بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاطرات یک آدم کش | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاطرات یک آدم کش

بریده‌هایی از کتاب خاطرات یک آدم کش

نویسنده:کیم یونگ ها
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۸از ۱۷۴ رأی
۳٫۸
(۱۷۴)
شاید مرگ هم نوشیدنیِ سنگینی است که کمک می‌کند شب کسالت‌آوری را، که همان زندگی‌مان باشد، از یاد ببریم.
محمدپوریا
ه گذشته که نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم سخت‌ترین بخش زندگی سروکله زدن با آدم‌هاست.
ali fattahi
«اون چیزی که ترس به دل آدم می‌اندازه شیطان نیست، زمانه. هیچ‌کس نمی‌تونه زمان رو شکست بده.»
نسترن
«اگه کاری هست که دلت می‌خواد انجام بدی، دست‌دست نکن. فقط انجامش بده. کی از فردای خودش خبر داره؟»
haniyh mir
پس در فنا نه شکلی هست، نه حسی، نه فکری، نه طریقی، نه شعوری. نه چشمی، نه گوشی، نه دماغی، نه زبانی، نه تَنی، نه ذهنی. نه رنگی، نه صدایی، نه بویی، نه طعمی، نه لمسی. نه ادراک ذهن، نه ادراک حس. نه جهلی، نه دانشی، نه حاصلِ جهلی. نه هلاکی، نه مرگی، نه پایانی بر این‌ها. نه دردی هست و نه دلیل دردی، یا تسکین درد، نه صراط مستقیمی که درد سرمنزل اوست. نه حکمتی که حاصل آری! که حاصلْ خودْ همه فناست.
نسترن
«اگه کاری هست که دلت می‌خواد انجام بدی، دست‌دست نکن. فقط انجامش بده. کی از فردای خودش خبر داره؟»
sara
شاید مرگ هم نوشیدنیِ سنگینی است که کمک می‌کند شب کسالت‌آوری را، که همان زندگی‌مان باشد، از یاد ببریم.
کاربر ۱۸۰۲۷۳۹
به گذشته که نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم سخت‌ترین بخش زندگی سروکله زدن با آدم‌هاست.
Mary gholami
نمی‌شود به کسی که همهٔ خاطراتش را از دست داده گفت انسان. زمان حال فقط نقطهٔ اتصال گذشته به آینده است و به‌تنهایی بی‌معنی است. فرق آدمی با آلزایمر پیشرفته و یک حیوان چیست؟ هیچ. هر دو غذا می‌خورند، قضای حاجت می‌کنند، می‌خندند و گریه می‌کنند، سرانجام هم می‌میرند.
نسترن
«خاطرات آینده» یعنی به یاد آوردن کاری که باید در آینده انجام دهید. این‌ها خاطراتی بودند که مبتلایان به زوال عقل اول از همه از دست می‌دادند
شراره
«همه آخرسر خودشون می‌مونند با خودشون.»
Farhadmarch
«اون چیزی که ترس به دل آدم می‌اندازه شیطان نیست، زمانه. هیچ‌کس نمی‌تونه زمان رو شکست بده.»
Shabboo Nasiri
آدمیزاد زندانی زمان است
sara
سخت‌ترین بخش زندگی سروکله زدن با آدم‌هاست.
negar🦋
زندگیِ صرف در زمان حال یعنی تنزل به زندگی حیوانی.
شراره
همسایه‌ای دارم که بعد از هر شب نوشیدنِ بیرون از خانه پس می‌افتد. شاید مرگ هم نوشیدنیِ سنگینی است که کمک می‌کند شب کسالت‌آوری را، که همان زندگی‌مان باشد، از یاد ببریم.
شراره
من از جهانی آرام خوشم می‌آید. نمی‌توانم توی شهر زندگی کنم چون یک‌عالم سروصدا به‌ام هجوم می‌آورد. یک‌عالم تابلو و تختهٔ اعلانات و آدم‌ها و حالت‌های چهره‌شان. نمی‌توانم معنای همه‌شان را با هم بفهمم. همین می‌ترساندم.
شراره
احساس گناه اساساً احساس بی‌دوامی است. ترس، خشم و حسادت به‌مراتب قوی‌ترند. ترس یا خشم، که خِرتان را بچسبد، خواب را از چشم‌های‌تان می‌رباید.
Farhadmarch
از بدی‌های سال‌ها آدم‌کُش بودن یکی این‌که هیچ دوست صمیمی‌ای نداری تا باهاش حرف بزنی. ولی مگر باقیِ آدم‌ها واقعاً چنین دوستانی دارند؟
the bolter
حس آدم ماقبل تاریخی را دارم که یک جورهایی در زمانه‌ای هبوط کرده است که به آن تعلق ندارد
کاربر ۳۹۴۴۹۵۴
پدرم، که از جنگ جان سالم به در برده بود، همیشه گرفتار کابوس بود. توی خواب هم زیاد حرف می‌زد. لابد موقعی هم که مُرد خیال می‌کرد دارد یک خواب بد دیگر می‌بیند.
Bahar
خنده مساوی است با ضعف. معنی‌اش این است که خودتان را مقابل دیگران خلع‌سلاح کنید. نشانهٔ این است که می‌خواهید خودتان را به طعمه بدل کنید
شراره
برخوردهای تصادفی اغلب سرآغاز بدبختی است.
Farhadmarch
«زان‌رو که ما در درد دیگری زاده می‌شویم، / و در درد خود جان می‌سپاریم.»
Farhadmarch
خواندنم که تمام می‌شود، حس می‌کنم بیش‌تر از آن‌که به یاد سپرده باشم از یاد برده‌ام.
کاربر ۴۵۵۷۳۳۹
«خاطرات آینده» یعنی به یاد آوردن کاری که باید در آینده انجام دهید. این‌ها خاطراتی بودند که مبتلایان به زوال عقل اول از همه از دست می‌دادند. مثلاً «قرص‌هات رو نیم‌ساعت بعد از غذا بخور»، نمونه‌ای است از خاطرات آینده. اگر شما خاطرات گذشته‌تان را از دست بدهید، یادتان می‌رود کی هستید و اگر خاطرات آینده‌تان را از دست بدهید، سرآخر شما می‌مانید و زندگیِ بی‌پایان در زمان حال. اما زمان حال بدون گذشته و آینده مگر اصلاً معنایی می‌دهد؟ بااین‌حال چه‌کار می‌شود کرد؟ وقتی خط آهن بُریده قطار مجبور است به توقف.
Sajad Gharache
جهانی که در آن اختیار ضمیر پلیدم را کامل از من بگیرد، چنین جایی برای من زندان است و سلول انفرادی
شراره
نمی‌دانست در شادی‌ای که در پِی‌اش بودم هیچ جایی برای دیگران نبود. اصلاً یادم نمی‌آید وقتی کاری را با دیگران انجام داده‌ام احساس شادی کرده باشم. همیشه عمیقاً در خودم فرورفته و آن‌جا به لذتی دیرپا رسیده بودم. مثل ماری خانگی که موش می‌خواهد، هیولای درونم خوراکِ دائم می‌خواست. فقط در این مواقع بود که دیگران برایم معنا می‌یافتند.
خانم معلم
مطمئن نیستم، اما لابد کسانی در جنگ کره یا ویتنام بوده‌اند که از من بیش‌تر آدم کُشته‌اند. به خیال‌تان خواب‌وخوراک همه‌شان به هم ریخته؟ بعید می‌دانم. احساس گناه اساساً احساس بی‌دوامی است. ترس، خشم و حسادت به‌مراتب قوی‌ترند. ترس یا خشم، که خِرتان را بچسبد، خواب را از چشم‌های‌تان می‌رباید.
زن
شاید مرگ هم نوشیدنیِ سنگینی است که کمک می‌کند شب کسالت‌آوری را، که همان زندگی‌مان باشد، از یاد ببریم.
Mary gholami

حجم

۱۹۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۹۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۳,۶۰۰
۶۰%
تومان