از گل هامان عطر و بویی نمیرسد
اشکی در چشمانمان حلقه نمیزند
ریشه هامان از دست رفته اند
چقدر در احساساتمان سقوط کرده ایم
هدی✌
حرف دروغی از من نخواهی شنید
برایم سخت است بخواهم به وجدانم خیانت کنم
هدی✌
من اشک هایی هستم
شبحی از سرزمین شعر
که هیچ کس نمی داند
در کجای سواحل چشمانم
می ریزند
هدی✌
من در برابر هیچ حکومتی جز حکومت خداوند سر خم نکردم.
هدی✌
از من نپرس که کیستم؟
من همان سرخپوستی هستم
که مزارعش را غارت کردند
فرهنگش را به تاراج بردند
تمدنش را به یغما بردند
لذا نه استخوان هایی از او بجا ماند
و نه گوشت و پوستی
یاسمن مرادی
من از سرزمینی هستم که تکه تکه شد
و مانند پودر پخش شد
نه به پروردگاری معتقدیم و نه به توحیدی
قبایل با کمال میل به یکدیگر
یورش میبرند
و مرزها، مرزها را می درند
یاسمن مرادی
من از ملتی هستم که مانند یک نی
همیشه آبستن یک ملیون شاعر است
تمام کودکانمان شعر می گویند
گنجشکان و تپه ها و خرمن ها نیز
ما به یک ملیون خروس نیاز نداریم
ما نیازمند یک ملیون انقلابی هستیم
زمین در هر قرن تنها یک شاعر بیرون می دهد
شعر ها مثل سیگار داد و ستد نمی شوند
آیا با شعرهایمان خوشبخت شدیم یا که بدبخت گشتیم
یا اینکه با آهنگ گیتارها به خواب رفتیم؟
روزی با بحر طویل پیروز شدیم
و روزی هم با بحر وافر شکست خوردیم
یاسمن مرادی