امّا گرچه مرگ از تعهدهایمان به زندگی میتواند آزادمان کند، از تعهدهایمان به خودمان نمیتواند، بویژه از نخستینشان، یعنی زندگی برای ارج و هنروری
rezai milad
"هرگز به نیی تکیه مکنید که با بادی میجنبد و اعتماد را نمیشاید، چه جسم آدمی چون علف و جلالش چون گُل خودرو بیبقاست."
تقلید عیسی مسیح
rezai milad
هر چند که آن زمان هرگز جدّی به امکان زنده ماندنِ خودم پس از مرگ مادرم فکر نکرده بودم. عزمم این بود که یک دقیقه از مرگ مادرم نگذشته خودم را بکشم. بعداً، غیبت مادرم چیزهایی از این هم تلختر به من آموخت، آموخت که آدم به غیبت عادت میکند، و بزرگترین نقصانِ خویشتن و بزرگترین رنج این است که حس کنی از غیبت رنج نمیکشی
rezai milad
"نه، وقتی بمیرم، از عشقم آزاد نمیشوم، بلکه از تمناهای جسمانی، از میل جسمانی، از حسودیام آزاد میشوم"
rezai milad
از خوشباوری این ایمان سوءاستفاده کردیم: مُرد. چون کامجویی را پس زدهایم دیگر نمیتوانیم به امیدواری دلخوش کنیم. امیدواری بدون امید، که بسیار خردمندانه میبود، محال است.
rezai milad