بریدههایی از کتاب روح پراگ
۳٫۷
(۵۷)
در این کشور، همه احساس میکنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر میکنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.
محمد
در پاراگوئه، آرژانتین، اوگاندا، شیلی، ایران، چین، یمن، اتیوپی، اندونزی، پرو، کوبا، افغانستان، و کامبوج؟ چند کشور را میتوان نام برد که در آن مردمان طعم تلخ سپیدهدمان مرگبار را نچشیدهاند، سپیدهدمانی که هرگز نتوانستهاند به تماشایش بنشینند، نفس در سینهشان حبس بوده است، سپیدهدمانی که پیامآوران متعصب مرگ درست در زیر پنجرههای آنها میرقصیدند و پای میکوبیدند؟
سمانه انصاف جو
عده قلیلی متوجه میشوند که تجربه عمیق شادی، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد، بهدست نمیآید و محال است.
Amin Asadi
آنها که قربانیان یک نوع خاص از تعصب بودند اکثراً تسلیم تعصبی از نوع دیگر شدند.
FarimahOmidi
قدرتِ ترکیب شده با وحشت منجر به جنون میشود.
Juror #8
زمانی که شمار شهروندان بهظاهر وفادار، آن خدمتگزاران حلقه بهگوش اما غیرخلاق، به اوج خودش میرسد، زمانی که نتیجه انتخابات به طرزی قاطع و یک صدا به نفع رژیم است، آنگاه، به نحوی پارادوکسی، رژیم کمکم ترک برمیدارد. به دلیل کندیاش در نشان دادن واکنش، این بحران سریعآ از حوزه فکری و روحی به سایر حوزههای زندگی سرایت پیدا میکند.
seza68
نوشتن چه قدرت رهاییبخشی به آدم میدهد. نوشتن به آدم این قدرت را میدهد که وارد زمانهایی شوی که در زندگی واقعی دور از دسترس هستند، حتی ورود به ممنوعترین مکانها. فراتر از این، نوشتن این قدرت را به آدم میدهد که هر کسی را به مهمانی خود دعوت کنی.
Amin Asadi
قدرت توتالیتری معمولا منکر میشود که اصلا بحرانی وجود دارد، و میکوشد از این موقعیت به نفع خویش بهره ببرد. یعنی میکوشد هر آن چیزی را که تا همین اواخر یک نیاز معمولی انسانی بود یک امتیاز مهم جلوه دهد، که بهخاطر همین توتالیتاریسم بدل به چیزی نایاب شده است. آنگاه به شهروندانش رشوه میدهد: حق داشتن سقفی بالای سرخود بدل به یک امتیاز میشود، و همچنین حق داشتن غذایی سالم، بهداشت و درمان، اطلاعات سانسور نشده، اجازه سفر، تعلیم و تربیت، گرما، و سرانجام خود زندگی.
Nahal
تجربه عمیق شادی، زمانی که تجربه عمیق محرومیت وجود ندارد، بهدست نمیآید و محال است.
FarimahOmidi
مشکلاتی که... من وقت حرف زدن با آدمها دارم ناشی از این واقعیت است که تفکر من، یا بهتر است بگویم محتوای ذهن من، پیچیده در مه است. این تا جایی که به خودم مربوط میشود آزارم نمیدهد؛ حتی بعضآ از این حال خودم خوشم میآید. امّا حرف زدن با دیگران نیازمند توانایی بیان نکتهای است نهفته در حرف آدم، نیازمند حفظ وحدت و انسجام سخن است. و اینها تواناییهایی میطلبد که من ندارم. هیچکس دلش نمیخواهد با منی که در میان تودههای انبوه مه گرفتارم سخن بگوید؛ و اگر این کار را بکند باز نمیتواند این تودههای مه را از کلّهام بیرون براند.
Amin Asadi
این شناخت یا آگاهی که ممکن است همین فردا تو را بکشند عطشی برای هر چه پرشورتر زیستن در آدم بهوجود میآورد
amir mojiry
آنها که قربانیان یک نوع خاص از تعصب بودند اکثراً تسلیم تعصبی از نوع دیگر شدند.
elham
ترس همواره یکی از متحدان وفادار قدرت بوده است.
Juror #8
روح انسانی سربازی وظیفهنشناس خواهد بود اگر که احساس کند کارش فقط رژه رفتن است... بیآنکه بفهمد باید قابلیت دفاع از هر آن چیزی را که پیشتر فتح شده است داشته باشد.
Juror #8
قدرت روح ندارد و اصلا از همین بیروحی مایه میگیرد. قدرت بر این بیروحی استوار میشود و از آن نیرو میگیرد. بیروحی یار غار ترس است. آدمهایی که روحشان را وا گذاشتهاند جسمی بیش برایشان باقی نمانده است، و همین جسم است که نگرانش هستند و وحشتش را دارند. کسانی که روحشان را وا گذاشتهاند میترسند که راحتیهای آن کالبدی که مانده است از دست برود: آرام و آرامش، مادیات، بیزحمتی، و تجملات. آدمهایی که روحشان را وا نگذاشتهاند میتوانند بر ترس فائق آیند چون میدانند که در نهایت این ترس از درون نشئت میگیرد و نه از بیرون. آن کسی که میگذارد اضطراب جهان بیرون جایگزین روحش شود هرگز از مهلکه وحشت نخواهید رهید.
alireza_salarii
هر تلاشی برای رهانیدن انسان درواقع تلاشی است برای رهانیدن او از ترس، برای خلق کردن وضعیتی که در آن انسان بتواند استقلالش را چونان تهدیدی برای جانش نبیند. قدرت هر چه کشندهتر و هر چه تمامتر باشد، هر چه بیشتر انسان را از آزادیاش محروم میکند و وحشت میپراکند.
alireza_salarii
شخصی که انگیزه اعمالش یک ترس دائمی است، صفتی را از دست میدهد که کل فرهنگ از دل آن صفت برمیآید: او خلاقیتش را از دست میدهد، چشماندازش را از دست میدهد. رفتار او را میتوان به رفتار ساکنان شهری محاصرهشده تشبیه کرد. یگانه آرزوی او زنده ماندن است.
Juror #8
در این کشور، همه احساس میکنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر میکنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند.
Raheleh Rezaei
چه کسی میتواند وحشت شهروندانی محاصره شده در یک شهر را به تصور درآورد، یا وحشت زنانی را که دشمن از دیوارهای خانهشان بالا میرود؟ از آن لحظهای که مفتّشان عقاید وارد شهرهای قرون وسطایی میشدند ترس در هزاران رختخواب لانه میکرد. و چه میتوان گفت درباره اضطراب خانوادههای یهودی در آن روزی که آن قوانین نژادی هیولایی به اجرا گذاشته شدند؟ و چه میتوان گفت از وحشت سیاهپوستانی که شعلههای آتشی را میدیدند که کوکلوکسکلانها بر میافروختند؟
Juror #8
قدرتِ آن بیقدرتهای سابق غالباً سبعانهتر از قدرت آنهایی است که از قدرت ساقط شدهاند، چون اگر چه اینان اکنون زمام حکومت را بهدست گرفتهاند، باز همچنان ترس و وحشت در دلشان لانه دارد.
Juror #8
جامعه مدرن در تلاش برای سازمان دادن بیشترین نیروها برای «غلبه بر طبیعت»، «غلبه بر دشمنانش»، برای «هر چه بیشتر کردن»، یا برای «دفاع از آنچه بهدست آمده است»، یک ساختار اداری، نظامی، و امنیتی بینهایت عظیم را تدارک دیده است. اینها قرار بود در خدمت جامعه باشند، در خدمت شهروندان و همه افراد، همه افرادی که قرار بود به عنوان منشاءِ قدرت جامعه مدرن شناخته شوند، ولی در عمل صرفآ قدرت را به این ساختارها تفویض کردند.
Juror #8
در نخستین سالهای زندگیام، کلا شاد بودم.
parniangh
«(فرهنگ یعنی) دانستن چیزی درباره تجربهها، دانش، و ارزشهایی که بشریت تاکنون بدان دست یافته یا خلق کرده است ــ و سفتکردن زمین زیرپای خود، مبادا که بلغزیم و از این سطح پایینتر برویم.
Juror #8
تساهل و تسامح هرگز نباید به معنای تساهل و تسامح در برابر عدم تساهل و تسامح باشد، تحمل آنهایی که آماده شدهاند آزادی را محدود بکنند یا حتی حق زندگی کسان دیگر را بگیرند حتی اگر توجیهش شریفترین اهداف باشد، روا و جایز نیست.
alireza_salarii
آدمهایی که روحشان را وا نگذاشتهاند میتوانند بر ترس فائق آیند چون میدانند که در نهایت این ترس از درون نشئت میگیرد و نه از بیرون. آن کسی که میگذارد اضطراب جهان بیرون جایگزین روحش شود هرگز از مهلکه وحشت نخواهید رهید. هر کسی که از روحش، یکپارچگی درونش، دفاع کرده است، و حاضر است هر چیزی را وا بگذارد، حتی آزادی جابهجاییاش را، و در صورت ضرورت نهایی حتی زندگیاش را نیز به خطر بیندازد، از وحشت نمیشکند و بنابراین دست قدرت هرگز به او نمیرسد
سمانه انصاف جو
در آن زمانی که عده معدودی که فراتر از قانون هستند میکوشند دیگران را از شأن و کرامت و حقوق اولیهشان محروم کنند، اخلاق مردمان عمیقآ آسیب میبیند. رژیمهای جنایتکار بهخوبی از این امر آگاهند و آن را میشناسند و سعی میکنند با ایجاد وحشت شرف و رفتار اخلاقی آدمیان را به مخاطره اندازند، شرف و اخلاقی که بی آن هیچ جامعهای، حتی جامعهای تحت حکومتِ چنین رژیمی نمیتواند بپاید.
مائده
در ایام پیشین، ثروتمندان اندک بودند و فقیران بسیار، و همین طبیعتآ باعث میشد تعداد دزدان هم اندک باشد. امروز امّا ثروتمندان بیشتر و بیشتر میشوند و دزدان بیشمار.
AS4438
غالبآ این نیروهای خیر و شر نیستند که با یکدیگر نبرد میکنند، بلکه صرفآ نیروهای شر متفاوتند که با همدیگر برای سلطه بر جهان رقابت میکنند.
nazanin
آدمیان به این دلیل از پرسیدن باز نمیایستند که پاسخهایی که میگیرند ناقص یا نادرست است، بلکه فقط زمانی از پرسیدن دست میکشند که پاسخها هیچ ربطی به سؤالهایشان ندارند، یا پاسخها گمراهکننده، مغالطهآمیز، بیمعنا، و پریشانیآور هستند، یا علیالخصوص زمانی که تهدیدی هم در دل پاسخها هست. امّا آدمی که از پرسیدن دست میکشد، درواقع از فکر کردن باز میایستد. چون فکر کردن، هر چه باشد، پرسیدن مُدامی است برای رسیدن به پاسخ و آن آدمی که فکر نمیکند سخن هم نمیگوید، فقط اصواتی از خود صادر میکند.
ترنج🍊
زندگی در روزگار ما، انسانها را بیش از آنکه به سمت امکان ساده تأمین معاش براند، به سمت افعالی میراند که دون شأن و کرامت انسانی هستند، از پُر کردن فُرمهای استخدامی خفّتبار گرفته تا شرکت اجباری در انتخابات یا تظاهرات تقلّبی و پوچ و بیمعنا.
MahShid Pourhosein
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
حجم
۱۹۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۰ صفحه
قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
تومان