بریدههایی از کتاب جزیره درختان گمشده
۳٫۳
(۲۰)
اگر برای تمام غمهای این دنیا گریه کنی، آخر سر چشمی برایت نمیماند.
سورینام
هیچ اسارتی ابدی نیست.
n re
روزی این درد به دردت خواهد خورد.
پروین
به سرزمین بیصاحب خوش آمدید
n re
هرکدام از ما فقط بعضی از چیزها را میفهمیم و بعضی وقتها بعضی چیزهایی که تو میدانی با چیزهایی که من میدانم منطبق نمیشود و آنوقت فایدهٔ حرف زدن دربارهٔ گذشته چیست؟ حرف زدن فقط باعث رنجش افراد میشود. میدانی یک مثلی هست که میگوید زبان در دهان پاسبان سر است. دانایی از ده بخش تشکیل شده است؛ نُه بخش سکوت و یک بخش حرف زدن.»
سورینام
در سرزمینی محصور در اختلاف، بیاعتمادی و خونریزی، اگر کسی به چیزی جز رنج بشری توجه زیادی نشان میداد، مردم آن را به حساب بیتفاوتی و توهینی به درد خود میگذاشتند.
Sahar Tusani
چیزهای زیادی هستند که مرز، حتی مرزی تا این حد واضح و محافظتشده، نمیتواند جلوی عبور آنها را بگیرد.
n re
این اتفاقی است که مهاجرتها و جابهجاییها سر ما میآورد: وقتی خانهات را به سمت سرزمینهای ناشناس ترک کنی، به سادگی نمیتوانی مثل قبل رفتار کنی. بخشی از تو در درونت میمیرد تا بخش دیگری بتواند دوباره همهچیز را از نو سر گیرد.
elahe
هیچ اسارتی ابدی نیست.
روزی آب فلز را با زنگار خواهد پوشاند و زنجیرها شکسته خواهند شد و قلب سخت بتن نرم خواهد شد، همانطور که سرسختترین قلبها در گذر سالها نرم میشوند. آنوقت است که دو جسد که بالاخره آزاد خواهند شد، به سمت شکاف آسمان بالای سرشان شناور خواهند شد و در انکسار نور خورشید سوسو خواهند زد. آنها در ابتدا به آرامی و سپس مانند صیادان مروارید که نفسزنان به دنبال هوا هستند، به سرعت و با هیجان به سمت آبیِ دلپذیر عروج خواهند کرد.
سورینام
او مثل بعضی از دانشآموزانی که میدانست از پدرشان میترسند، از پدرش نمیترسید. او احساس ترس نمیکرد. حتی بعد از آنکه تصمیم گرفت مجله را نگه دارد، احساس گناه هم نکرد. علتش این نبود که این ماجرا یا دیگر ماجراها را برای پدرش تعریف نکرده بود. او از وقتی که در مرحلهای ابتدایی احساس کرده بود باید پدرش را از درد بیشتر محافظت کند، دیگر مسائل را با او در میان نمیگذاشت.
سورینام
کاش میتوانستم به او بگویم که تنهایی ابداع بشر است. درختان هرگز تنها نیستند. آدمها فکر میکنند به یقین میدانند که وجودشان کجا پایان مییابد و کجا زندگی دیگری آغاز میشود. درختان با ریشههای بههمپیچیده و گرفتارشدهشان در زیر زمین که به قارچها و باکتریها متصل است، چنین توهماتی را در خود نمیپرورانند. از نظر ما همهچیز به هم مرتبط است.
سورینام
دوست دارم باور کنم که به شیوهٔ آرامشبخش خودم جذابم و فقدان زیبایی و محبوبیتم را با رازوارگی و قدرت درونیام جبران میکنم.
سورینام
عاشق کسی شدن که همنوعت نیست، فقط زندگیات را پیچیده خواهد کرد، روال عادی زندگیات را به هم خواهد زد و احساس پایداری و ریشهدار بودنت را به هم خواهد ریخت. خیلی کار منطقیای نیست؛ اما از طرف دیگر کسی که انتظار دارد عشق منطقی باشد، شاید هرگز عاشق نبوده است.
سورینام
معتقدم یکی از دلایلی که برای انسانها درک کردن گیاهان سخت است، آن است که آنها برای ارتباط با چیزی غیر از خودشان که واقعاً هم به آن اهمیت بدهند، نیاز به تعامل با یک چهره دارند؛ تصویری که تا جای ممکن منعکسکنندهٔ صورت خودشان باشد. هرچه چشمان حیوانی نمایانتر باشد، همدردی بیشتری از سوی نوع بشر دریافت خواهد کرد.
گربهها، سگها، اسبها، جغدها، خرگوشها، میمونهای کوتوله و حتی آن شترمرغهای بیدندان که سنگریزهها را مثل توت میبلعند، همگی سهم خود را از محبت انسانها دریافت میکنند؛ اما مارها، موشها، کفتارها، عنکبوتها، عقربها و توتیای دریایی چندان محبتی دریافت نمیکنند...
سورینام
من نور را میپرستم. من به نور نهفقط برای فرآوری آب و دیاکسید کربن به قند، رشد و جوانه زدن، بلکه برای احساس امنیت و ایمنی نیاز دارم. گیاه همواره به طرف نور خم میشود. انسانها با فهمیدن این موضوع دربارهٔ ما، از این دانش برای گول زدن و دستکاری ما برای اهداف خود استفاده میکنند. پرورشدهندگان گل نیمهشب چراغها را روشن میکنند و گلهای داوودی را به شکفته شدن در زمانی که نباید، فریب میدهند. با کمی نور میتوانید ما را به خیلی کارها وادارید. با وعدهٔ عشق...
سورینام
به همان دلیل که سعی میکنیم فراموش کنیم، به یاد میآوریم: تا در دنیایی زنده بمانیم که نه ما را میفهمند و نه برای ما ارزش قائل میشوند.
سورینام
گذشته آینهای تاریک و کجومعوج است. به آن نگاه میکنی و فقط درد خودت را میبینی. هیچجایی برای کس دیگری در آن وجود ندارد.
سورینام
تعصب ـ از هر نوعی که باشد مثل یک بیماری ویروسی است. تعصب که از روی تهدید وارد میشود و مثل ساعت پاندولیای که هرگز نمیخوابد، تیکتیک میکند، سریعتر شما را درگیر میکند اگر که بخشی از واحدی محصور و همگن باشید. همیشه به خودم یادآوری میکنم که بهتر است کمی فاصلهام را از تمام باورهای جمعی و قطعیتها حفظ کنم.
سورینام
اما افسانهها برای آناند که به ما بگویند تاریخ چه چیزی را فراموش کرده است.
mt
هیچ اسارتی ابدی نیست.
mt
میدانید، ما از خوشبختی میترسیم. ما از سالهای جوانی و آسیبپذیری یاد گرفتهایم که در هوا، در بادهای مدیترانهای مبادلهای غریب در کار است؛ بنابراین، در پی هر ذره رضایت، ذرهای رنج نیز خواهد بود. برای هر طنین خندهای، قطرهای اشک سرازیر خواهد شد، زیرا روش این دنیای عجیب چنین است. از این رو، ما سعی میکنیم خوشحال به نظر نرسیم، حتی روزهایی که ممکن است درونمان چنین حسی داشته باشیم.
elahe
حجم
۴۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۲۸ صفحه
حجم
۴۲۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۲۸ صفحه
قیمت:
۱۵۱,۹۰۰
تومان