اگر کسی سراغ مرا گرفت.
نشانههای خاص من
حیرت و رنج است.
javadazadi
بازْ خیالش از هر بابتی آسوده است.
عذابِ وجدان برای پلنگِ سیاه غریبه است.
ماهی گوشتخوار در موردِ درستی رفتارش تردیدی ندارد.
مارِ زنگی خودش را بدونِ هیچ ایرادی قبول دارد.
شغالِ انتقادپذیری وجود ندارد.
ملخ، تمساح، کرمِ خوک و خرمگس
زندگیشان را میکنند، و از این راضیند.
وزنِ قلبِ نهنگ صد کیلوست
اما از یک لحاظ سبُک است.
چیزی حیوانیتر از وجدانِ پاک
در سومین سیارهٔ خورشید وجود ندارد.
javadazadi
آنکه میپندارد مرگ مقتدر است
خود دلیلی زنده بر مقتدر نبودنِ آن است
زندگیای پیدا نمیشود که دست کم یک لحظه
جاودان نبوده باشد.
مرگ
همیشه در فاصلهٔ همین لحظه تأخیر میکند.
بیهوده دستگیرهٔ دری نامرئی را
تکان میدهد.
هرچه را که به دست آوردهای
نمیتواند از تو پس بگیرد.
javadazadi
هر دو بر این باورند
که حسی ناگهانی آنها را به هم پیوند داده.
چنین اطمینانی زیباست،
اما تردید زیباتر است.
چون قبلا همدیگر را نمیشناختند،
گمان میبرند هرگز چیزی میانِ آنها نبوده.
اما نظرِ خیابانها، پلهها و راهروهایی
که آن دو میتوانستهاند از سالها پیش
از کنار هم گذشته باشند، در این باره چیست؟
javadazadi
رنگِ سبز را ترجیح میدهم.
ترجیح میدهم نگویم که
همهاش تقصیرِ عقل است.
استثناها را ترجیح میدهم.
ترجیح میدهم زودتر بیرون بروم.
ترجیح میدهم با پزشکان دربارهٔ چیزهای دیگر صحبت کنم.
تصاویرِ قدیمی راهراه را ترجیح میدهم.
خندهدار بودنِ شعر گفتن را
به خندهدار بودنِ شعر نگفتن ترجیح میدهم.
در روابطِ عاشقانه سالگردهای غیرِ رُند را ترجیح میدهم
الی
دوست داریم حق با ما باشد،
نوازش کردنِ سگها را دوست داریم.
شعر را ـ
اما این شعر چیست.
پاسخهای تردیدآمیزی که داده شده
یکی دوتا نیست.
الی