- طاقچه
- تاریخ
- تاریخ جهان
- کتاب کورسرخی
- بریدهها
بریدههایی از کتاب کورسرخی
۴٫۰
(۶۹)
حال هر سرزمین را باید از حال زنهایش شناخت.
حوریا
پرچم سفید صلح از هزار جا سوراخ است.
Call_Me_Mahi
از شما بیزارم که خاکمان را میراثدار درد و رنج کردید. شما که چشمهاتان چنین بینا به خود و نابینا به ما بود
Mary gholami
نمیدانیم چرا چنین خونآلودیم وقتی گلولهای به ما اصابت نکرده.
ملیکا
حال هر سرزمین را باید از حال زنهایش شناخت. زنان مهاجر فقط خاکشان را جا نگذاشتند، هزارهزار فرزند بهدنیانیامدهشان هم در آن خاک جا ماندهاند
Mary gholami
چهطور میشود به آدمها گفت ما خانه نداریم چون وطن نداریم؟ نمیشود وطن نداشت وقتی پاسپورت داریم، کارت شناسایی، دفترچهٔ بیمه، تحصیلات رایگان…اما وقتی خانه در وطن نیست یا وطن جایی دور از خانه است یا وطنْ خودش نیست یا ما هیچوقت در وطن نیستیم، مفهوم وطن برای ما انتزاعی میشود.
محسن
معادلات عاشقانه در جنگ، دو خط موازی است، دو خط که تا ابد در کنار هم کشیده میشوند و هیچگاه به هم نمیرسند.
محسن
ایرانیها وابسته بودند به اصالت حضور. سعیشان بر این بود که ثابت کنند از زمان پیدایش زمین اولین انسانها بودهاند، اولین تمدنها بودهاند. در هر شهر و دیاری که زندگی میکردند میخواستند ثابت کنند از قدیمیها هستند، اصیل هستند و زمان زیادی از حضورشان میگذرد.
جوینده
در دورهٔ طالبان کفن نایاب بود و باید برای مردنِ آدمهامان پارچه قاچاق میکردیم: شش ذرع و نیم، چون نمیدانستیم بچه میمیرد یا زن یا مرد. سلما خبر ندارد که از وقتی امریکاییها آمدهاند کارخانههای چینی برایمان کفن میبافند به مقدار نامتناهی و این لطف امریکا به ماست.
محسن
یکبار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی، حتی با پرچم سازمان ملل، صلیب سرخ… پرچم سفید صلح از هزار جا سوراخ است.
کاربر ۷۳۵۱۴۲۹
«هراس من باری، همه از مُردن در سرزمینیست که مزد گورکن از آزادیِ آدمی افزون باشد…»
varaan
آدم زن باشد، افغان هم باشد و از دست کمونیستها جان به دربرده باشد، آن وقت از مرگ هوو افسرده شود! سرنوشت احمقانهای است. اصلاً نوبر است و انار واقعاً نوبر بود.
Zeinab Khalvandi
جهان برای مهاجر از شکلی به شکلی تبدیل میشود. میچرخد و مختصاتش جابهجا میشود اما نه آنقدر که آدمی سرگردان از جنگ را به همان نقطهای برگرداند که یک روز چمدانِ رفتنش را بسته. جهان میچرخد و مهاجر هم میچرخد. جنگزده امنیتش را از دست داده و بعد چنان به نداشتنش خو کرده که انگار داردش. همین میشود که اگر بگویند جنگ تمام شده برمیگردد. کسی که روزی در خانهاش را از ترس جان بسته، چهطور میتواند به خانهای برگردد که کلیدش را به دست بیگانهها سپرده؟ که چیزی را بسازد؟ برمیگردد. تقلایش را میکند. جهان چرخیده و در خیالش شاید بشود. مهاجر که در یک منطقهای مابین مرگوزندگی رها شده، لابد برمیگردد تا خودش را بیابد، غافل که خانهٔ ویرانهاش خشتبهخشت به دستِ نامحرمان افتاده. اولین گلوله که شلیک شود، کمانه میکند به ده نسل بعد. تباهی تمامی ندارد. یکبار که فرار کردی باقی را باید فراری بمانی، حتی با پرچم سازمان ملل، صلیب سرخ… پرچم سفید صلح از هزار جا سوراخ است.
معصومه توکلی
این خیال پسِ سرِ هر مهاجری هست که بالاخره یک جایی خانهای دارد، هر چند خرابه.
محسن
افسرِ زندانِ فردوس اهلِ شیراز است و روی میزش یک چوریِ زنانهٔ بافت افغانستان دارد با یک پاکت چای سبز هندی. میگوید: «تحفهٔ همین بچههاست. وقتی دارند میروند برایم یادگار میگذارند و دعوتم میکنند به خانههاشان در افغانستان.»
نمیدانم باقی مرزهای دنیا چهطور است اما به نظرم فقط بین دو کشور همزبان و همفرهنگ میتواند این اتفاق بیفتد که زندانی به زندانبانش هدیه بدهد و وقت خروج دعوتش کند برود خاکش و مهمانش شود. رنجی در مرزهای مشترک ایران و افغانستان جاری است از جنس «کلمه» که دقیقاً در آن لحظات برای من و افسر و محمدعثمان یکی میشود.
معصومه توکلی
مهاجرت پدر آدم را درمیآورَد: کی درِ خانهاش را که ببندد دوباره زنده میشود؟
محسن
شاعری میگوید: «هراس من باری، همه از مُردن در سرزمینیست که مزد گورکن از آزادیِ آدمی افزون باشد…»
حوریا
مرا با سنگ پیمانیست در همطاقتی
Elaheh Dalirian
جنگ هنوز بر تنمان زخم میزند، فراریمان میدهد، آوارهمان میکند، جانمان در مرزها گرفته میشود و هیچوقت مسببان اصلی این درد محاکمه نمیشوند. ما مرزنشینایم و مرزفروش. این است تمام «ما».
Mary gholami
گذر زمان بر آن کس که میرود، توفیر دارد با گذرش بر آن کس که میماند. کسی که مانده زمان از او رد شده و کسی که رفته در زمان گرفتار است.
محسن
حجم
۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
حجم
۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۳۱ صفحه
قیمت:
۳۳,۰۰۰
۱۶,۵۰۰۵۰%
تومان