- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب رودین
- بریدهها
بریدههایی از کتاب رودین
۴٫۵
(۱۳)
پادشاهی با سپاهیان خود در دخمهای تاریک و دراز گرد آتش نشسته بودند. شبی زمستانی بود. پرندهٔ کوچکی ناگهان از دریچهای وارد شد و از دریچهٔ دیگری بیرون رفت. پادشاه گفت حکایت این پرنده حکایت انسان در دنیاست؛ از ظلمت آمده و به ظلمت هم پرواز میکند و در این میان مدت کمی در گرما و روشنایی میماند... پیرترین سپاهی گفت: "سلطان، پرنده در ظلمت هم گم نمیشود و آشیانهٔ خود را پیدا میکند..." درست است که زندگی ما زودگذر و ناچیز است، ولی تمام کارهای بزرگ به دست مردم و در همین زندگی گذرا صورت میگیرد.
M.MAHDI
پیبردن به اینکه انسان آلتی در دست نیروهای آسمانی است باید جایگزین تمام شادیهای دیگر انسان شود، زیرا آدمی زندگی و آشیانهٔ خود را در خود مرگ مییابد...»
M.MAHDI
«من قاصدک به دنیا آمدهام، نمیتوانم یک جا بمانم.»
نور
داریا گفت: «پیگاسوف، میدانید چیست؟ بغض و کینهٔ شما نسبت به زنها بیعلت نیست! حتماً یکی از آنها شما را...»
پیگاسوف حرف او را برید: «میخواهید بگویید مرا آزرده است؟»
داریا اندکی خجل شد، ازدواجی را که موجب بدبختی پیگاسوف شده بود به یاد آورد... فقط سرش را تکان داد.
«راستش را بخواهید فقط یک زن مرا آزرده است؛ گرچه خیلی خوشقلب بود، خیلی مهربان...»
«این زن که بود؟»
پیگاسوف صدایش را اندکی پایین آورد و گفت: «مادرم!»
«مادرتان؟ چکار کرده که شما را آزرده است؟»
«مرا به دنیا آورده است...»
s.h
وطن بدون هریک از ما هم ممکن است باشد، ولی هیچیک از ما بدون آن نمیتوانیم باشیم.
وای بر کسی که جز این فکر میکند و دوچندان وای بر کسی که حقیقتاً بدون آن زندگی میکند! جهانوطنی حرف پوچی است، شخص بیوطن صفر است، پایینتر از صفر. خارج از چارچوب ملیت هیچچیز وجود ندارد؛ نه هنر، نه حقیقت و نه زندگی.
نور
راست گفتهاند که هیچچیز دردناکتر از این نیست که آدم تازه بفهمد چه حماقتی مرتکب شده است.
پشیمانی رودین را عذاب م
نور
مردم طبقات بالا وقتی به کسی احتیاج نداشته باشند نهتنها ترکش میکنند، بلکه اصلا دورش میاندازند؛ مثل دستکش بعد از رقص، مثل کاغذ شکلات و مثل بلیت لاتاری که برنده نشده باشد.
نور
عزت نفس مثل اهرم ارشمیدس است که با آن میتوان دنیا را از جایش تکان داد، ولی درعین حال تنها آن کسی لایق نام انسان است که عزت نفس خود را مهار کند؛ همانطوری که راکب بر مرکوب خود غلبه دارد.
کاربر ۳۵۸۲۱۸۳
کدام روح شریف و نجیبی است که میل به تحقیر خود را نچشیده باشد؟
مارکوس اورلیوس بینوا
کسی که با احساسش زیسته است از شبح روزهایی که بازنمیگردند به اضطراب میافتد و دیگر هیچچیز شیفتهاش نمیکند.
بار خاطرات و پشیمانی میآزاردش.
Zahra Norouzi
هیچچیز بدتر و بیزارکنندهتر از این نیست که خوشبختی دیر به دست آدم بیاید. این خوشبختی نمیتواند شما را راضی کند، ولی از یک حق محرومتان میکند، از گرانبهاترین حق که همان دشنامدادن و نفرینکردن تقدیر است.
Zahra Norouzi
حجم
۱۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۴۲,۰۰۰
تومان