اگر فرشتهها وجود داشته باشند، حتماً با مشاهده حالووضعمان از خنده رودهبُر میشوند: بدنی نصیبشان شده که راجعبهاش چیزی نمیدانند. بدون دفترچهٔ راهنما تحویلش گرفتهاند.
zohreh
سالهای دراز تیرهروزی بیشتر از مرضی مهلک منزلت انسان را پایین میآورند.
nazi_sfy
وقتی نصفهشب با تقههایی به در ــ محکم و یکبند و بیهیچ ملاحظهای، یعنی قطعاً بدخبر ــ بیدار شدم، نتوانستم فوراً هوشوحواسم را جمع کنم. از جا پریدم و به تختخواب تکیه دادم و بهزحمت توانستم تعادلم را سرپا حفظ کنم، زیرا بدنِ کرخت و لرزانم قادر نبود از معصومیتِ خواب به عرصهٔ بیداری خیز بردارد.
the bolter
«لطفاً لباس بپوش. پاگُندهمُرده.»
the bolter
«اَپقه نو لو دلوژ.»
nazi_sfy