بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راه دور٫٫٫ | طاقچه
تصویر جلد کتاب راه دور...

بریده‌هایی از کتاب راه دور...

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۶از ۵ رأی
۳٫۶
(۵)
کمی پیش از این دوره، مجموعه‌شعرم را پاک‌نویس کرده و با دلهره و خجالت سراغ چند ناشر رفته بودم. از آقای باقرزاده (توس) تا انتشارات پیش‌گام فتحی، همه یا می‌گفتند شعر در کارنامهٔ ما نیست، یا نگاهی به قیافه‌ام می‌کردند و چند روز بعد می‌گفتند: «نه!» خب بگو نه!!! من به زانو درنمی‌آیم، ناامید نمی‌شوم. من باید از یک جایی شروع کنم!
مسلم عباسپور
بگذریم! اگر هم نگذریم، گذرانده می‌شویم، دست خود ما نیست!
مسلم عباسپور
گاهی یکی پنج دقیقه حرف می‌زند، عمرت تلف می‌شود (بسیارند بدبختانه) و دیده‌ام کسانی که ساعات متمادی برایت حرف می‌زنند و تو فقط یاد می‌گیری؛
مسلم عباسپور
عجب روزگاری بود به ولای واژه قسم!
مسلم عباسپور
زندگی هرگز به ما فرصت نداد که از مرگ بترسیم!
مسلم عباسپور
خوب به یاد دارم که قوری چینی با آن نقش‌ونگار زیبا را با بندی به گردن آویخته بود که در بار نشکند. قند و چای هنوز هم برای بختیاری‌ها حکم «غذا» را دارد.
مسلم عباسپور
«نوشتنِ ناب» شامِ آخر ندارد، علی‌الخصوص در خنیاگری کلمه و کیمیانویسی شعر.
مسلم عباسپور
از پیشانی داغ شعر خود به سوی تاریخ ابد شلیک کن، نه از دهان زیروبالای تملق.
مسلم عباسپور
کسی که می‌ترسد، حق ورود به گرداب‌ها را ندارد…!
مسلم عباسپور
در فصول باران، یکی از سرگرمی‌هایم این بود که دُوری (سینی کنگره‌دار) مسی را دَبَر و باژگون در حیاط زیر باران می‌گذاشتم و خودم به درگاه اتاق به موسیقی عجیب برخورد قطرات تند باران بر سینی مسی گوش می‌دادم. تا مرز غش کردن لذت می‌بردم، همان لذتی که وقتی پدر قرآن را به صوتِ بلند می‌خواند.
مسلم عباسپور
دورتادور مَرغاب رشته‌کوه‌های متفاوت و قله‌هایی مثل برادرانِ هم ادامه داشت تا آخر دنیا، و عطر عجیبی که باد می‌آورد، و مزهٔ شیرین و سنگین و لذیذ آب چشمه‌ها با بوی خوش مَشک، و رقص نقره‌فام آب در پیالهٔ مسی. آینه‌واریِ دلنشین عالم، و آن‌همه درختِ کُنار، گُله‌گُله و با فاصله
مسلم عباسپور
پدر گفت: «به‌زودی باید بروی دبستان. همان دبستانی که فریدون می‌رود. راهش دور است اما برادرت هست. دبستان سعدی، سه‌راه پشتِ برج، از همان جایی که می‌رویم مَرغاب.» ای وای… هر وقت اسم مَرغاب می‌آمد، چیزی در دلم می‌ریخت. ناگهان همهٔ غم‌های دنیا روی سرم خراب می‌شد؛ مَرغا…! فریدون به من یاد داد که این‌طوری انگشت دستِ راستت را بلند می‌کنی، می‌گویی: «آقا اجازه! ما برویم آب بخوریم؟ نگو دست‌شویی، بگو آب…!» پرسیدم: «همه با هم اجازه می‌گیرند؟» گفت: «نه، برای احترام بگو ما! یعنی من! معلم می‌فهمد مؤدب و باتربیت هستی!»
paras2
جنگ! جنگ از فقر نکبت‌بارتر است! فقر فرصت می‌دهد کسانی فروتن شوند، هر چند اکثراً فرومایه…!
مسلم عباسپور
زخم‌ها هم عمری دارند، اگر بهبود نیابند به کتاب تبدیل می‌شوند. مرورشان آدم را دانا می‌کند.
مسلم عباسپور
یکی از عواملی که به خشونت، حسادت، نابهنجاری، رشد روحیهٔ ضداجتماع، نفرت، و هزار خصلت اهریمنی دیگر منجر می‌شود، فقر است. لعنت بر فقر که از میان هزار نفر شاید یک نفر فرشته شود، بقیه بی‌هیچ تقصیری دیکتاتور می‌شوند، ریزودرشت فرقی نمی‌کند. ظلم فقر می‌آورد و فقر ظلم می‌آورد!
مسلم عباسپور
رفتن جلوِ دوربین سینما، شبیه شاعری بعضی بازیگران نام‌دار سینما بود که آدم وقتی می‌شنید، از خوردنِ شام پشیمان می‌شد! آخر مگر مجبوری مزخرف بگویی، برو بازی درخشانت را ادامه بده!
مسلم عباسپور
«نان را می‌شود با کلمه نوشت، اما کلمه هرگز نان نمی‌شود!
مسلم عباسپور
در زندگی نه زخم، بلکه رازهایی هست که می‌تواند پدر همه را درآورد، از جمله صادق هدایت را…!
مسلم عباسپور
ماهی‌سیاهِ کوچولو اگر به جوباریکه بسنده می‌کرد، سرانجام تبدیل به کرم می‌شد. من پی رسیدن به اقیانوس بودم؛ نهنگِ کلمات!
مسلم عباسپور
بدون هدف و برنامه، حتی نوابغ هم، بی‌نام و بی‌نشان نابود می‌شدند.
مسلم عباسپور

حجم

۳۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

حجم

۳۸۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۶۰ صفحه

قیمت:
۸۱,۰۰۰
۴۰,۵۰۰
۵۰%
تومان