بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ده و ده دقیقه و سی ثانیه | طاقچه
تصویر جلد کتاب ده و ده دقیقه و سی ثانیه

بریده‌هایی از کتاب ده و ده دقیقه و سی ثانیه

انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۰ رأی
۴٫۴
(۱۰)
دراز کشیده‌ای در آغوشم و حواست نیست تنم را کنارت جاگذاشته‌ام تا متوجهِ رفتنم نشوی.
کاربر ۴۷۷۲۹۲۹
باران قسم خورده خیس‌ام کند، پس چتر را نخواهد فهمید! چتر را می‌بندم و می‌دَوم در را پشت‌سرم قفل می‌کنم باران که تعقیبم کرده، کم‌کم نفوذ می‌کند از درز پنجره... از دوش حمام... از چشم‌هایم...
کاربر ۵۱۳۵۶۷۷
تکلیفِ ما با سال‌ها ماه‌ها روزها و ساعت‌ها دقیقاً معلوم است امّا انسان‌های نخستین، _ آن‌ها که برای زمان حتی کلمه‌ای نداشتند _ چگونه پیر می‌شدند؟
کاربر ۵۱۳۵۶۷۷
در کلماتم، در فریادهایم و در هرچه از من می‌شنوید، سکوت کرده‌ام لالم، لال! لالی که حرف می‌زند.
maryas
گفت: «ببینم، جایی جنگ شده؟» گفتم: «چطور؟» گفت: «خودم دیدم قطارها پُر می‌روند و خالی برمی‌گردند!» گفتم: «جنگ انسان‌ها را به اشیاء تبدیل می‌کند سربازهایی که با واگن‌های مسافری می‌روند، با واگن‌های باری برمی‌گردند آن‌ها سربه‌راه‌اند، درست مثل قطار! آن‌ها فقط بلدند اگر معشوقه‌ای دارند، او را از پنجرهٔ قطار ببوسند و بروند»
کاربر ۵۱۳۵۶۷۷
از نبودنت خشمگین‌ام امّا چه می‌شود کرد وقتی نیستی؟ سیل در کویر چه‌چیز جز خودش را نابود می‌کند؟
maryas

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان