بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سندباد در سفر مرگ | طاقچه
تصویر جلد کتاب سندباد در سفر مرگ

بریده‌هایی از کتاب سندباد در سفر مرگ

نویسنده:احمد شاملو
گردآورنده:آیدا شاملو
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۵ رأی
۳٫۰
(۵)
در همسایگی خانهٔ ما یک خانوادهٔ ارمنی می‌نشست که دو دختر رسیده داشت و هر دو مشق پیانو می‌کردند. چیزهایی می‌نواختند که در ذهنم مانده بود و بعدها دانستم اتودهای شوپن بوده است. من هوایی موسیقی، دیوانهٔ موسیقی شده بودم. دزدکی به پشت بام می‌رفتم، پشت هرّه دراز می‌کشیدم و ساعت‌ها به پیانو گوش می‌دادم. موسیقی تمام وجودم را تسخیر می‌کرد. دیگر نمی‌توانستم درس بخوانم. مثل سگ کتک می‌خوردم امّا نمی‌توانستم به درس و مشق بپردازم و پاک‌نویس حساب و دیکته بنویسم.
صادق
شخصاً خیلی دور هستم از شعر. هرگز شعر شاعری نمی‌تونه منو برانگیزه برای نوشتن. هرگز خوندن هیچ‌کدوم از شعرآ انگیزهٔ شعر برام نمی‌شه. چه چیزی انگیزهٔ شعر درم می‌شه؟ نمی‌دونم. تنها چیزی که مستقیماً انگیزهٔ شعر شد در من، اعدام ناگی و وزیر جنگش بود که شد اون «مرثیه برای مردگان دیگر».
صادق
شاید قریب به اتفاق شعرآیی رو که به اصطلاح وزن و قافیه ندارن... اینا رو من از خواب بیدار شدم، نوشتم و خوابیدم و صب به عنوان کار شاید یه آدم دیگه‌یی نگاه کردم و اگه به نظرم رسیده یکی دو لغت توش عوض کردم.
صادق

حجم

۳۹۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۳ صفحه

حجم

۳۹۴٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۴۱۳ صفحه

قیمت:
۹۲,۰۰۰
۴۶,۰۰۰
۵۰%
تومان