حکومت بر اساس توحید، ناچار با هدف آزادی از غیر خدا و شکوفا کردن استعدادهای انسان و تشکیل جامعه انسانی بر اساس قسط همراه است.
گیله مرد
توحید در درون انسان، هواها و حرفها و جلوهها را میشکند؛ هواهای دل و حرفهای خلق و جلوههای دنیا؛ و در جامعه، طاغوتها را میشکند؛ و در هستی، خدایان و بتها را!
گیله مرد
و در این سطح باید حاکم، خود به آزادی رسیده باشد و به انسانیت رسیده باشد و از هواها پاک شده باشد و عصمت را بهدست آورده باشد؛ وگرنه تبعیض و اشرافیت بهوجود میآید و طبقات بهوجود میآید و استثمار و بهرهکشی و ستم بهوجود میآید و نزاع و جنگ بهوجود میآید و انحطاط و انهدام بهوجود میآید؛ که مشاهده کردیم اینهمه در جامعه اسلامی هم بهوجود آمد.
ادیبی
این تضاد بین واقعیت موجود و حقیقت مطلوب، مشکلی است که رهبر را در هم میفشارد؛ و آزمایشی است که او را در تنگنا قرار میدهد؛ و در این موقعیتهاست که حاکم از هدف دست میشوید و حقیقت را کنار میگذارد و مصلحتشناس میشود و چهبسا خود را به این دلخوش کند که پس از تسلط بر اوضاع بهسوی حقیقتها بشتابد. ولی این همان فریب و نیرنگی است که شیطان پیش میآورد!
ادیبی