بریدههایی از کتاب قانون، قانونگذاری و آزادی (جلد ۱: قواعد و نظم)
۳٫۸
(۱۶)
«شک دستوری» ، که از نظر دکارت موجب نفی حقیقیبودن هر آن چیزی میشود که نتوان به طور منطقی از مقدمات آشکار، «روشن و واضح» ، و درنتیجه فارغ از هرگونه شک ممکن استنتاج نمود، همه آن قواعد رفتاری را که نمیتوانستند به این ترتیب توجیه شوند از اعتبار ساقط میکرد
Havisht
مقصودگرایانه یا پراگماتیک[ ۵ ]تاریخ کاملترین شکل خود را به صورت تصور تشکیل جامعه از طریق یک قرارداد اجتماعی، ابتدا نزد هابز و سپس روسو، که از بسیاری جهات پیرو مستقیم دکارت بود، پیدا نمود.[
Havisht
برنامهریزی کند. اگر بر فرض محال، روزی کسی موفق به سازماندهی کامل چنین جامعهای شود، این جامعه دیگر ذهنهای متعدد را به کار نخواهد گرفت بلکه کاملاً به یک ذهن وابسته خواهد شد و، در این صورت، این جامعه مسلماً نمیتواند بسیار پیچیده باشد بلکه فوقالعاده ابتدایی خواهد بود و، درنتیجه، ذهنی که دانش و ارادهاش همهچیز را اداره میکند نیز بهزودی به ذهنی فوقالعاده ابتدایی بدل خواهد شد. اطلاعاتی که در برنامهریزی چنین نظمی دخالت خواهند داشت فقط آنهایی خواهند بود که این ذهن میشناسد و درک میکند، و از آنجایی که تنها یک ذهن امکان تصمیمگیری در خصوص عمل و بنابراین کسب تجربه را دارد، از تعامل ذهنهای متعدد که تنها عامل رشد ذهن است اثری نخواهد بود.
Mahan Mehravard
انواع تعصبهای قومی، ناسیونالیستی و بنیادگراییهایی که در صحنۀ بینالمللی مشاهده میکنیم نمونههای بارزی از صنعگرایی هستند.
طاها ربانی
سرخوردگی ناشی از ارزیابی مبالغهآمیز از تواناییهای خرد منجر به عکسالعمل شدید علیه کاربرد خرد انتزاعی و ستایش تواناییهای ارادۀ فردی میگردد،
طاها ربانی
در فصل اول کتاب سعی میکنم نشان دهم که بعضی دیدگاههای بسیار شایع علمی یا سیاسی تابع تصور خاصی از شکلگیری نهادهای اجتماعی هستند که من آن را «خردگرایی صنعگرایانه» مینامم؛ طبق این تصور همۀ نهادهای اجتماعی محصول طراحی عامدانه هستند، و باید اینطور باشند.
Havisht
، فقط نتیجه نهادها و شیوههای عمل ابداعشده یا طراحیشده برای این منظور نبود، بلکه عمدتا نتیجه روندی بود که در آغاز به عنوان «رشد» و سپس به عنوان «تحول» توصیف میشد، در این روند
Havisht
موضوع بحث آنها همان چیزی است که بعضی از آنها آن را «علم قانونگذاری» یا اصول سیاست به مفهوم وسیع کلمه مینامیدند
Havisht
انسانوارانگارانه، هرگونه نظم مشاهدهشده در پدیدارها را ناشی از طرح ارادی یک ذهن متفکر میداند.
Havisht
رد توضیحات مذهب دربارۀ منبع و اساس اعتبار قواعد سنتی اخلاق و حقوق، منجر به رد خود این قواعد شد چراکه اینها به طور عقلانی قابل توجیه نبودند.
طاها ربانی
خصلت بارز خردگراییِ صنعگرا عدم رضایت آن از انتزاع است- یعنی به این موضوع آگاهی ندارد که مفاهیم انتزاعی وسیلهای است جهت رویارویی با پیچیدگی امر انضمامی که ذهن قادر به تسلط کامل بر آن نیست. در مقابل، خردگرایی تحولی، انتزاعات را وسیلهای میداند اجتنابناپذیر برای قادرساختن ذهن به پرداختن به واقعیتی که نمیتواند کاملاً درک کند
طاها ربانی
طغیان خردگرایانه علیه خرد، اگر از چنین تعبیری استفاده کنیم، معمولاً علیه خصلت انتزاعی اندیشه صورت میگیرد. اینکه هر اندیشهای بهناچار باید به درجات مختلف انتزاعی باشد و بنابراین اندیشه هرگز نمیتواند به خودی خود، به طورکامل، موجب انجام عملی شود، درخلال این طغیان نادیده گرفته میشود.
طاها ربانی
آنها فقط به این معنی «فلسفی» اند که از برخی اعتقادات وسیعاً شایع ولی اشتباه یک سنت فلسفی ناشی شدهاند، سنتی که پاسخ نادرستی را به مسائلی که قابل بررسی علمی معین هستند، بدیهی میانگارد.
Havisht
صنعگرایی عبارت است از فرایندی که طی آن به جای اعتماد به آزادیها و ابتکارات فردی که منتهی به شکلگیری نظمهای خودجوش میشود، نظمهای سازماندهیشده و هدفمند به کلیۀ آحاد جامعه تحمیل میشود
طاها ربانی
انسان حیوانی همانقدر هدف گرا است که پیروِ قواعد.[ ۷ ]و موفقیت او به این علت نیست که میداند چرا از قواعدی که عملا رعایت میکند، باید اطاعت کرد، و نه حتی به این علت که قادر به بیان همۀ این قواعد در قالب کلمات است، بلکه به این علت است که تفکر و رفتار او تحت تاثیر قواعدی است که طی روندی گزینشی در جامعهای که انسان در آن زندگی میکند شکل گرفته، و از این رو، محصول تجربۀ نسلهاست.
طاها ربانی
عقلانیت کاملِ عمل به معنای دکارتی آن مستلزم شناخت همۀ واقعیتهای[ جزئی ]مربوطه است. یک طراح یا مهندس به منظور جفت وجورکردن اشیا، احتیاج به تمامی دادهها و قدرت کامل کنترل و دستکاری آنها دارد تا بتواند به نتیجۀ مورد نظر خود برسد. ولی موفقیت عمل در جامعه بستگی به شناخت آنچنان تعداد زیادی از واقعیتهای خاص[ جزئیات ]دارد که از عهده هیچکس بر نمیآید. درنتیجه، کل تمدن ما بیشتر، و ناگزیر، مبتنی بر باور ما به چیزی است که به معنای دکارتی قادر به شناختن آن نیستیم.
طاها ربانی
از آنجا که در مطالعۀ پدیدارهای نسبتاً سادۀ جهان فیزیکی تعیین روابط علّی به عنوان توابعی از تعداد اندکی متغیر که در موارد مشخص بهراحتی قابل شناساییاند ممکن شده و این امر به پیشرفت حیرتانگیز رشتههای علمی مربوط به این پدیدارها انجامیده است، این توهم به وجود آمده که وضعیت در مورد پدیدههای پیچیدهتر نیز بهزودی به همین منوال خواهد بود.
طاها ربانی
به نظر میرسد فقط یک راهحل برای مسئله وجود دارد: اینکه نخبگانِ نوع بشر به محدودبودن ذهن بشر آگاهی یابند آگاهیای که در عین سادگی، عمیق و در عین تواضع، رفیع است تا تمدن غربی نقطهضعف دائمی خود را بپذیرد.
ج. فِررو
Farzane H
باید توجه داشت که منشأ بسیاری از زیانبخشترین عوامل در دنیا اغلب اشخاص شیطانصفت نیستند بلکه آرمانگرایانی معتقد به اصول اند، و بخصوص آنها که شالودههای توحش توتالیتر را ریختند، دانشمندان محترم و خیرخواهی بودند که هرگز فرزندان [فکری] خود را قبول نداشتند. [۱۸] واقعیت این است که، بهویژه در قلمرو حقوق، برخی پیشپندارهای فلسفیِ تاثیرگذار شرایطی را موجب شدهاند که در آن نظریهپردازان خیرخواهی که حتی در کشورهای آزاد هم تا به امروز مورد تحسین قرار میگیرند، همهٔ مفاهیم اساسی یک نظم توتالیتر را از قبل فراهم آوردهاند. درواقع، کمونیستها، همانند فاشیستها یا ناسیونالسوسیالیستها، برای رسیدن به آموزههایشان، فقط کافی بود از مفاهیمی که چند نسل از نظریهپردازان حقوقی در اختیارشان گذاشته بودند استفاده کنند
lordartan
با این حال، ما در اینجا بیشتر به زمان حال میپردازیم تا گذشته. بهرغم فروپاشی رژیمهای توتالیتر در کشورهای غربی، اندیشهٔ اساسی آنها، در حوزه نظری، همچنان به پیشروی ادامه میدهد، بهطوریکه برای تبدیل کامل نظام حقوقی [فعلی] به یک نظام توتالیتر، کافی است بهاندیشههایی که هماکنون در حوزه انتزاعی حاکم است، اجازهٔ تحقق عملی داده شود.
lordartan
هایک بر این رأی است که تمدنهای پیشرفته در نتیجه رواج برخی سنتها، که مضمون اصلی آنها آزادی فردی است، امکانپذیر شدهاند. بنابراین سنتهایی را تأیید میکند که مشوق آزادی فردی هستند. به همین لحاظ، هایک خود را آزادیخواه (لیبرال) میداند و نه محافظهکار.
محمد حیدری سیروانی
آنچه امروزه عموماً «عدالت اجتماعی» یا توزیعی از آن یاد میشود تنها در بطن نوع دوم این نظمها، یعنی سازمان، معنا دارد، اما، در نظم خودجوشی که آدام اسمیت «جامعهٔ بزرگ» و سِر کارل پوپر «جامعهٔ باز» نامیدهاند معنا ندارد و با آن کاملا ناسازگار است.
hosein.bannaee
علت این که ساختار جامعه مدرن به چنین درجهای از پیچیدگی رسیده، رشد آن به صورت نظم خود جوش، نه سازمان، بوده، و این پیچیدگی بسیار فراتر از آن است که سازماندهی عامدانه بتواند به آن برسد. درواقع، این قواعد که رشد چنین نظم پیچیدهای را ممکن ساختند مسلماً در آغاز به منظور رسیدن به چنین نتیجهای طراحی نشده بودند؛ ولی آن دسته مردمانی که از قضا قواعد مناسبی را اتخاذ کردند، تمدن پیچیدهای را به وجود آوردند که غالباً بعدها به دیگران انتقال یافت. بنابراین، دفاع از این عقیده که ما برای جامعهٔ مدرن، به علت پیچیدگی شدید آن، باید عامدانه برنامهریزی کنیم، دفاع از قضیهای متنافیالاجزا [پارادوکس] است که از درک کاملا نادرست این وضعیت ناشی میشود. واقعیت این است که ما نمیتوانیم نظمی اینچنین پیچیده را با مدیریت افراد جامعه حفظ کنیم، بلکه این کار، تنها به طور غیرمستقیم، با اجرا و اصلاح قواعدی که منجر به شکلگیری نظمی خودجوش میشود، امکانپذیر است.
Jaberov Abraham
ذهن درواقع محصول محیط اجتماعیای است که ساختهٔ خود ذهن نبوده، اما، او در آن رشد کرده، و تنها کاری که کرده فقط این بوده که به نوبهٔ خود بر این نهادها تأثیر گذاشته و آنها را تغییر داده است.
javadi
عقلانیت کاملِ عمل به معنای دکارتی آن مستلزم شناخت همهٔ واقعیتهای [جزئی] مربوطه است. یک طراح یا مهندس به منظور جفت وجورکردن اشیا، احتیاج به تمامی دادهها و قدرت کامل کنترل و دستکاری آنها دارد تا بتواند به نتیجهٔ مورد نظر خود برسد. ولی موفقیت عمل در جامعه بستگی به شناخت آنچنان تعداد زیادی از واقعیتهای خاص [جزئیات] دارد که از عهده هیچکس بر نمیآید. درنتیجه، کل تمدن ما بیشتر، و ناگزیر، مبتنی بر باور ما به چیزی است که به معنای دکارتی قادر به شناختن آن نیستیم.
Pouya Yarahmadi
مسئلهٔ مهم اینجاست که هر انسانی که در فرهنگ معینی بزرگ میشود، در خود قواعدی مییابد، یا میتواند متوجه شود که رفتارش مطابق برخی قواعد است و همچنین متوجه میشود که اَعمال دیگران نیز مطابق قواعد مختلف است یا نیست. این البته دلیلی بر دائمی و تغییرناپذیربودن آن قواعد به عنوان جزئی از «طبیعت انسانی» یا فطریبودن آنها نیست، بلکه نشان میدهد که آنها جزئی از میراث فرهنگیاند که امکان بقای نسبتاً پایدارشان وجود دارد، بخصوص تا زمانی که با کلمات بیان نشدهاند و بنابراین مورد بحث و بررسی آگاهانه نیز قرار نگرفتهاند.
Pouya Yarahmadi
تفاوت آنها با پوزیتیویستها فقط در این بود که آنها تصور میکردند که قانون میتواند به صورتی منطقی از مقدمات ماقبل تجربی استنتاج شود، درحالیکه ارزیابی پوزیتیویسم از قانون طراحی عامدانه آن برمبنای دانش تجربی درخصوص نتایجی بود که این قانون میتواند در جهت نیل به اهداف انسانیِ مطلوب داشته باشد.
Pouya Yarahmadi
محور اصلی علم اقتصاد (مدرن) توضیح چگونگی شکلگیری و عملکرد بازارها است. همچنانکه هایک بهکرات تأکید میورزد عدم اطلاع از این علم و جدینگرفتن منطق آن بزرگترین آفت معرفتی روشنفکران و اندیشمندان اجتماعی است.
آریا سلطانی نجف آبادی
حجم
۲۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۷۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان