بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فاشیسم و دموکراسی | طاقچه
تصویر جلد کتاب فاشیسم و دموکراسی

بریده‌هایی از کتاب فاشیسم و دموکراسی

۳٫۳
(۲۴)
همین‌جاست که آدم بهترین ویژگی دموکراسی سرمایه‌داری را کشف می‌کند؛ احساس نسبی امنیت که همهٔ شهروندان کشورهای دموکراتیک از آن برخوردارند؛ دانستن اینکه وقتی شما با دوستان‌تان دربارهٔ سیاست حرف می‌زنید، گوش گشتاپویی به سوراخ کلید در نچسبیده است، باور اینکه «آن‌ها» نمی‌توانند شما را مجازات کنند مگر اینکه قانون را زیرپا گذاشته باشید، باور اینکه قانون بالاتر از حکومت است.
احسان رضاپور
نه‌تنها شما را از بیان ـ حتی فکر کردن به ـ افکار خاص منع می‌کند بلکه به شما دیکته می‌کند به چه چیز باید فکر کنید، ایدئولوژی‌ای برای شما خلق می‌کند و می‌کوشد علاوه بر کنترل زندگی عاطفی شما، منشوری اخلاقی نیز مستقر کند. و تا جایی که شدنی باشد، شما را از دنیای بیرون جدا و در دنیایی ساختگی محصور می‌کند که در آن هیچ معیاری برای مقایسه نداشته باشید. حکومت استبدادی می‌کوشد به هر قیمتی افکار و عواطف شهروندانش را حداقل به همان شدتی که رفتار و اعمال آن‌ها را کنترل می‌کند، تحت نظر بگیرد و مهار کند.
احسان رضاپور
برای مردی که روزی دوازده ساعت در برابر هفته‌ای سه پوند کار می‌کند، فایدهٔ آزادی به‌اصطلاح سیاسی چیست؟
koorowsh
نابرابری اقتصادی خط بطلانی است بر دموکراسی
@dr100ra
در عالمِ واقع فقط دو حفاظ وجود دارد؛ یکی اینکه هر قدر حقیقت را انکار کنید، به موجودیت‌اش ادامه می‌دهد، همان‌گونه که همیشه وجود داشته، بدون اجازهٔ شما. بنابراین، نمی‌توانید با همان روش‌هایی که به توانِ نظامی کشوری صدمه می‌زنید، آن را نقض کنید. دیگری این است: مادامی که بخش‌هایی از زمین آزاد باشد، رسمِ آزاداندیشی زنده می‌ماند.
mohammad armanpoor
توتالیتاریانیسم آزادی اندیشه را تا حدی که در هیچ عصری سابقه نداشته، از بین برده است. و مهم است که درک کنیم کنترل آن بر اندیشه پیامدهایی منحصر به فرد و کاملاً از پیش تعیین شده دارد. نه‌تنها شما را از بیان ـ حتی فکر کردن به ـ افکار خاص منع می‌کند بلکه به شما دیکته می‌کند به چه چیز باید فکر کنید، ایدئولوژی‌ای برای شما خلق می‌کند و می‌کوشد علاوه بر کنترل زندگی عاطفی شما، منشوری اخلاقی نیز مستقر کند. و تا جایی که شدنی باشد، شما را از دنیای بیرون جدا و در دنیایی ساختگی محصور می‌کند که در آن هیچ معیاری برای مقایسه نداشته باشید. حکومت استبدادی می‌کوشد به هر قیمتی افکار و عواطف شهروندانش را حداقل به همان شدتی که رفتار و اعمال آن‌ها را کنترل می‌کند، تحت نظر بگیرد و مهار کند.
abolfazlzareikm
همواره نیکی بر شرّ پیروز می‌شود
abolfazlzareikm
برای مردی که روزی دوازده ساعت در برابر هفته‌ای سه پوند کار می‌کند، فایدهٔ آزادی به‌اصطلاح سیاسی چیست؟ هر پنج سال فرصتی به او داده می‌شود تا به حزب محبوبش رأی بدهد، اما بقیهٔ مواقع عملاً همه جزئیات زندگی‌اش از سوی کارفرما دیکته می‌شود و در عملْ زندگی سیاسی‌اش را نیز به او دیکته می‌کنند.
علی کریم زاده
کاملاً درست است که در کشورهای دموکراتیک نیز ظلم و جور سیاسی وجود دارد. سؤال این است که با چه شدتی؟ چه تعداد مهاجر طی هفت سال گذشته از بریتانیا فرار کرده‌اند یا از کل امپراتوری بریتانیا؟ و چه تعداد از آلمان؟ چه تعداد از افرادی که شخصاً می‌شناسید با باتون پلاستیکی کتک خورده یا مجبور به بلعیدن نیم لیتر روغن کرچک شده‌اند؟ فکر می‌کنید چقدر برایتان خطرناک است که به نزدیک‌ترین رستوران بروید و بگویید این جنگ، جنگِ سرمایه‌دارهاست و ما باید جنگیدن را متوقف کنیم؟
Nafiiis_N__
چند تفاوت اساسی بین توتالیتاریانیسم و همهٔ باورهای گذشته، چه در اروپا و چه در شرق وجود دارد. مهم‌ترین این است که باورهای گذشته تغییر نمی‌کردند یا دست‌کم به‌سرعت تغییر نمی‌کردند. در اروپای قرون وسطا، کلیسا به شما دیکته می‌کرد چه چیزی را باید باور داشته باشید، اما حداقل به شما اجازه می‌داد از تولد تا مرگ همان باورها را حفظ کنید. به شما نمی‌گفت دوشنبه چیزی را باور کنید و سه‌شنبه چیزی دیگر را. و همین موضوع، امروزه کم‌وبیش دربارهٔ باور هر مسیحی، هندو، بودایی یا مسلمان صدق می‌کند. افکار او تا اندازه‌ای مرزبندی شده‌اند، اما همهٔ زندگی‌اش را در محدودهٔ چارچوب همان افکار سپری می‌کند. احساساتش دستکاری نمی‌شوند. در رابطه با توتالیتاریانیسم دقیقاً عکس این مسئله صدق می‌کند. ویژگی حکومت استبدادی این است که گرچه افکار را کنترل می‌کند، آن‌ها را قطعی نگه نمی‌دارد.
بامن‌بخوان
توتالیتاریانیسم آزادی اندیشه را تا حدی که در هیچ عصری سابقه نداشته، از بین برده است. و مهم است که درک کنیم کنترل آن بر اندیشه پیامدهایی منحصر به فرد و کاملاً از پیش تعیین شده دارد. نه‌تنها شما را از بیان ـ حتی فکر کردن به ـ افکار خاص منع می‌کند بلکه به شما دیکته می‌کند به چه چیز باید فکر کنید، ایدئولوژی‌ای برای شما خلق می‌کند و می‌کوشد علاوه بر کنترل زندگی عاطفی شما، منشوری اخلاقی نیز مستقر کند. و تا جایی که شدنی باشد، شما را از دنیای بیرون جدا و در دنیایی ساختگی محصور می‌کند که در آن هیچ معیاری برای مقایسه نداشته باشید. حکومت استبدادی می‌کوشد به هر قیمتی افکار و عواطف شهروندانش را حداقل به همان شدتی که رفتار و اعمال آن‌ها را کنترل می‌کند، تحت نظر بگیرد و مهار کند.
بامن‌بخوان
وقتی کسی از توتالیتاریانیسم حرف می‌زند، بلافاصله به آلمان، روسیه و ایتالیا فکر می‌کنیم، اما من فکر می‌کنم باید این خطر را بپذیریم که توتالیتاریانیسم دارد به پدیده‌ای جهانی تبدیل می‌شود. روشن است که دورهٔ سرمایه‌داری آزاد رو به پایان است و کشورها یکی پس از دیگری اقتصادِ متمرکز را اختیار می‌کنند که می‌توان آن را بر اساس ترجیح شخصی، سوسیالیسم یا سرمایه‌داری دولتی نامید. و با آن، آزادی اقتصادی فرد و تا حد زیادی آزادی او برای انجام آنچه دوست می‌دارد، برای انتخاب شغل‌اش، برای جابجایی روی کرهٔ زمین به پایان می‌رسد.
بامن‌بخوان
دموکراسی فریبی بیش نیست و قرار نیست چیزی فراتر از لاپوشانیِ حکومت مشتی ثروتمند باشد.
koorowsh
هر کس به ارزش ادبیات باور دارد، هر کس نقش کلیدی ادبیات را در ترقی تاریخ بشر به رسمیت می‌شناسد، باید ضرورت حیاتیِ مقاومت در برابر توتالیتاریانیسم را، خواه از بیرون به ما تحمیل شده باشد یا از درون، نیز تصدیق کند.
ali73
در همهٔ کشورهای استبدادی، درستی اندیشه جرم است
Arad
ویژگی حکومت استبدادی این است که گرچه افکار را کنترل می‌کند، آن‌ها را قطعی نگه نمی‌دارد
abolfazl
طی بیست سال گذشته دموکراسیِ «بورژوایی» هم از سوی فاشیست‌ها و هم کمونیست‌ها بسیار زیرکانه‌تر مورد حمله قرار گرفته و به‌شدت معنادار است که این دو گروهِ در ظاهر دشمن، هر دو در زمینهٔ مشترکی به آن حمله کرده‌اند. واقعیت دارد که فاشیست‌ها، با روش‌های جسورانه‌ترِ تبلیغاتی‌شان، هر زمان به نظرشان ضروری بوده از همان استدلال آریستوکرات‌ها استفاده می‌کنند که دموکراسی «بدترین آدم‌ها را به عرش می‌رساند»، اما چالش اصلی همهٔ مدافعان استبداد این است که دموکراسی فریبی بیش نیست و قرار نیست چیزی فراتر از لاپوشانیِ حکومت مشتی ثروتمند باشد.
آرمان
واقعیت است، کشورهایی که آن‌ها را دموکراتیک می‌خوانیم عموماً کشورهایی ثروتمندند ـ در غالب موارد از نیروی کار ارزان رنگین‌پوست، مستقیم یا غیرمستقیم، بهره‌کشی می‌کنند و اینکه دموکراسی، آن‌گونه که ما آن را می‌شناسیم هرگز وجود نداشته است
mohamad.2004
تئوری نازی درواقع صریحاً فرضیهٔ «حقیقت» وجود دارد را انکار می‌کند. برای مثال، چیزی به نام «علم» وجود ندارد، فقط «علم آلمانی»، «علم یهودی» و... وجود دارد. هدفِ ضمنی این خط فکری، جهانی کابوس‌وار است که در آن، پیشوا یا محفلِ حاکمْ نه‌تنها آینده بلکه حتی گذشته را نیز کنترل می‌کند. اگر پیشوا بگوید که چنین و چنان رخدادی «هرگز روی نداده» ـ یعنی هرگز روی نداده است. اگر بگوید دو و دو می‌شود پنج ـ حتماً دو و دو می‌شود پنج. بسیار بیشتر از بمب‌ها، این دیدگاه مرا به وحشت می‌اندازد ـ و پس از تجربهٔ چند سال گذشته، این ادعا بی‌اساس نیست.
م.
افرادی که ده سال است بیکارند یا در آستانهٔ ورشکستگی قرار دارند، ممکن است واقعاً از شنیدن خبر پایانِ تمدنْ احساس آسودگی کنند. همین چارچوب فکریِ مشابه است که تمام ملت‌ها را به انداختن خود در آغوش یک منجی اغوا می‌کند.
م.

حجم

۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۷۶٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۴۲,۰۰۰
۲۱,۰۰۰
۵۰%
تومان