جملات زیبای کتاب گل های رنج | طاقچه
تصویر جلد کتاب گل های رنج

بریده‌هایی از کتاب گل های رنج

نویسنده:شارل بودلر
امتیاز
۳.۳از ۱۳ رأی
۳٫۳
(۱۳)
دریغا مرگ است که دلداری می‌دهد و به زندگی وامی‌دارد مرگ غایت هستی است و یگانه مایه امید که چون اکسیر نیرو می‌دهد و سرمست می‌کند و یارای آن می‌دهد که تا شبانگاه راه بسپریم در میان طوفان و یخبندان و برف مرگ روشنی لرزانی است بر افق تار ما
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
" از صمیم دل ( هیچ کس جز من نمی‌داند با چه خلوصی )می‌خواهم ایمان بیاورم که موجودی خارجی و ناپیدا به سرنوشت من علاقه‌مند است؛ اما چگونه می‌توانم ایمان آورم؟ "
یك رهگذر
خوشا آنکه تواند پرتوان و نیرومند پر کشد سوی دشتهای روشن و آرام خوشا آنکه اندیشه‌اش به سان چکاوکان بامدادان اوج گیرد سوی آسمان خوشا آنکه پر گشاید بر فراز زندگی و به‌آسانی دریابد زبان گلها و اشیاء بی‌زبان
amirkarimifar
پروردگارا، تو را سپاس که به ما رنج را ارزانی داشتی تا درمانی الاهی باشد بر ناپاکی‌های ما ...
مهدی ابراهیمی
به دور افکن این کتاب غم‌آلوده شهوانی و افسرده‌حال را اگر به نزد شیطان، استاد مکر درس بلاغت نخوانده‌ای دور افکن آن را ورنه هیچ درنیابی یا مرا دیوانه پنداری
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
دریغا مرگ است که دلداری می‌دهد و به زندگی وامی‌دارد
کاربر ۳۴۲۷۸۶۹
همه مصائب یک کشتی رنجدیده را در خود احساس می‌کنم باد موافق و طوفان و کشاکش موج بر گرداب بیکران چو گهواره می‌جنبانند مرا و دگرگاه، پهنه آرام دریا آینه فراخ نومیدی من است ...
یك رهگذر
چه خواهی گفت امشب، تنها و بینوا روح من چه خواهی گفت دل من، ای دل پژمرده من به زیباترین و خوبترین و گرامی‌ترین یار که نگاه آسمانی‌اش بناگه تو را شکوفا کرد غرور ما مدیحه‌سرای اوست
یك رهگذر
در او که سراپا نوشداروست چیزی برتر ز دیگری نتوان یافت چنان سراپا دلفریب است او که ندانم از چه روست شیفتگی‌ام خیره می‌کند او به سان سحر و تسلی می‌دهد چون شب هماهنگی اندام زیبایش چنان دل‌انگیز است و دلپذیر که شماره نتوان کرد حُسن بی‌حد و بی‌حسابش را
یك رهگذر
ای مرد، کس به ژرفای درونت ره نیافته ای دریا، کس به گنجینه نهانت پی نبرده چه در نهفتن راز خود هر دو تنگ‌نظرید
یك رهگذر
روح دلتنگم که دل به رزم سپرده بودی امید که مهمیزش آتش شور تو را تیز می‌کرد دگر بر مَرکب خود نمی‌نشاندت!
یك رهگذر
چشمان سوخته‌ام نمی‌بینند مگر خاطره‌های خورشید را
کاربر حسن ملائی شاعر
هنوز هم آیا رنج دیگری است ‫برای این تن فرسوده بی‌جان، مرده‌ای میان مردگان؟
JİLA
می‌گفتی: از کجا آمده این غم غریب که چیره می‌شود چون دریا بر صخره برهنه و تیره ــ چون دل ما میوه‌های باغ خود را چید زندگی دگر رنج است؛ وین رازی است آشنا برهمه دردی است بس ساده، ولی نه رمزآلوده
کاربر ۱۶۲۷۹۰۳
چه بسا که مرگ بیش از زندگی با رشته‌ای والا پیوند خورده به ما
کاربر ۱۶۲۷۹۰۳
ای روح درمانده و ناکام! برای تو ای غارتگر پیر عشق را دگر لطفی نیست و کشمکش را هم بدرود ای سرود ساز و ای ناله نی ای لذت، این دل تیره و عبوس را وسوسه مکن بهار دل‌انگیز را دگر عطر و بویی نیست زمان دمادم مرا به کام می‌کشد چون برف بیکران که پیکر سرمازده را من از بالا دایره زمین را نظاره می‌کنم و در آن دگر پناه کلبه‌ای را نمی‌جویم ای بهمن آیا به‌گاه سقوط، مرا می‌بری با خود؟
کاربر ۱۶۲۷۹۰۳
در عشق خواب فراموشی را جویا شدم اما عشق برای من بستری از سوزن است
کاربر ۱۶۲۷۹۰۳

حجم

۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

حجم

۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۴۱ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان