یادگاری اول روی دیوار کافه با یک ماژیک قرمز نوشته شده بود:
چهره تو را چه زمان فراموش خواهم کرد.
الی
یادگاری دوم روی دیوار کافه با زغال نوشته شده بود:
نمیدانم چرا مرا از تئاتر اخراج کردند من که تماشاچی فراوانی داشتم. به خاطر من هر شب سالن تئاتر از جمعیت پُر بود.
الی
من هراس دارم روزی از خواب بیدار شوم ببینم دریا در جایش نباشد.
سایه
یادگاری سوم روی دیوار کافه با مداد شمعی نوشته شده بود:
فردا صبح باید به بیمارستان بروم تا مرگم را یک روز به تأخیر بیندازم.
الی
پشت این درهای بسته چه زندگیهایی در حال سقوط، انفجار، و متلاشی شدن هستند. من نمیدانم در پشت این درهای بسته آفتاب میتابد یا همیشه در این آپارتمانها شب است
ماهی کوچولو