آنیکی: بیا، بِکْمان، باید ادامه بدی.
بِکْمان: ادامه؟ به پایین منظورته، ادامه به پایین! A bas به قولِ فرانسویها. مُردن خیلی زیباست، مرد، فکرش رو نمیکردم. بهگمونم مرگ نباید چندون سخت هم باشه. هنوز آخه هیشکی، چون نتونسته مرگ رو تحمل کنه، برنگشته. شاید مرگ خیلی هم خوبه، شاید خیلی خوبتر از زندگیه. شاید ـ ـ ـ
zrnia
ما همهمون بیرون موندهایم. خدا هم بیرون مونده و هیشکی دیگه دَری براش وا نمیکنه. مرگ' سرانجام دَری رومون وا میکنه، تنها مرگ. من هم دارم میرم سراغش.
آنیکی: نباید چشمبهراه دَری بمونی که مرگ رومون وا میکنه. زندگی هزار تا دَر داره. کی بهِت قول میده که پشتِ درِ مرگ، اصلاً چیزی باشه؟
بِکْمان: مگه پشتِ درهایی که زندگی رومون وا میکنه، چی هست؟
آنیکی: زندگی! خودِ زندگی! بیا، باید پیش بری.
zrnia
آدمها خوبن. تنها خیلی ناآگاهن. همیشه ناآگاهن. ولی دلشون. به دلشون نگاه کن دلشون خوبه. تنها زندگی نمیگذاره دلشون رو نشون بدن. باور کن تهِ دلشون همه خوبن.
zrnia
کی میپّامون تا آدمکش نشیم؟ ما هرروز کُشته میشیم و هرروز میکُشیم! ما هرروز از کنارِ یه کُشته رد میشیم. این بِکْمان قاتل دیگه تابِ این رو نداره که بکُشنش و بکُشه و تو روی دنیا فریاد میزنه: من میمیرم!
zrnia