بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مادام بوواری | طاقچه
تصویر جلد کتاب مادام بوواری

بریده‌هایی از کتاب مادام بوواری

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۷ رأی
۳٫۸
(۳۷)
از میان همه کولاک‌هایی که به عشق آسیب می‌زنند، درخواست پول از همه سردتر و ریشه‌کن کننده‌تر است.
atefe.ebrahimpour
از غم و غصه آدم همیشه یک خرده، یک وزنه‌ای به قول معروف، ته دل باقی می‌ماند. امّا می‌رود آن پایین‌ها. ولی چون چیزی است که قسمت همه‌مان است، نباید خودمان را دق‌کش کنیم، نباید چون کسانی مُرده‌اند ما هم مرگ خودمان را بخواهیم... باید به خودتان بیایید و قوی باشید آقای بوواری
کاربر ۱۳۰۸۳۵۸
چشمش به دیوار صومعه‌اش افتاد؛ روی نیمکتی در سایه نارون‌ها نشست. چه آرامشی داشت آن زمان‌ها! چقدر غبطه احساس‌های عاشقانه وصف‌ناپذیری را می‌خورد که در آن زمان می‌کوشید براساس کتاب‌ها پیش خود مجسم کند! اولین ماه‌های ازدواجش، گردش‌هایش در جنگل با اسب، ویکنتی که می‌رقصید و آواز خواندن لاگاردی، همه پیش چشمانش ظاهر شد... و ناگهان به نظرش آمد که لئون هم به اندازه آنها از او دور شده بود. با خود می‌گفت: ــ امّا دوستش دارم! هرچه بود خوشبخت نبود، هرگز احساس خوشبختی نکرده بود. این نابسندگی زندگی از چه بود، از چه ناشی می‌شد این که به هرچه تکیه می‌کرد درجا می‌گندید؟...
مصطفی
به گفته خودش، زمانی که در شهر «روآن» ساکن بود هرگز این کنجکاوی را نداشته بود که به تئاتر برود و کارِ بازیگران پاریسی را ببیند. نه شنا بلد بود، نه شمشیربازی و نه استفاده از تپانچه را و حتی نتوانست روزی درباره اصطلاحی از اسب‌سواری توضیح بدهد که اِما در رُمانی به آن برخورده بود. در حالی که، مگرنه یک مرد باید همه چیز را بداند، در چندین رشته متفاوت مهارت داشته باشد و زن را با نیروهای شورورزی، ظرافت‌های زندگی و همه رازهای ناگشوده آشنا کند؟ امّا نه، این مرد هیچ چیز به آدم نمی‌آموخت، هیچ چیز نمی‌دانست، دلش هیچ چیز نمی‌خواست. گمان می‌کرد که همسرش شادکام باشد، و اِما از آرامش و سکون بی‌دغدغه او، از لَختی صفا آمیزش، حتی از خوشی‌ای که خودش نصیب او می‌کرد کینه به دل می‌گرفت.
فاطمه
ــ کلاهتان پیدا می‌شود؛ کسی که ندزدیده‌استش!
ترانه‌ی مانا
من، برعکس، خدا را می‌پرستم! من به ذات متعال، به خالق این دنیا ایمان دارم، اسمش هرچه بود باشد، مهم نیست، کسی که ما را آورده توی این دنیای خاکی که به وظایف شهروندی و تکالیفِ پدری‌مان عمل کنیم؛ امّا احتیاجی نمی‌بینم بروم کلیسا، وسایل نقره‌اش را ببوسم و به خرج خودم یک مشت دلقک را پروار کنم که خورد و خوراکشان از خود ما بهتر است!
Elina Asg
نفی کسانی که دوست می‌داریم همیشه ما را کمی از ایشان جدا می‌کند. نباید به بُت‌ها دست زد: رویه طلایی‌شان به دست می‌چسبد و کنده می‌شود.
Elahh
همیشه بعد از مرگ کسی نوعی حیرت به جا می‌ماند، بس که درک نیستی‌ای که ناگهان پیش آمده، و نیز رضا دادن به آن و باور کردنش دشوار است.
حمید
اِما دلش پسر می‌خواست؛ او را قوی و سیاه‌مو می‌دید، اسمش را ژرژ می‌گذاشت، و فکر داشتن یک فرزند مذکر برایش بنوعی امید انتقام همه ناتوانی‌های گذشته‌اش بود. مرد هرچه باشد آزاد است؛ می‌تواند به هر شوری تن بدهد و به هر سرزمینی که دلش خواست برود، از هر مانعی بگذرد و دست‌نیافتنی‌ترین هوس‌ها را با ولع بچشد. امّا زن مدام با مانع روبه‌روست. دچار سکون و در عین حال انعطاف‌پذیر است، سستی جسم و وابستگی‌های قانونی دشمن او هستند. اراده‌اش، همانند توری کلاهش که نخی نگهش می‌دارد، با هر بادی می‌لرزد؛ همواره هوسی هست که او را به دنبال خود می‌کشد و ملاحظه‌ای که نگهش می‌دارد.
mohadese sadat sedighi
این دسیسه جامعه حال شما را به هم نمی‌زند؟ آیا حتی یک احساس پاک سراغ دارید که جامعه محکومش نکند؟ شریف‌ترین غرایز و خالص‌ترین علایق را محکوم می‌کنند، بدنام می‌کنند
mohadese sadat sedighi
جوان یکی خرید. اولین بار بود که برای زنی دسته‌گل می‌خرید؛ و با استشمام آن سینه‌اش پر از غرور شد، انگار که حرکت ستایش‌آمیز گل دادنش به کس دیگری به خودش برمی‌گشت.
mohadese sadat sedighi
منظورم این است که از غم و غصه آدم همیشه یک خرده، یک وزنه‌ای به قول معروف، ته دل باقی می‌ماند. امّا می‌رود آن پایین‌ها.
Sahar B

حجم

۳۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

حجم

۳۸۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۹۲ صفحه

قیمت:
۵۴,۰۰۰
تومان