اگر بخواهی هنوز هم میتوانم به تو ثابت کنم که بهترین دوستت هستم. هنوز هم آمادهام برای دفاع از تو کمربندم را دور گردن هر کسی بپیچم.
علی دائمی
ترسوندمت؟ تو که فکر نکردی واقعاً میخوام به تو تیراندازی کنم. کردی؟ میتونم به همهٔ کائنات قسم بخورم که کردی. اگه تو به من تیراندازی میکردی من تعجب نمیکردم.
zamani
من این شجاعت رو نداشتم که دشمنت باشم. بنابراین با تو دوست شدم
zamani
همهچیز برای من باید از تو میرسید حتی احساساتم. حتی تمایلاتم باید از نوع تمایلات تو میشد. روح تو توی روحم خزیده بود. درست مثل کرمی که آهسته راهی برای خودش داخل سیب باز کرده باشه و اونقدر اونو بخوره که دیگه چیزی ازش باقی نمونه. غیر از پوست و درونی سیاه. خیلی سعی کردم از تو دور باشم ولی نتونستم... تو مجذوبم کرده بودی.
zamani