بریدههایی از کتاب نقطه و نوزده داستان دیگر
۳٫۳
(۱۲)
«آدمی را که رو به نور میرود، دیگران تاریک میبینند.»
Nima Rabiei
خودِ آدم هیچوقت دست از سر آدم بر نمیدارد.
Nima Rabiei
مردۀ یک بز کوهی با مرده یک پلنگ و یک آدم هیچ تفاوتی نمیکند. هیچکس انسان مرده و حیوان مرده را به قفس نمیاندازد. همه فقط با زندگی مشکل دارند.
AnnaTehrani
نباید تو دیروز بمونیم. قشنگی دیروز غمانگیزه!
nia
زخمِ آدمم همراش بزرگ میشه.
nia
برای سیگار کشیدنش دلایلی داشت که برای خودش قانعکننده بود. میگفت: آنها که میگویند سیگار ضرر دارد، آیا فکر نمیکنند بمبها بیشتر ضرر دارند؟ آیا فکر نمیکنند دروغهایی که میگویند بیشتر ضرر دارد و پشتهمبافیها و غیبتکردنها و زیرآب زدنها بیشتر ضرر دارند؟ آقای برهانی فکر کرده بود سیگار کشیدن و پشتِ هم سیگار کشیدن بسیار کار پسندیدهایست، زیرا زمانی که صرف پک زدن، دود را در سینه حبس کردن و آرام بیرون دادن میشود، جلو دهانِ دروغگو و حرفهای مفت را میگیرد و باعث میشود آدم بیشتر از وراجی کردن، سکوت کند.
AnnaTehrani
جالب است. آدمها مثل دو موش کور میمانند که در زیر زمین گرفتار شدهاند و برای رسیدن به سطح زمین تونل حفر میکنند اما با موش کور یک تفاوت اساسی دارند و آن این است که موشهای کور هیچ وقت با خاکی که از حفر تونل خودشان پیدا میشود تونل دیگری را پر نمیکنند اما آدمها درست در موقعی که میخواهند نجات پیدا کنند با خاک راه نجات خودشان راه آن دیگری را سد میکنند
Nima Rabiei
تبدیل به کسی شده بود که هر چه میرفت، به آنچه به سمتش میرفت، نمیرسید.
nia
«آدمی را که رو به نور میرود، دیگران تاریک میبینند.»
nia
چه احتیاجیه دیگرون بفهمن آخه؟ نفهمن خب. خودِ آدم که میدونه!
nia
نه تابستانی ماند. نه زمستانی. نه بهاری. نه پاییزی. در جنگ درختی نبود که پاییز شود. درختی نبود که تابستانی شود. درختی نبود که شکوفه کند. درختی نبود که خشک شود.
آناهیتا
آدما حرف راستو قبول نمیکنن. فکر میکنن هر چی بگی دروغه. حرف دروغی رو که دوست دارن قبول میکنن.
AnnaTehrani
مرا در آغوش بگیر / به ظرافتِ پنجۀ بلبل / که شاخۀ خشکِ گلِ سرخی را/ بگذار با تو نقش بگیرم/ جلدِ این کهنهکتابِ سالخوردۀ اندوه را
nia
تنها کاری که میتوانی بکنی این است که خودت را درست کنی. اوضاع از اختیار تو خارج است!
nia
آقای برهانی، در روزِ بیشازاندازهِ داغِ بهاری، تبدیل به کسی شده بود که هر چه میرفت، به آنچه به سمتش میرفت، نمیرسید.
آناهیتا
آقای برهانی گفت:
- شنا سخت نیست. زیرا یک پسر کوچک بلد است شنا کند.
و گفت:
- شنا سخت است، زیرا یک مرد بزرگ بلد نیست شنا کند.
Arezuwishi
آقای برهانی خم شد و به سوراخِ کلیدِ درِ سلول نگاه کرد. در سوراخِ کلید درختی در دشت بود و دشت در مه بود. آقای برهانی دلش درخت خواست، دشت خواست، مه خواست.
آقای برهانی آزاد شد. بیرون از زندان درخت نبود. دشت نبود. مه نبود. آقای برهانی از سوراخ کلید به زندان نگاه کرد. در سوراخ کلید خودش را دید، کنارِ درخت، در مه، در دشت و گفت:
- آزادی درونِ این سوراخِ کوچکِ کلید است.
و رفت.
Nima Rabiei
هیچکس انسان مرده و حیوان مرده را به قفس نمیاندازد. همه فقط با زندگی مشکل دارند.
غَزال_ک
مردۀ یک بز کوهی با مرده یک پلنگ و یک آدم هیچ تفاوتی نمیکند. هیچکس انسان مرده و حیوان مرده را به قفس نمیاندازد. همه فقط با زندگی مشکل دارند.
خانم جغد
حجم
۵۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۵۲٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۷۰%
تومان