بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرن دیکتاتورها | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرن دیکتاتورها

بریده‌هایی از کتاب قرن دیکتاتورها

۲٫۴
(۹)
الیاس کانتی در کتاب توده و قدرت می‌نویسد دیکتاتور باید به عوام کمی نان پیشکش کند، شجاعتشان را بستاید، شادی و امید برانگیزد و با آب و تاب از آینده‌ای باشکوه، رایشِ هزارساله، طلوع کمونیسمْ پس از غروب بزرگ، آفریقای متحد یا اسلام پالوده از آفتِ مدرنیته سخن بگوید, افقی همواره دوردست که باید با تلاش بسیار و تسلیم شایستهٔ رسیدن به آن شد. او از آمارهای خیالی سرمست می‌شود و مدام و بی‌حساب دروغ می‌گوید. «صلح» یعنی جنگ، «همبستگی» یعنی خودخواهی و «عشق» یعنی نفرت: او کلمه‌ها را از ذاتشان تهی می‌کند یا بیشتر آن‌ها را علیه خودشان و در معنای معکوس به کار می‌برد.
shahram naseri
دیکتاتورْ بازمانده‌ای مبتلا به پارانویاست. کانتی می‌نویسد: «از میان انسان‌ها او کسی است که کمتر از همه خواهان مردن است ... احساس خطر هرگز دست از سرش برنمی‌دارد.» بنابراین همواره مراقب است و مترصد توطئه‌ها و دسیسه‌هایی که علیه‌اش چیده می‌شود. «چشم‌هایش همه‌جا هستند و به کوچک‌ترین سروصدا هم نباید بی‌توجه بمانند, چون ممکن است نیتی خصمانه در بر داشته باشد.» نقاب بی‌آزاری از چهرهٔ دشمنانش برمی‌دارد.
shahram naseri
دیکتاتورها در اصل هیچ‌چیز یا چیز مهمی نیستند. انسان‌هایی‌اند متعصب و حاشیه‌ای و مطرود؛ شورشی‌ها یا نظامیانی سرخورده که در اردوگاه‌های روستایی پوسیده‌اند: این انسان‌های ناکامِ دروغ‌باف و انتقام‌جو بی‌یاریِ دست (یا لگد) سرنوشت احتمالاً هرگز نمی‌توانستند خود را به قدرت نزدیک کنند.
shahram naseri
هانا آرنت در کتاب ریشه‌های توتالیتاریسم می‌نویسد: «در دنیایی همواره بی‌ثبات و غیرقابل درک، توده‌ها به نقطه‌ای می‌رسند که همزمان به همه‌چیز باور دارند و هیچ‌چیز را باور ندارند و فکر می‌کنند همه‌چیز امکان‌پذیر است و هیچ‌چیز حقیقی نیست.»
shahram naseri
کانتی می‌نویسد که او احساسِ خفقان پابرهنه‌ها را زیباتر جلوه می‌دهد و با ابداع دشمنی مخوف و تهدیدی مضاعف از این احساس تغذیه می‌کند: «دشمن پشت دیوارها» (در خارج)، «دشمنِ توی زیرزمین‌ها» (مخالفان و خائنان و منفعت‌طلب‌ها و همهٔ عاملان فساد که علیه کشور دسیسه‌چینی می‌کنند). او به اسم اجتماع عظیم جنگ راه می‌اندازد و از این پس مرده و زنده, و گذشته و حال و آینده در جبهه‌ای مشترک قرار می‌گیرند. او با توسل به اساطیر بنیان‌گذاران ــ رومی‌ها، جنبش بازپس‌گیری آندلس، نخستین ژرمن‌ها، جنگ دهقانان، سامورایی‌ها... ــ اسطوره‌ها و به گفتهٔ روژه کایوا با «وعده‌ها و وحدت‌ها» آن‌ها را متحد می‌کند. هرگز به صورت شرطی حرف نمی‌زند, بلکه همواره به صورت امری سخن می‌گوید.
shahram naseri
فرمانروای مستبد در اصل به افراد بی‌اعتماد است. او از گهواره تا گور در پی این است که آن‌ها را شکل دهد و رؤیایش درآوردن آن‌ها به قالب توده‌ای نظم‌یافته است.
shahram naseri
«در این کشور که غیرممکن ممکن است و ممکن غیرممکن»، بازگشت به بدترین حالت هرگز منتفی نیست.
shahram naseri
خشونت اغلب سلاح افراد ضعیف است, چرا که اصلاً قادر نیستند کسی را قانع کنند و به شیوهٔ دیگری غیر از ترس به احترام وادارند.
shahram naseri
«فاجعهٔ آلمان فقط ناشی از چیزی نبود که هیتلر از ما ساخت, بلکه به چیزی برمی‌گشت که ما از هیتلر ساختیم. هیتلر از خارج کشور نیامده بود و آن‌طور که بسیاری تصور می‌کردند جانوری اهریمنی نبود که قدرت را به‌تنهایی در دست بگیرد. مردی بود که ملت آلمان می‌خواست و انسانی که ما, با تمجیدِ بی‌اندازه‌اش، سرنوشتمان را به دستش سپردیم. چرا که کسی مثل هیتلر تنها در میان ملتی ظهور می‌کند که میل و خواسته‌اش داشتن فردی همچون هیتلر است.»
shahram naseri
فرمانروای جدید آلمان در برابر چندین شاهد به دوستش گورینگ می‌گوید: «هیچ‌کس نخواهد توانست قدرت را از دست ما خارج کند. مگر مرگ!» او به وعده‌اش وفا خواهد کرد.
shahram naseri
اگر ایمان آدمی عمیق باشد، بیاناتش در مورد برنامه‌های سیاسی بدون کمترین تزلزل و ظرافت صورت می‌گیرد. فرانکو که فرهنگش پایین و شناختش از [جهان] خارج ناچیز است ــ بجز فرانسه، آلمان، ایتالیا، بریتانیای کبیر و پرتغال هرگز به جای دیگری سفر نکرده ــ مردی [با تفکرات] مانوی است. هر آنچه مخالف یا تهدیدگر نظم کاتولیک است، آن‌طور که او می‌فهمد, در نظرش جایی برای توجه یا ترحم ندارد.
shahram naseri
تحقیر عمومی را مجازات‌های جسمی و حتی شکنجه‌های وحشتناک تکمیل می‌کند. برای بسیاری پایان این روند مرگ است و مائو هرگز به خاطرش منقلب نمی‌شود. او نفرتِ شدیدی نسبت به فرهیختگان در دل دارد که متهم‌اند که چهل سال قبل، زمانی که فقط دستیارِ کتابدار ساده‌ای در دانشگاه پکن بود, رفتار تحقیرآمیزی با او داشته‌اند.
shahram naseri
انور خوجه که پنج سال قبل به‌سختی ملاقات خروشچف با تیتو را تحمل کرده بود سپس سال بعد در بیستمین کنگرهٔ حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی, که خودش در آن حضور داشت، شاهد افشای گزارشی راجع به جنایت‌های استالین بود. حتی یک کلمه را هم باور نکرد. با تعجب به رهبر شوروی که گزارش را تأیید می‌کرد گفت: «چطور ممکن است استالین چنین جنایت‌هایی مرتکب شده باشد؟ چطور از چنین خطاهایی که به او نسبت می‌دهید برحذرش نداشتید؟» از آن‌جایی که گفتگو در پارکی زیر کِشت جریان داشت، خروشچف عصایش را به یک بوتهٔ کلم کوبید و به او پاسخ داد: «استالین به همان راحتی که باغبان این را می‌بُرَد سر شما را می‌برید.»
shahram naseri
بِی‌بی دوک برای آن‌که اوضاع را دوباره در دست بگیرد اهدافش را به‌روشنی بیان می‌کند: «بچه‌ببر، ببر می‌ماند!»؛ یک دووالیه، دووالیه می‌ماند. برای جار زدن حسن‌نیتش خطاب به حضار ادامه می‌دهد: «دلم می‌خواست می‌توانستم در برابر دادگاه تاریخ به عنوان کسی حاضر شوم که دموکراسی را در هائیتی پایه‌گذاری کرده است», اما می‌افزاید: «الگوهای الهام‌گرفته از رودهای پوتومَک، تیمز و سِن مناسب کشور نیست.»
shahram naseri
قسم خوردم که آمریکایی‌ها به‌زودی تاوان سختی پس خواهند داد. وقتی این جنگ به پایان برسد، جنگ دیگری آغاز می‌شود که طولانی‌تر و مهم‌تر است: جنگی که من علیه آن‌ها به راه می‌اندازم. می‌دانم که تقدیر واقعی من چنین خواهد بود.» همین موضوع خط‌مشیِ اصلی سیاستش را تعیین می‌کند. پیشرفتِ اقتصادی جزیره یا آسایش مردم کوبا هرگز اولویت او نیست. دغدغه‌اش وضعیت جنگی دایمی با ایالات متحده است؛
shahram naseri
امضاکنندگان متعهد می‌شوند که موازین قانون اساسی (دولت مدنی، انتخابات، بازگشت به قانون اساسی ۱۹۴۰) را در پایانِ «شورشی نظامی» اجرایی کنند که رهبری‌اش با کاسترو است؛ چرا که به عنوان «فرمانده کل نیروهای مسلح انقلاب» انتخاب شده است. آن‌ها تصور می‌کنند که با مبارزهٔ مسلحانه به دموکراسی برمی‌گردند... بی‌آن‌که خبر داشته باشند که فیدل، که به شکلی نابجا به عنوان فرمانده کل انتخاب شده، همزمان مخفیانه مذاکراتی را با حزب کمونیست پیش می‌برد که به پیمان اتحاد محرمانه ختم خواهد شد. جنگجوی خوشرو پیشاپیش استادی در حقه‌بازی را در وجودش پنهان می‌کند.
shahram naseri
«کشور کاخش است و حکومت میراثش. او مثل زمین‌داری بزرگ که مِلکش را می‌چرخاند کشور را اداره می‌کند. [...] بودجهٔ ملی بدون بحث، بدون نظارت عمومی و حتی حسابرسی صندوقچهٔ شخصی‌اش است؛ دربارش حزب کمونیست است؛ فرمانده دوم برادر کوچک‌ترش رائول است. نه زندگی خصوصی دارد نه زندگی خانوادگی؛ نه خانه، نه جشن‌های کوچک. رئیس نه شوهر است نه پدر نه پسر. او تمام‌وقت رئیس است.»
shahram naseri
شماری از زئیری‌ها متقاعد شده‌اند که در مرگ همسر اولش در سال ۱۹۷۷ دست داشته است. زن پس از آن‌که به موبوتو توصیه می‌کند استعفا دهد، بر اثر خشمی جنون‌آمیز به‌شدت کتک می‌خورد. این ماجرا مدتی طولانی موبوتو را آزار می‌دهد تا جایی که بعدها ویکتور ایلانگا, پزشکی نظامی, را مجبور می‌کند که در برابر کنگرهٔ حزب واحد حاضر شود و رسماً تبرئه‌اش کند. با خشونت از او می‌پرسد: «آیا من همسرم را کشتم؟» دکتر پاسخ می‌دهد: «آه! نه، قربان.» مگر حرف دیگری می‌توانست بر زبان بیاورد؟
shahram naseri
شماری از زئیری‌ها متقاعد شده‌اند که در مرگ همسر اولش در سال ۱۹۷۷ دست داشته است. زن پس از آن‌که به موبوتو توصیه می‌کند استعفا دهد، بر اثر خشمی جنون‌آمیز به‌شدت کتک می‌خورد. این ماجرا مدتی طولانی موبوتو را آزار می‌دهد تا جایی که بعدها ویکتور ایلانگا, پزشکی نظامی, را مجبور می‌کند که در برابر کنگرهٔ حزب واحد حاضر شود و رسماً تبرئه‌اش کند. با خشونت از او می‌پرسد: «آیا من همسرم را کشتم؟» دکتر پاسخ می‌دهد: «آه! نه، قربان.» مگر حرف دیگری می‌توانست بر زبان بیاورد؟
shahram naseri
عوض موبوتو حواسش است که لشکر ویژهٔ ریاست‌جمهوری هیچ کمبودی نداشته باشد. این وضعیت برای بقیهٔ بخش‌های ارتش که بالغ بر ۵۰۰۰۰ نیرو می‌شوند صدق نمی‌کند. طی سال‌ها، به‌شدت به نهادی که او را پادشاه کرد بی‌اعتنایی می‌کند. سربازان و سپاهیان و درجه‌دارانْ حقوقی بی‌نهایت مختصر دریافت می‌کنند. ارتش «به فلاکت می‌افتد»، از غیرنظامیان باج می‌گیرد تا زنده بماند و به محل انواع قاچاق‌ها تبدیل می‌شود.
shahram naseri
بیل کلینتون این فکر آزاردهنده را راجع به موبوتو در سر داشت: «وقتی دانشجو بودم، او رئیس‌جمهور بود؛ وقتی فرماندار بودم، باز هم رئیس‌جمهور بود؛ امروز که من رئیس‌جمهورم، هنوز هم رئیس‌جمهور است!»
shahram naseri
فرمانروای مطلق اما دور از نمایش سایه‌ها، امحای خود را ترتیب می‌دهد و قدرت را سست می‌کند تا نظارت بر آن را بهتر پیش ببرد. حاکم بر همه‌چیز و مسئولِ هیچ‌چیز. او همچون پادشاهی رنجیده زمزمه می‌کند: رعیت‌هایم لیاقت مرا ندارند.
shahram naseri
می‌کند. او «دموکراسی‌ای اقتداگرا و محافظت‌شده» را پیشنهاد می‌کند. اقتدارگرا «به دلیل تکیه بر نظمی قضایی که حقوقِ فردی را با حمایتِ دادگاهی مستقل تضمین می‌کند که از قدرتِ اجرای تصمیماتش برخوردار است»، محافظت‌شده «به دلیلِ جایگزینی حکومت لیبرالِ کلاسیک و ساده و خلع‌سلاح‌شده به سودِ حکومت جدیدی که متعهد است به آزادی و عزت انسانی و ارزش‌های اساسی ملی‌مان. [...] آزادی و دموکراسی دوام نمی‌آورد اگر از آن‌ها در برابر کسانی دفاع نشود که تمایل به نابودی‌اش دارند.»
shahram naseri
این مردِ جوان بسیار معمولی با چه رویدادهای زنجیره‌ایِ دور از ذهنی, در عرض کمتر از بیست سال, خودش را در ردیف مستبدی مطلق قرار داد، تا جایی که کشورش را تغییر شکل داد بی‌آن‌که کوچک‌ترین اهمیتی به انبوه مردگانی بدهد که اقداماتش به بار آورد؟
shahram naseri
۱۶ ژانویهٔ ۱۹۹۱، کشورهای متحد بمباران سنگین پنج‌هفته‌ای عراق را آغاز می‌کنند. بعد در پایان فوریه، به مدت چهار روز، هجوم زمینیِ آن‌ها قوای اشغالگر عراقی را نابود می‌کند. با «جنگ خلیج‌فارس» فاش می‌شود که «چهارمین ارتش دنیا» چیزی نیست جز ارتشی مخصوصِ رژه، نامناسب برای جنگ مدرن، ناتوان از رویارویی با غربی‌ها و تحت فرماندهی رهبرانی بی‌کفایت. دیکتاتورِ شکست‌خورده برخلافِ همهٔ شواهد، در سخنرانی‌هایش خود را پیروز نشان می‌دهد: «مردمِ شجاع عراق، شما با همهٔ دنیا روبه‌رو شده‌اید. شما پیروز شده‌اید. شما پیروزید. چقدر پیروزی شیرین است.»
shahram naseri

حجم

۵۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۹ صفحه

حجم

۵۴۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۹۹ صفحه

قیمت:
۹۵,۰۰۰
تومان