بریدههایی از کتاب کافکا در ساحل
نویسنده:هاروکی موراکامی
مترجم:آسیه عزیزی، پروانه عزیزی
انتشارات:انتشارات بازتاب نگار
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۱از ۳۲ رأی
۴٫۱
(۳۲)
در تمام این دنیای وسیع به تنها کسی که میتوانی تکیه کنی خودت هستی.»
Ayso
بعضیوقتها سرنوشت مثل توفان شن کوچکی است که با تو تغییر مسیر میدهد. تو مسیر را عوض میکنی ولی توفان شن دنبالت میآید. دوباره میچرخی اما توفان هم میچرخد و دوباره و دوباره این کار را میکنی، مثل رقص شوم با مرگ درست قبل از سپیدهدم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از جای دوری آمده باشد، چیزی نیست که با تو کاری نداشته باشد. این توفان خود تویی. چیزی است در درون تو. بنابراین تنها کاری که میتوانی کنی این است که دربرابرش مقاومتی نکنی، درست توی آن بروی، چشمهایت را ببندی و گوشهایت را بگیری تا شن توی آنها نرود و از وسط آن بگذری، قدم به قدم.
Ayso
«خاطرات آدم را از درون گرم میکنند. اما درعینحال آدم را میدرند.»
sahar.mousavi
فکر بیخود کردن بدتر از هیچ فکری نکردن است.
msh
یک ذرهی کوچک از دنیا محو شد، و مقدار نیستی را افزایش داد.»
Ayso
«اما باید یک چیزی بهت بگویم. اگر میخواهی زندگیات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی.»
میگویم «نهایت سعیام را میکنم.»
کراؤ میگوید «مطمئنم که میکنی. در این چند سال اخیر خودت را خیلی قویتر کردهای. این را باید اذعان کنم.»
Ayso
خیلی چیزها بهمرورزمان فراموش میشوند.
Ayso
منظورم این است که زندگی خودته. اساساً باید کاری را که فکر میکنی درسته بکنی.»
Ayso
چیزهایی هستند که هرگز نمیتوانیم به دست فراموشی بسپاریم و خاطراتی که هرگز نمیتوانیم محو کنیم. اینها همیشه مثل یک سنگ آسیاب روی سینهمان سنگینی میکنند،
Ayso
سخت و عمیق به اینکه چهقدر آزادم فکر میکنم، اما واقعاً نمیتوانم بفهمم معنیاش چیست. تنها چیزی که میدانم این است که کاملاً تنهایم. کاملاً تنها در یک جای ناآشنا، مثل کاشف تکافتادهیی که نقشه و قطبنمایش گم شده. یعنی معنی آزادی این است؟
sahar.mousavi
«اما باید یک چیزی بهت بگویم. اگر میخواهی زندگیات را بسازی مجبوری طاقتت را بیشتر کنی.»
MediaAsvad
هرچه درونگراتر و ساکتتر میشدم، عضلاتم مثل فولاد سختتر میشدند. خیلی سخت تلاش کردم که جلوی بروز احساساتم را بگیرم بنابراین هیچکس ــ چه همکلاسیها و چه معلمها ــ ذرهیی در مورد آنچه فکر میکردم نمیدانستند. خیلی زود وارد دنیای خشن آدم بزرگها شدم و فهمیدم اگر بخواهم زنده بمانم باید از همه قویتر شوم.
MediaAsvad
درمییابم چیزی که آدم واقعاً میتواند بشنود، سکوت است.
MediaAsvad
بعضیوقتها سرنوشت مثل توفان شن کوچکی است که با تو تغییر مسیر میدهد. تو مسیر را عوض میکنی ولی توفان شن دنبالت میآید. دوباره میچرخی اما توفان هم میچرخد و دوباره و دوباره این کار را میکنی، مثل رقص شوم با مرگ درست قبل از سپیدهدم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از جای دوری آمده باشد، چیزی نیست که با تو کاری نداشته باشد. این توفان خود تویی. چیزی است در درون تو.
MediaAsvad
تا جایی که فهمیدم ظاهرش به نظر خودش آنقدر عجیب نیست بلکه انگار از آنچه هست راضیست و این مهم است
MediaAsvad
خیلی چیزها هست که ما باید یادمان بماند. این عذابآور است
MediaAsvad
در این کالبدی که من را در خود جا داده، در امانم.
MediaAsvad
سکوت انگار که در کمینم بوده، خودش را دورم میپیچد
MediaAsvad
«کافکا، در زندگی هرکس یک نقطهی بیبازگشت وجود دارد و در موارد خیلی نادر نقطهیی که دیگر نمیشود از آن جلوتر رفت و وقتی به آن نقطه میرسیم تنها کاری که میتوانیم کنیم این است که در سکوت حقیقت را بپذیریم. اینطوری زنده میمانیم.»
MediaAsvad
فکر میکنم، من آزادم. چشمهایم را میبندم و سخت و عمیق به اینکه چهقدر آزادم فکر میکنم، اما واقعاً نمیتوانم بفهمم معنیاش چیست. تنها چیزی که میدانم این است که کاملاً تنهایم. کاملاً تنها در یک جای ناآشنا، مثل کاشف تکافتادهیی که نقشه و قطبنمایش گم شده. یعنی معنی آزادی این است؟ نمیدانم و فکرکردن در این باره را رها میکنم.
MediaAsvad
درمییابم چیزی که آدم واقعاً میتواند بشنود، سکوت است.
MediaAsvad
نه، این دست من تقریباً دریاهای بیشماری را گلگون خواهد کرد، دریای سبز را قرمز میکند. “ جملهیی از مکبث. این خون به زیادی مکبث نیست ولی قبضهای خشکشویی باورت نمیشود.
valencia
حجم
۵۸۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۲۷ صفحه
حجم
۵۸۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۶۲۷ صفحه
قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
تومان