بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آئورا | طاقچه
تصویر جلد کتاب آئورا

بریده‌هایی از کتاب آئورا

انتشارات:نشر نی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۳۰ رأی
۳٫۱
(۳۰)
حتی شیطان هم زمانی فرشته بوده.
Fateme_Ar
دیگر به ساعتت نگاه نمی‌کنی، این شیء بی‌مصرف که به گونه‌ای ملال‌آور زمان را هماهنگ با بطالت انسانی می‌سنجد، آن عقربه‌های کوچک که ساعاتی طولانی را نشان می‌دهند که ابداع شده‌اند تا پوششی باشند بر گذار واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بی‌اعتنا می‌گریزد که هیچ ساعتی نمی‌تواند آن را بسنجد. یک زندگی، یک قرن، پنجاه سال. دیگر نمی‌توانی این سنجش‌های فریب‌کار را تصور کنی، نمی‌توانی این غبار بی‌حجم را در دست نگاه داری.
نیکام
در را پشت سر می‌بندی و چشم به تاریکی دالانی سرپوشیده می‌دوزی. این باید حیاطی یا چیزی مثل آن باشد، چرا که می‌توانی بوی گل، رطوبت گیاهان، ریشه‌های درحال پوسیدن و عطری خواب‌آلوده و سنگین را بشنوی. نوری نیست که راهنمایت باشد.
نیکام
ــ آن‌ها می‌خواهند ما تنها باشیم، آقای مونترو. چون به ما می‌گویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش می‌کنند که وسوسه در انزوا خیلی قوی‌تر می‌شود.
محمد پاس
رشته‌های پراکنده نور در مژه‌هایت درهم می‌تند، چنان‌که گویی از پس توری ابریشمین به آن‌ها نگریسته‌ای. تنها چیزی که می‌بینی مشتی رشته نور لرزان است. سرانجام می‌توانی ببینی که این رشته‌های نور از شمع‌های نذری است که بر طاقچه‌ها گذاشته یا به شکلی نامنظم در فاصله قاب‌های گچی دیوار آویخته‌اند. این شمع‌ها پرتوی پریده‌رنگ بر اشیای نقره‌ای، تنگ‌های بلورین و آینه‌هایی با قاب‌های مطلا می‌افکند. آنگاه در نیمه‌روشنای بالای اتاق، تختخواب را می‌بینی و جنبش ناچیز دستی را که گویی به اشاره می‌خواندت.
نیکام
گویی خطاب به هیچ‌کس نیست مگر تو.
کاربر ۸۵۱۲۸۱۳
ــ آن‌ها می‌خواهند ما تنها باشیم، آقای مونترو. چون به ما می‌گویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش می‌کنند که وسوسه در انزوا خیلی قوی‌تر می‌شود.
محمد پاس
در ژرفای پرتگاه تاریک، در رؤیای خاموش تو با دهان‌هایی که در سکوت گشوده می‌شوند، می‌بینی‌ش که از ظلمت پرتگاه به‌سوی تو می‌آید، می‌بینی‌ش که به‌سویت می‌خزد.
sepideh
دیگر به ساعتت نگاه نمی‌کنی، این شیء بی‌مصرف که به گونه‌ای ملال‌آور زمان را هماهنگ با بطالت انسانی می‌سنجد، آن عقربه‌های کوچک که ساعاتی طولانی را نشان می‌دهند که ابداع شده‌اند تا پوششی باشند بر گذار واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بی‌اعتنا می‌گریزد که هیچ ساعتی نمی‌تواند آن را بسنجد. یک زندگی، یک قرن، پنجاه سال. دیگر نمی‌توانی این سنجش‌های فریب‌کار را تصور کنی، نمی‌توانی این غبار بی‌حجم را در دست نگاه داری.
sepideh
این فکرها را رها می‌کنی، چرا که چیزهایی حتی قوی‌تر از تخیل وجود دارند: عادت‌هایی که وامی‌دارندت برخیزی، در پی حمامی کنار این اتاق بگردی و نیابی، همان‌طور که چشم‌هایت را می‌مالی به راهرو بروی، با احساس تلخی غلیظی بر زبان، پله‌ها را طی کنی، درحالی‌که دست بر ریش زیرچانه‌ات می‌مالی وارد اتاق شوی، شیرهای وان را باز کنی و آنگاه در آب گرم بلغزی و خود را در فراموشی رها کنی.
محمد پاس
ــ آن‌ها می‌خواهند ما تنها باشیم، آقای مونترو. چون به ما می‌گویند انزوا تنها راه رسیدن به قداست است. فراموش می‌کنند که وسوسه در انزوا خیلی قوی‌تر می‌شود
Fereshte
«زندگی می‌تواند ناشادمانه باشد» آنگاه که «امید از میان می‌رود اما تمنا دست‌ناخورده می‌ماند.»
venus
«زندگی می‌تواند ناشادمانه باشد» آنگاه که «امید از میان می‌رود اما تمنا دست‌ناخورده می‌ماند.»
sepideh
آیا من از تو، ای آفریدگار، با زبانِ گلِ خود درخواستم که مرا در قالب آدم بریزی آیا به لابه خواستم که از ظلمتم برکشی یا در این‌جا، در این باغ دلگشا جایم دهی؟ آدم از خدایش سؤال می‌کند و حتی بدتر از این: ... که مرا به غبارم بدل کنی مشتاق تسلیم، و بازگرداندن آن‌چه دریافت داشته‌ام ناتوان از عمل به شرط‌هایی دشوار که اسباب رسیدن به خیری هستند که من در پی‌اش نبوده‌ام.
sepideh
«Ayer se fue, man ana no ha liegado, Hoy se está yendo sin parar un punto; Soy un fue, y un seré, y un es cansado» دیروز گذشته است، فردا نیامده است امروز گریزی بی‌پایان دارد من، من بودم هستم، من خواهم بود هستم، من خسته‌ام هستم.
sepideh

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

حجم

۷۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۹۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان