بریدههایی از کتاب وقتی بدن نه می گوید
۳٫۳
(۳۸)
بسیاری از افراد، نادانسته، همهٔ زندگی را طوری سپری میکنند که انگار زیر ذرهبین یک آزمون گیرندهٔ قدرتمند و قضاوتگر هستند که بایستی همیشه او را راضی نگه دارند
azar jokar
وقتی افراد استرسشان را توصیف میکنند، معمولاً منظورشان آشفتگی عصبیای است که زیر فشار خواستهای خیلی زیاد -معمولاً در حیطه کاری، خانوادگی، روابط، امور مالی و یا سلامت- تجربه میکنند. اما حس فشار عصبی، تعریف استرس نیست؛ بهمعنای دقیقتر اینگونه نیست که وقتی افراد تحت استرس هستند، همواره فشار عصبی را احساس کنند. طبق تعریف ما از استرس -که در ادامه مطرح خواهیم کرد- استرس صرفاً یک احساس ذهنی نیست. بلکه مجموعهای قابل ارزیابی از رویدادهای فیزیولوژیک عینی در بدن است که مغز، دستگاه هورمونی، سیستم ایمنی و بسیاری از ارگانهای دیگر را نیز در بر میگیرد. هم حیوانات و هم انسانها میتوانند استرس را بدون آگاهی از حضور آن تجربه کنند.
الی
احساس شرم، عمیقترین «هیجان منفی» ماست. شرمْ احساسی است که ما برای اجتناب از آن، تقریباً حاضریم هرکاری انجام دهیم. متأسفانه، ترس همیشگی ما از حس شرمساری، چشمانداز ما را در دیدن واقعیت تار میکند.
الی
ابراز از طریق هنر در حقیقت فقط شکلی از نمایش عواطفش است نه راهی برای پرداختن به عواطف.
الی
در یک تعامل سالم مادر- نوزادی، مادر این توانایی را دارد که به نوزادش رسیدگی کند، بدون اینکه نوزاد مجبور باشد برای دریافت مهر مادرش کاری انجام دهد.
الی
میتوانم بگویم که تقریباً هیچکدام از بیمارانم که مبتلا به بیماریهای جدی بودند، در حیطههای مهم زندگیشان، هرگز «نه» گفتن را یاد نگرفته بودند. اگرچه شاید شخصیت و شرایط برخی از افراد، در ظاهر خیلی متفاوت با مورد مری بود، اما سرکوبی عاطفی بنیادین، عامل اصلی و شایع بین همهٔ آنها بود.
الی
«وقتی که از یادگیریِ «نه» گفتن محروم میشویم، بدنمان درنهایت این کار را برایمان انجام میدهد».
علی جلیلیان
تحت چنین شرایطی بود که من محافظ مادرم شدم؛ یعنی مثلاً با پنهان کردن دردهایم، از او محافظت میکردم. چیزی که در ابتدا بهصورت مقابلهٔ دفاعی خودکار در نوزاد شروع شد، خیلی زود به یک الگوی شخصیتی ثابت تبدیل شد که حالا در سن ۵۱ سالگی، هنوز هم طبق آن حتی جزئیترین مشکلات جسمیام را از مادرم پنهان میکنم.
الی
آنها در کودکیشان در معرض استرس حاد و مزمن قرار داشتند و توانایی درگیر شدن در رفتار ضروری «جنگ یا گریز» در آنها ضعیف بود. مشکل اصلیْ استرس بیرونی -مثل رویدادهای زندگی مطرح شده در این مطالعات- نبود، بلکه درماندگی شرطیشدهٔ محیطی بود که هیچیک از پاسخهای طبیعی جنگ یا گریز در آن ممکن نبود. در نتیجه، استرس درونی سرکوب گشته و بههمین دلیل نیز، نامحسوس میشود. درنهایت، برآورده نکردن نیازهای خود یا التزام به برآوردن نیازهای دیگران، دیگر بهصورت استرسآور تجربه نمیشود و این امر طبیعی به نظر میرسد و بدین ترتیب، فرد خلع سلاح میشود.
الی
افراد مبتلا به سرطان و بیماریهای مشابه، در نه گفتن و ابراز خشم مشکل دارند. آنها یا خشمشان را سرکوب میکنند و یا در بهترین حالت، با طعنه آن را به زبان میآورند و به طور مستقیم این کار را نمیکنند. همهٔ اینها، ریشه در نیاز اولیه به ایجاد رابطه با والد و کار کردن روی این رابطه دارد.
Fatima
آنها در کودکیشان در معرض استرس حاد و مزمن قرار داشتند و توانایی درگیر شدن در رفتار ضروری «جنگ یا گریز» در آنها ضعیف بود. مشکل اصلیْ استرس بیرونی -مثل رویدادهای زندگی مطرح شده در این مطالعات- نبود، بلکه درماندگی شرطیشدهٔ محیطی بود که هیچیک از پاسخهای طبیعی جنگ یا گریز در آن ممکن نبود. در نتیجه، استرس درونی سرکوب گشته و بههمین دلیل نیز، نامحسوس میشود. درنهایت، برآورده نکردن نیازهای خود یا التزام به برآوردن نیازهای دیگران، دیگر بهصورت استرسآور تجربه نمیشود و این امر طبیعی به نظر میرسد و بدین ترتیب، فرد خلع سلاح میشود.
شیرزاد
«وقتی که از یادگیریِ «نه» گفتن محروم میشویم، بدنمان درنهایت این کار را برایمان انجام میدهد». همچنین من تعدادی از بحثهای موجود در ادبیات پژوهشی پزشکی را مطرح کردم که به اثرات منفی استرس بر سیستم ایمنی میپردازند.
Fatima
«نگریستن به بیماری و مرگ بهعنوان یک شکست فردی شکل بسیار تأسفآوری از سرزنش کردن قربانی است. درحالیکه بیمار زیر فشار بیماری قرار دارد، نباید بار مسئولیت در قبال چنین پیامدی را نیز، بر دوش او بگذاریم».
Fatima
هیچ بدنی بدون ذهن نیست و هیچ ذهنی بدون بدن نیست. برای رساندن مفهوم واقعی امور، واژهٔ ذهن- بدن پیشنهاد شده است.
Fatima
مبهم بودن مرزهای روانشناختی در کودکی، به منشأ بنیادین استرسهای فیزیولوژیک در بزرگسالی تبدیل میشود. شما اثرات منفی بر سیستم هورمونی و ایمنی بدن را خواهید داشت، چراکه افرادی با مرزهای فردیِ نامتمایز، با استرس زندگی میکنند. تجاوز به حریم شخصی این افراد، بخش لاینفک تجربهٔ روزمرهٔ آنان است. با اینحال، واقعیت این است که آنها یاد گرفتهاند که آگاهی بیواسطه را از خودشان دور کنند.
Fatima
رویکرد کلنگرانه که فرد را در مرکز توجه قرار میدهد، به جای آزمایش خون یا گزارش پاتولوژی، تاریخچهٔ زندگی فرد را در نظر میگیرد. این رویکرد افراد را تشویق میکند تا با دقت، تمام استرسهایی را که تجربه میکنند بررسی کنند، هم استرسهای محیطی و هم استرسهایی که از درونشان نشأت میگیرد.
Fatima
«سرطان به شما میفهماند که مدام به چهچیزی فکر میکنید و اینکه چهچیزی واقعاً برایتان مهم است و چهچیزی باید برایتان مهم باشد: جایی که هستهٔ شما وجود دارد. من حدس میزنم چون من برای مدتی طولانی در زندگی عوام و در سیاست بودهام، فکر میکردم هستهٔ من در سیاست است... اما اینطور نیست.
از دل این اتفاق چیز خوبی برای من به دست آمد. کلی چیزهای خوب از آن بهدست آوردم. من فکر میکنم خودم را کمی بهتر میشناسم. چیزهایی که برایم مهم هستند را بهتر میفهمم. شاید هنوز کامل به این نقطه نرسیده باشم. احمقانه است که فکر کنم تنها در چند هفته به این نقطه میرسم، اما فکر میکنم دارم در این مسیر حرکت میکنم.»
Fatima
«من در گذشته، همیشه شادی دیگران را به شادی خودم ترجیح میدادم. عزت نفسم پایین بود و تصور میکردم که در اجتماع، اگر دیگران را شاد کنم، آنها من را خواهند پذیرفت. من سعی میکردم آنها را راضی نگه دارم و کارهایی را که فکر میکردم از من میخواهند انجام میدادم.»
Fatima
خصایص دیگری که در بررسیهای روانشناختی افراد مبتلا به بیماریهای روماتیسمی شناخته شدهاند، کمالگرایی، ترس از تکانههای خشم خود فرد، انکار حس خصومت و احساس قوی بیکفایتی هستند. همانطور که دیدیم، خصایص مشابهی هستند که با «شخصیت سرطانی» و یا شخصیتهایی که در خطر ابتلا به اماس، ALS یا سایر امراض مزمن هستند ارتباط پیدا میکنند. هیچیک از این خصایصْ معرف ویژگیهای درونی و یا عمیقاً تثبیت شده در فرد نیستند.
Fatima
سیتوکینها (مولکولهای پیامرسانی که سلولهایایمنی آنها را تولید میکنند) میتوانند با گیرندههای روی سلولهای مغز پیوند داشته باشند و باعث تغییر در حالت بدن، خلق و رفتار فرد شوند. اینکه عواطف باعث تغییر در فعالیت ایمنی میشوند، تنها روی دیگر همان سکه است. برای نشان دادن وظایف محافظتی موازی و مکمل سیستم عاطفی و دستگاه ایمنی، میتوانیم نقش سلولهای ایمنی را با نقش عواطفی مثل خشم مقایسه کنیم.
Fatima
زخمهای عاطفی معمولاً قابل دیدن هستند، اما زخمها از هرنوع که باشند، نسبت به بافتی که جای آنها را میگیرد کمتر قوی و منعطف هستند: آنها مکانهای نهفته دردها و آشفتگیهای آینده باقی میمانند، مگر اینکه آنها را تشخیص دهیم و به سمتشان برویم.
وصال/🍃
اینکه متخصصی رابطهٔ بین بدن و ذهن را نادیده بگیرد، موضوع شگفتآوری نبود. دوگانگی -دوپاره کردن چیزی که در اصلْ یکی است- تمام باورهای ما را نسبت به سلامت و بیماری تغییر میدهد. تلاش ما بر این است که بدن را جدا از ذهن بفهمیم. ما میخواهیم بشر را -سالم یا ناسالم- جوری توصیف کنیم که گویی کارکردش جدا از محیطی است که در آن رشد میکند، زندگی میکند، کار میکند، بازی میکند، عاشق میشود و میمیرد.
Fatima
بسیاری از پزشکان، طی قرون گذشته، به این درک رسیدهاند که عواطف، عمیقاً در ایجاد بیماری یا بازگشت سلامتی نقش دارند. این افراد کار تحقیقی انجام میدادند، کتاب مینوشتند و ایدئولوژی پزشکی موجود را به چالش میکشیدند، اما همواره نظرات، اکتشافات و بینش آنان در یکجور مثلث برمودای پزشکی محو میشد. درک رابطه ذهن- بدن که نسل پیشینِ پزشکان و دانشمندان به آن دست پیدا کرده بود، بدون هیچ رد پایی ناپدید شد؛ گویی هرگز وجود نداشته است.
Fatima
اما اگر که موضوع بحث، عواطف و ظهور اماس یا سرطان پستان و آرتروز باشد، اثبات وجود این رابطه سخت میشود. بیمار علاوهبر ابتلا به این بیماری، از بابت شخصیتی که دارد هم احساس شرمساری میکند.
Fatima
من محافظ مادرم شدم؛ یعنی مثلاً با پنهان کردن دردهایم، از او محافظت میکردم. چیزی که در ابتدا بهصورت مقابلهٔ دفاعی خودکار در نوزاد شروع شد، خیلی زود به یک الگوی شخصیتی ثابت تبدیل شد که حالا در سن ۵۱ سالگی، هنوز هم طبق آن حتی جزئیترین مشکلات جسمیام را از مادرم پنهان میکنم.
Fatima
«بسیاری از دانشجویانی که در حیطهٔ این بیماری درس میخوانند، این تفکر بالینی را مطرح کردهاند که استرس عاطفی تا حدی در پیدایش اماس نقش داشته است».(۳) درگیری عاطفی زیاد با والدین، فقدان استقلال روانشناختی و نیاز شدید به عشق و محبت و ناتوانی در احساس یا ابراز خشم چیزهایی است که افراد مشاهدهگر در پزشکی، عوامل احتمالیِ ابتلای طبیعی به این بیماری میدانند.
Fatima
۸۵ درصد از این بیمارانِ مبتلا بهاماس، در پی رویدادهای پراسترس اخیر زندگیشان، ظهور نشانههایی را تجربه کردهاند که در پی بررسی آن نشانهها مبتلا به اماس تشخیص داده شدند. طبیعت این عوامل استرسزا بهشکل چشمگیری متغیر بود؛ از مرگ یا بیماری عزیزانِ فرد گرفته تا تهدید ناگهانی فقدان معیشت یا شاید یک رویداد خانوادگی که منجر به تغییری دائمی در زندگی فرد شده و انعطاف و سازگاریِ فراتر از حد توان فرد را میطلبیده است. تعارضات زناشویی طولانی یکی از عوامل منشأ استرس بود و مسئولیت زیاد در کار، عامل دیگر. نویسندگان این تحقیق میگویند: «مشخصهٔ شایع تشخیص تدریجی ناتوانی در کنارآمدن با موقعیتهای دشواری است که احساس بیکفایتی یا شکست را به فرد القا میکنند.»(۵)
Fatima
تفکر پزشکی معمولاً استرس را نتیجهٔ رویدادهایی شدیداً آشفتهکننده و درعینحال مجزا میبیند؛ رویدادهایی مثل بیکاری ناگهانی، خاتمه دادن به ازدواج و مرگ یک عزیز. این رویدادهای اساسی برای خیلیها منابع نیرومندی از استرس به شمار میروند،
Fatima
من فکر میکنم رشد عقلانی زود هنگام او، برای بچههای باهوش و حساسی اتفاق میافتد که محیط عاطفیشان طوری نیست که بتوانند به آن تکیه کنند. پس به جای آن، منطق خیلی قدرتمند را بهعنوان یک تکیهگاه در خود پرورش میدهند. ازاینرو، بلوغ فکری و توانایی در ارتباط با بزرگسالان را دارند. خیلیها به من میگویند که در کودکی چقدر پخته بودم. من همیشه فکر میکردم همینطور است؛ چون در آن حالت، انسان میتواند خیلی بالغ به نظر برسد. اما بعد، وقتی که خودم را به لحاظ عاطفی بررسی میکردم، میدیدم که خیلی نابالغ بودهام. من الان ۵۸ ساله هستم و هنوز دارم سعی میکنم بزرگ شوم.
Fatima
- من شرایط را اینطوری درک میکنم. اینچنین هم میبینم که افراد مبتلا به سرطان و بیماریهای مشابه، در نه گفتن و ابراز خشم مشکل دارند. آنها یا خشمشان را سرکوب میکنند و یا در بهترین حالت، با طعنه آن را به زبان میآورند و به طور مستقیم این کار را نمیکنند. همهٔ اینها، ریشه در نیاز اولیه به ایجاد رابطه با والد و کار کردن روی این رابطه دارد.
Fatima
حجم
۴۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
حجم
۴۰۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۸ صفحه
قیمت:
۶۷,۰۰۰
تومان