قدرت یا از وجدان پاک ناشی میشه یا از وجدان مُرده. ندیدن پلشتیهای خودت ـــــ قدرت میآره! همینطور حقانیت! پس وجدان رو بکُش. بکُشش.
پویا پانا
حقیقت اینه که هر وقت همهجا تاریکه، اون مثل یه نور میمونه واسهم.
پویا پانا
نباید ازدواج میکردیم. میدونستم. به محض اینکه ازدواج میکنی، همهچی عوض میشه. هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده.
پویا پانا
نباید ازدواج میکردیم. میدونستم. به محض اینکه ازدواج میکنی، همهچی عوض میشه. هر مردی رو دیدهم از زنش متنفر بوده.
پویا پانا
فکر میکنم بدبختی من از روزی شروع شد که بالا رو که نگاه کردم... دیدم کرسی خالیه. قاضیای دیده نمیشه. چی باقی موند؟ یه بگومگوی لایتناهی با خودت، اقامۀ دعوای هستی در برابر کرسی قضاوت خالی
احسان
یهدفعه یه در دیدم که کوبۀ برنجیش کلۀ بزرگ شیر بود؛ دویدم؛ در زدم؛ مادرم در رو باز کرد. زندگیم برگشت!
احسان
با اینهمه، اون بوسه میتونه حقیقی باشه. یا شاید هم اصلاً خیانتی در کار نیست و آدم رو نمیشه سرزنشکرد، مثل درختها و گربهها و ابرها؟... آره، همینه، نظر من همینه؛ ولی اگه همۀ ما اینجوری هستیم، چی ما رو در امان نگه خواهد داشت؟
لوئیز پدیدار میشود.
یا سؤال احمقانهایه؟
لوئیز: یه خواب دیدم. میخوام برات تعریفش کنم.
کوئنتین: (دردمند) اصلاً در امان میشه بود؟
احسان
مغز رنگی ندارد، ولی خاطرهها برخلاف پسزمینۀ خاکستری آن درخشاناند.
Morteza Ghaffari
... نه، عشق نیست؛ من همۀ اینها رو دوست داشتم، همهشون رو! و آگاهانه همهشون رو به ناکامی کشوندم، به مرگ کشوندم تا خودم بتونم زندگی کنم، همونطور که اونها من و همدیگه رو کشوندن، با یه کلام، یه نگاه، یه حقیقت، یه دروغ ـــــ همهشون هم با عشق!
کاربر ۶۹۶۳۰۰۷