
بریدههایی از کتاب ریشه های الهیاتی مدرنیته
۳٫۶
(۱۴)
بیکن خِشتهای اولِ علم جدید را بر شالودهای نومینالیستی بنا نهاد. اما کسانی که دیوار این علم را برافراشتند، گالیله، دکارت و هابز بودند. درواقع روش بیکن، با جامعیتِ طبیعتی که بهمثابه مادهای متحرک فهم شده بود، سازگار نبود. تمرکز نومینالیستیِ تمامعیار بیکن بر موجودات منفرد و روش استقرایی او، از عهدهٔ فهم حرکت در معنای دقیق کلمه بر نمیآمد.
محمد طاهر پسران افشاریان
گالیله حرکت را به جهان انتزاعیِ هندسه انتقال داد و فهم جدید او از اینرسی، قدمهایی بسیار مهم بودند که علم ریاضیاتیِ مدرن را ممکن کردند (۵۵). دکارت و هابز، دیدگاههای بدیل خود در باب پروژهٔ علم مدرن را بر همین اساس بسط دادند.
محمد طاهر پسران افشاریان
دکارت و هابز، دیدگاههای شناختشناسانهٔ مشابهی نیز داشتند. هر دو موافق بودند که حواس، شناخت بیواسطهای از جهان خارج به ما نمیدهد و صرفاً دستگاه حسی ما را تحریک میکند تا تصاویری را در ذهنمان تشکیل دهد. بنابراین شناخت حقیقت با تکیه بر حواس و مشاهده حاصل نمیشود. درعوض، ضروری است که عقل را از دامهای حواس رها سازیم و جایی برای بازسازی یا بازنماییِ جهانی باز کنیم که در پسِ حجابِ ادراک پنهان شده است. بدینترتیب، در نظر آنان، شناختشناسی مقدمهٔ همهٔ انواع متافیزیک بود. دکارت و هابز، در جستجوی این راه جدید به حقیقت،
محمد طاهر پسران افشاریان
بدینترتیب آنان ضرورت ابزارهای علمی را تشخیص داده بودند. وانگهی، طبیعت در نظر آنان، نه به زبان عادی، بلکه به زبان ریاضیات قابلفهم بود
محمد طاهر پسران افشاریان
آنچه در نظر دکارت اهمیتی اساسی دارد، بهکارگیری عقلانی اراده در جهت چیرگی بر طبیعت است. دکارت معتقد است که این روش و ریاضیات جهانشمول (mathetis universalis) این امر را امکانپذیر میکنند. بنابراین انسانها خداگونهاند؛ اما خدا نیستند. خدا شدن و چیرگی تاموتمام بر طبیعت و خلع ید خداوند از آن، مستلزم علم دکارتی است. این نهایتاً پاسخی است که دکارت به پرسشی میدهد که در ابتدای تفلسفش مطرح کرده بود: اگر ترس از خداوند، سرآغاز خرد است، پس خرد ابزاری است که با توسل بدان میتواند خداوند را فراچنگ آورد، خلع سلاح و خلع ید کرد و در دژ عقل گرفتار ساخت.
محمد طاهر پسران افشاریان
هدف علم دکارتی، چیرگی بر طبیعت، یا به عبارت بهتر، چیرگی بر همین حرکت است و همین علیتی است که در هستهٔ طبیعت مندرج است. به عبارت دیگر، میتوان گفت که هدف این علم، فهم خداوند و چیرگی بر او است. علم دکارت، آشوب جهان را در بازنمایی، بازسازی میکند، و سیالیت تجربه را به حرکت ابژهها در فضایی تبدیل میکند که از حیث ریاضیاتی قابلتجزیه و تحلیل است
محمد طاهر پسران افشاریان
اثر مایکل آلن گیلسپی را در دو سطح تحلیلی میتوان در هر دو طیف از مخالفان مدرنیته قرار داد: در سطح اول، همانطورکه او خود بهصراحت اظهار میکند، مخالفت او با مدرنیته بر تز سکولاریزاسیون مبتنی است، با این تفاوت که گیلسپی به سکولار شدنِ ساختار فکریِ فرجامشناسانهٔ مسیحی توجه نمیکند، بلکه خودآیینی مدرنیته را در هیئت انتقال صفاتِ خدایِ نامتناهی به انسانِ متناهی یا سکولار شدنِ صفات الهی مردود میشمرد. او این انتقال یا به تعبیر خود سکولاریزاسیونِ پنهان را سرچشمهٔ تناقضها و شروری میخواند که میتوان آنها را با پیجویی ریشههای الهیاتی مدرنیته آشکار کرد. بااینحال، و بهرغم آنکه گلیسپی تقریباً هیچ سخنی از گنوسیسم و تز مدرنیتهٔ گنوسی نمیگوید، به باور من تز او را کاملاً میتوان تحت تأثیر شرح فوگلین دانست و آن را بر این اساس قرائت کرد. بدینرو در این مقدمه، نخست ساختار کتاب حاضر را تشریح میکنم، سپس روایتی از شرح فوگلین از مدرنیتهٔ گنوسی ارائه میدهم و نهایتاً میکوشم با تمسک به آرای بلومنبرگ، این شرح را نقد کنم.
کاربر ۲۰۵۳۶۶۰
دیدگاه والا، قدرت انسان در برابر خداوند قرار نمیگیرد، بلکه عملاً تجلی انسان در الوهیت است؛ چون انسان بر صورت خداوند آفریده شده است. بنابراین ارادهٔ انسان، در چارچوب ارادهٔ خداوند عمل میکند تا به جهان شکل دهد و همواره ذیل جهانی عمل میکند که ارادهٔ الهی قبلاً به آن شکل بخشیده است.
کاربر ۲۲۰۵۶۳۱
ظهور خدای نومینالیستی که نتیجهٔ مشی ارادهگرایانهٔ اُکام در برابر مشی عقلگرایانهٔ مدرسیهاست، چنان قدرت مطلق و صبغهٔ فهمناشدنی و محاسبهناپذیری دارد که به خدای پنهان (deus absconditus) تعبیر میشود
Motazer_Vareth
علت روی آوردنِ اومانیستها به اصل کوشش این بود که میخواستند نتایج گناه اصلی را محدود سازند و جای بیشتری برای آزادی انسان باز کنند.
Motazer_Vareth
بدینترتیب گیلسپی علاوه بر علیت جهانشمول هابز، ارادهٔ نامتناهی دکارت و ارادهٔ عمومی روسو، دست پنهانِ اسمیت، تاریخ مارکس و مکر عقل هگل را نیز به همین ترتیب تفسیر میکند و مسئولیتِ فجایع جنگهای جهانی و دیگر شرور مدرن را به پای سکولار شدنِ صفات الهی و انتقال آن به انسان، نیروهای اجتماعی و تاریخ مینویسد
Motazer_Vareth
اصلیترین رخداد معنوی در زندگی لوتر، چنانکه گفتیم، در سال ۱۵۰۵ اتفاق افتاد؛ زمانی که او در توفانِ تندری گرفتار شده بود. او از ترس جانش به نام حنای قدیس سوگند یاد کرد که اگر خداوند به او رحم کند، به صومعه برود. ترس او از مرگ و عهدی که یاد کرده بود، حاکی از تردیدهای عمیقِ دینیاند؛ چون همانطورکه خود لوتر بعدها گفت، ترس از مرگ به معنای تردید در رکن رکین ایمان مسیحی است؛ یعنی قدرت رستگاریبخشِ رستاخیز مسیح، رکنی که تردید در آن به معنای تردید در الوهیت مسیح بود (۱۴).
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
آنچه لوتر را از اسلافش متمایز میکرد، این بصیرتِ افزونتر بود که نظر لطف خداوند را تنها از طریق ایمان میتوان جلب کرد و ایمان یعنی اعتماد به کلمهٔ مسیح؛ لوتر پس از سال ۱۵۱۸، این اعتماد را تنها به کلمه محدود ساخت، بدون نیاز به خودکاویِ دروننگرانه (۵۸). به گفتهٔ لوتر، معجزهٔ ایمان این بود که وقتی به دست میآمد، خداوند دیگر به گناهان ما وقعی نمینهد (۵۹). بنابراین همانطورکه لوتر در شرحش بر کتاب غلاطیان میگوید، «مسیحی کسی نیست که گناهی مرتکب نشده یا احساس نکرده است، بلکه کسی است که خداوند، به دلیل ایمانش به مسیح، گناهی را به او منتسب نمیکند.»
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
لوتر بهکرات استدلال میکند که مسیح، نه متعلق به قدیسان یا درستکاران، بلکه از آنِ گناهکاران است؛ کسانی که نقص و ناسزاواریشان را تصدیق کردهاند و خود را به مسیح و بخشایش او وانهادهاند. بنابراین تعالیم و تواناییهای فیلسوفان باستان، عملاً مانعی بر سر راه رستگاری بود. آنان به این باور رسیده بودند که میتوانند با تلاش خودشان زندگی کاملی را در پیش گیرند و بنابراین به مسیح راه نبردند؛ چون نومیدی به مسیح راه میبرد، و نه کمال. نومیدی
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
سیسرون در کتاب مجادلات توسکولانی، با تمسک به آرای کریسیپوس، اظهار کرد که «اراده آن است که با توسل به عقل، چیزی را طلب کند»؛ اما اگر آن چیز را جز با توسل به عقل طلب کند، نامش نه اراده، بلکه لیبیدو است (۳۰). سنکا این تعریف را قدمی به پیش برد و استدلال کرد که وقتی عقل بردهٔ شهوات باشد، اراده به نحوی غیرعقلانی عمل خواهد کرد (۳۱). این دیدگاه بعدها در نظر آگوستین اهمیت یافت.
همانطورکه
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
دشوار میتوان فهمید که خدای قادر مطلق و دانای مطلقی که لوتر توصیف میکند، چگونه میتواند آزادی را از هر نوع که باشد، مجاز شمرد، البته اگر بخواهد چنین کند. اگر دانستن و اراده کردن در نزد خداوند عین هماند، پیشآگاهی کامل او مستلزم از پیش اراده کردنِ همهچیز در همهٔ ابعاد است.
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
باور به این امر که میتوانیم کاری انجام دهیم که پیشاپیش مقدر نشده است، توهمی است که تکبر ما به آن دامن میزند. بنابراین باور به ارادهٔ آزاد، یعنی درغلتیدن به گناه و بندگی شیطان.
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
اراسموس در مخالفت با او استدلال میکند که «انسانها خلق شدهاند تا ارادهٔ آزاد داشته باشند؛ شیطانِ مستبد، ارادهٔ آزاد را اسیر خود ساخته، اما لطف خداوند آن را بازگردانده و تثبیت کرده است.» (۵۵) پیش از هبوط، انسان آزاد بود و پس از آن، آزادی طبیعی او مخدوش شد و از میان نرفت و بارقهای از عقل و فضیلت همچنان باقی ماند، گرچه بدون لطفِ افزونِ خداوند نمیتواند مؤثر باشد (۵۶). بنابراین هبوط، چنانکه لوتر ادعا میکند، توانفرسا نبود. اراسموس در تقابل با اصرار لوتر بر عجز تاموتمام انسان، اظهار میکند که «تو بیماری را به مرگ تعبیر میکنی.»
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
به عقیدهٔ لوتر، هر مسیحی راستینی میداند که مسیحیان بحث نمیکنند، بلکه ایمانشان را قاطعانه بر زبان میآورند. مسیحی راستین از ایمانش دفاع میکند و حاضر است برای آن بجنگد. درمقابل، اراسموس صلح را به هر چیز دیگری ترجیح میدهد و بنابراین نمیتواند واقعاً شخص پرهیزکاری باشد. راه مسیحی «نه گردآوردن اجزای جهان حول هماهنگی (collatio)، بلکه قرار دادن عناصر جهان در تخالف با یکدیگر است (collisio).» (۷۱)
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
موضع لوتر بیاندازه رادیکال است. این نکته در یکی از بیشک مشهورترین عبارات کتاب روشن میشود: «بدینسان ارادهٔ انسان مثل حیوانی بارکش بین دو (ارادهٔ خداوند و شیطان) قرار گرفته است. اگر خداوند این اراده را بِرانَد، انسان همان چیزی را اراده میکند و به همان جایی میرود که خداوند اراده کرده است...و اگر شیطان آن را براند، انسان همان چیزی را اراده میکند و به همان جایی میرود که شیطان اراده کرده است؛ انسان نه میتواند یکی از این رانندهها را انتخاب کنند و نه میتوانند از زیر بار آنان رها شود، بلکه رانندهها بر سر تصاحب و کنترل او با هم میجنگند.» (۸۱) این عبارات، اختلافات لوتر با اومانیسم را بهعریانترین وجه نشان میدهد.
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
لوتر در کتابش علیه فتوای تکفیر پاپ، به نحوی آگوستینی استدلال کرده بود که مسئولیت گناه را باید بر دوش ارادهٔ آزاد گذاشت، گرچه این اراده در نیل به رستگاری عاجز است. وقتی لوتر دستکم قائل به این بود که اراده، قدرتِ گناه دارد، موضعی را اختیار میکرد که با برخی اشکال اومانیسم سازگار بود؛ اما او در اسارت اراده استدلال میکند که انسانها حتی مسئول گناه نیز نیستند؛ چون شیطان ارادهٔ همهٔ آنان را میرانَد.
کاربر ۲۲۲۴۹۳۴
حجم
۲۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۳ صفحه
حجم
۲۶٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۷۳ صفحه
قیمت:
۴۴,۰۰۰
تومان