آه، دلیل این خلق و خوی متغیر من شاید آب و هوا، کسی دیگر یا کاری نادرست باشد، ولی نیمی از رنج تحملناپذیر این بیارادگی بیتردید خودم هستم.
ویماند
آه، ولی میدانم که پروردگار در پاسخ به تمناهای بیانتهای ما باران و آفتاب را نازل نمیکند.
ویماند
از زمانی که او مرا دوست میدارد، وجود خودم را بسیار عزیز میدانم!
ت ت
تمام دنیا بدون عشق هیچ نخواهد بود! درست به فانوسی خیالی میماند که نوری در آن نیست! همین که فانوس را روشن میکنی، تصویرهای رنگارنگی بر دیوار سپید نقش خواهد بست! حتی اگر این تصاویر جز اشباحی گذرا نباشند،
ت ت
آری، من آوارهای، زایری در این جهانم! آیا شما بیش از این هستید؟
ت ت
آه، عشق، شادکامی، مهربانی و شادی، اگر در وجودم نباشد، نمیتوانم آنها را به دیگران عطا کنم
ت ت
آدمیچیست جز، نیم خدایی ستایش شده!
ت ت
عشق و وفاداری، این زیباترین احساسهای انسانی، بدل به خشونت و جنایت شده بود.
ت ت
پیوسته، پیوسته سخنان زرّین آموزگار بشریت، مسیح (ع) را، تکرار میکنم: «بدا بهحال شما، اگر بدل بهکودکان نشوید!»
یك رهگذر
«بدا به حال کسانی که از قدرت خویش بهره میجویند تا شادی را از دلی بربایند که مطیع آنان و سرچشمه همه شادیهاست. تمام نعمتها و موهبتهای جهان، حتی برای لحظهای جایگزین آن شادمانی نمیشود که ستمگری با حسد خویش آن را زائل کرده باشد.»
یك رهگذر
بدیهی است که مردن آسانتر از تحمل زندگی پررنج است.
یك رهگذر
بدیهی است که در جهان هیچ احساسی جز عشق، آدمیرا محتاج نمیکند.
یك رهگذر
من از هیچ چیزی بیش از این ناراحت نمیشوم که انسانها یکدیگر را آزار دهند، به خصوص جوانان در عنفوان جوانی، زیرا میتوانند پذیرای تمامیشادکامیها شوند و در مقابل با چهرههای عبوس خویش روزهای خوش زندگی را به هدر میدهند و دیرهنگام پیامد این زیان جبران ناپذیر را درمییابند.
hiro
حجم
۱۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۲۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
۳۱,۵۰۰۳۰%
تومان