بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فرزندان ایرانیم | طاقچه
تصویر جلد کتاب فرزندان ایرانیم

بریده‌هایی از کتاب فرزندان ایرانیم

امتیاز:
۴.۴از ۳۵۶ رأی
۴٫۴
(۳۵۶)
تنها ره‌ سعادت‌! - ایمان‌، جهاد، شهادت‌.
ایران
با اجازه‌ داریم‌ می‌ریم‌. خُب‌ حلالمون‌ کن‌. اگر خوبی‌ دیدی‌، اشتباه‌ شده‌ و اگر بدی‌ دیدی‌ حقت‌ بوده‌.
فرناز محسنی
باید عرق‌ ریخته‌ شود تا در صحنۀ‌ نبرد خون‌ کمتری‌ ریخته‌ شود.
ملیکا
خوش‌ باد که‌ از بهار خوش‌تر باشیم‌ سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم‌ آن‌ روز مباد تا در این‌ بقع‌ وجود شرمندۀ‌ لاله‌های‌ پرپر باشیم‌.
ایران
در پادگانها باید عرق‌ ریخته‌ شود تا در صحنۀ‌ نبرد خون‌ کمتری‌ ریخته‌ شود
hooman
شروع‌ به‌ خواندن‌ شعرهای‌ کودکانه‌ کرد. ما هم‌ سینه‌ می‌زدیم‌ و جواب‌ می‌دادیم‌: - یه‌ توپ‌ دارم‌ قلقلی‌یه‌. سرخ‌ و سفید آبی‌یه‌... بعد آخر سر به‌ پیسی‌ خورد و شروع‌ به‌ خواندن‌ شعرهای‌ من‌درآوردی‌ کرد. - از اون‌ دورا می‌آد یه‌ دسته‌ حوری‌ همه‌ چادر به‌ سر گوگوری‌ مگوری‌!
امیررضا میرزائیان
هنوز هم‌ دلم‌ برای‌ آن‌ روزها پرپر می‌زند. شاید روزی‌ بشود که‌ همگی‌ زیر یک‌ سقف‌ جمع‌ شویم‌ و یادی‌ از گذشته‌ بکنیم‌.
سروش
خوش‌ باد که‌ از بهار خوش‌تر باشیم‌ سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم‌ آن‌ روز مباد تا در این‌ بقع‌ وجود شرمندۀ‌ لاله‌های‌ پرپر باشیم‌. ساعتی‌ بعد وجدانی‌ کلی‌ برایم‌ از دوستان‌ جنس‌ مخالفش‌ و بعد دلسرد شدن‌ و بریدن‌ از آنها و سرانجام‌ تصمیم‌ برای‌ رفتن‌ به‌ جبهه‌ حرف‌ زد. از او خیلی‌ خوشم‌ آمد. جانماز آب‌ نکشید و بی‌ریا حرف‌ دلش‌ را زد.
نون صات
۱ در شناسنامه‌ به‌ شمارۀ‌ ۲۵۶۷ صادره‌ از کرمان‌ آمده‌ که‌ من‌ در تاریخ‌ پنجم‌ فروردین‌ هزار و سیصد و چهل‌ و نه‌ در کرمان‌ به‌ دنیا آمده‌ام‌؛ اما چرا کرمان‌؟ پدرم‌ بهمن‌، تبریزی‌ است‌. او در پانزده‌ سالگی‌ - به‌ هنگام‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ - از دست‌ نامادری‌ سوار بر قطاری‌ متعلق‌ به‌ ارتش‌ سرخ‌ روسیه‌ می‌شود و... در قطاری‌ که‌ صدها رأس‌ گوسفند و بز و جعبه‌های‌ مواد غذایی‌ و مهمات‌ جا گرفته‌ است‌.
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
خندیدم‌ و گفتم‌: البته‌ ریا نشه‌! بابک‌ جلدی‌ گفت‌: مسواک‌ بزن‌ سیاه‌ نشه‌!
• Khavari •
- از اون‌ دورا می‌آد یه‌ دسته‌ حوری‌ همه‌ چادر به‌ سر گوگوری‌ مگوری‌!
Amir Sabeti
خوش‌ باد که‌ از بهار خوش‌تر باشیم‌ سرسبزتر از سرو و صنوبر باشیم‌ آن‌ روز مباد تا در این‌ بقع‌ وجود شرمندۀ‌ لاله‌های‌ پرپر باشیم‌.
takhtary
عشق‌ زمینی‌ آدمو به‌ عشق‌ آسمونی‌ می‌رسونه‌!
🌸📚💖Shamim💖📚🌸
پنجم‌ جزو شاگردان‌ ممتاز بودم‌ و اعتمادبه‌نفس‌ خوبی‌ داشتم‌، اما همین‌ که‌ به‌ تهران‌ آمدم‌ و پا به‌ مدرسۀ‌ راهنمایی‌ گذاشتم‌ تا حد تنبل‌ترین‌ شاگرد کلاس‌ نزول‌ کردم‌ و در کلاس‌ دوم‌ راهنمایی‌ رفوزه‌ شدم‌. همان‌ زمان‌ دو خواهرم‌ که‌ در جبهه‌ بودند، پس‌ از مجروح‌ شدن‌ برادرم‌ به‌ تهران‌ بازگشتند. به‌ اصرار دوست‌ و همکلاسی‌ام‌ «مهدی‌ شاهی‌» رفتم‌ و در مدرسۀ‌ شبانۀ‌ شهید چمران‌ در میدان‌ راه‌آهن‌ اسم‌ نوشتم‌. نمی‌دانم‌ چی‌ شد که‌ اعتمادبه‌نفسم‌ بازگشت‌ و من‌ دوباره‌ شدم‌ درس‌خوان‌ و شاگرد دوم‌ کلاس‌.
🧚‍♂️💚𝙃𝙖𝙨𝙩𝙞💚🧚‍♂️
ناهار کوفتمان‌ شد. هرچه‌ خورده‌ بودیم‌ از دماغمان‌ درآمد. تا اذان‌ ظهر که‌ مثل‌ دونده‌های‌ دو ماراتن‌ پابرهنه‌ دویدیم‌ هیچ‌، بعد هم‌ کلاغ‌‌پر و سینه‌خیز؛ اما وقتی‌ فرمانده‌ آزادباش‌ داد و جوراب‌ و پوتین‌ پوشیدیم‌ و نماز جماعت‌ خواندیم‌، به‌ غذاخوری‌ رفتیم‌ و دیدیم‌ که‌ ناهار چلومرغ‌ است‌، همه‌ هم‌قسم‌ شدیم‌ که‌ دق‌ و دلی‌مان‌ را سر غذا دربیاوریم‌.
ابوالفضل راهباردار
۵- مرتضی‌ حیدریان‌       شلمچه‌. کربلای‌ (۵)        دی‌ یا بهمن‌ ۶۵ دولت‌آبادی‌ ۶- علی‌ اکبری‌            شلمچه‌. کربلای‌ (۸)       فروردین‌ ۱۳۶۶ پیکر او هنوز نیامده‌ است‌. ۷- حجت‌اللّه‌ فرزانه‌       اسلام‌آباد غرب‌. مرصاد       ۱۳۶۷/۵/۵ ۸- فرهاد نوری‌زاده‌       شلمچه‌. کربلای‌ (۵)        دی‌ ماه‌ ۶۵
قاتل کتاب
چهارده‌ سال‌ از آن‌ روزهای‌ شیرین‌ و مردانگی‌ می‌گذرد. حال‌ آن‌ روزها چون‌ رؤیایی‌ شیرین‌ در یادم‌ مانده‌ است‌. شاید بخواهید از سرنوشت‌ آن‌ عزیزان‌ باخبر شوید. دلسردتان‌ نمی‌کنم‌. تا آنجا که‌ می‌دانم‌، شما را در جریان‌ می‌گذارم‌. هرچه‌ باشد، با خاطرات‌ من‌ شریک‌ شده‌اید. اول‌ از شهدا می‌نویسم‌.
قاتل کتاب
بعد هرسه‌ با هم‌ شروع‌ کردند به‌ تعریف‌ کردن‌ عملیات‌ کماندویی‌شان‌. - دلم‌ برای‌ طفلکیها سوخت‌. مثل‌ اینکه‌ جشن‌ پایان‌ دوره‌شون‌ بود. نمی‌دونی‌ چه‌ خبر بود. دور هم‌ تو آسایشگاه‌ جمع‌ شده‌ بودند و یه‌ نفر شورتی‌ وسط‌ می‌رقصید. - آسایشگاه‌ نگو، بگو کاباره‌. افتاده‌ بودن‌ وسط‌ و می‌رقصیدند. هر رقصی‌ که‌ بخواهی‌. باباکرم‌، بندری‌، عربی‌... - به‌ مجید گفتم‌ بره‌ سر و گوشی‌ آب‌ بده‌ کسی‌ بیرون‌ نباشه‌. بعد سه‌ نفری‌ بسته‌های‌ گاز اشک‌آورو روشن‌ کردیم‌ و از پنجره‌ انداختیم‌ تو. دوباره‌ هر سه‌ ریسه‌ رفتند. - نمی‌دونی‌ چی‌ شد؟ بدبختها می‌خواستند فرار کنن‌، اما هیچ‌جا رو نمی‌دیدن‌. از سر و کول‌ هم‌ بالا می‌رفتند. چند نفر غش‌ کردند. یکی‌شون‌ که‌ فقط‌ شورت‌ پاش‌ بود، هی‌ داد می‌زد: سوختم‌ سوختم‌! بعد ما در رفتیم‌ و اومدیم‌.
✌︎𝓗𝓽✌︎
گودرزی‌ در وزن‌ و هیکل‌ رو دست‌ همۀ‌ ما بود. ابعاد بدنش‌ یک‌ مکعب‌ کامل‌ و بی‌نقص‌ بود. کله‌ کوچکش‌ روی‌ بدن‌ چاق‌ و گردن‌ قطورش‌ مثل‌ تخم‌ مرغ‌ روی‌ یک‌ خمره‌ می‌ماند. گودرزی‌ بالا و پایین‌ می‌شد و من‌ بدبخت‌ هم‌ به‌ او رسیده‌ بودم‌ و همراه‌ او بالا و پایین‌ می‌شدم‌. یک‌ آن‌ گودرزی‌ برگشت‌. دست‌ انداخت‌ به‌ یقۀ‌ من‌ و بعد هردو مثل‌ دو دلداده‌ ولو شدم‌ توی‌ گل‌ و لای‌ چاله‌
seyyedbazdar
نثار خودم‌ و آنها کردم‌ و لباس‌ شخصی‌ پوشیدم‌؛ اما شلوارم‌ کوتاه‌ شده‌ بود. مجبور شدم‌ کمر شلوار را کمی‌ پایین‌تر ببندم‌
فرناز محسنی
اگه‌ از بین‌ شما کسی‌ شهید شد و به‌ زیارت‌ آقا امام‌ حسین‌ (ع‌) رفت‌، شفاعت‌ دیگران‌ یادش‌ نره‌.
فاطمه
نام‌ شهید                  محل‌ شهادت‌            تاریخ‌ شهادت‌ ۱- اصغر حیدری‌            حاج‌ عمران‌. کربلای‌ (۲)        ۱۳۶۵/۶/۱۱ ۲- اصغر دادگر            شلمچه‌. کربلای‌ (۵)        دی‌ یا بهمن‌ ۶۵ ۳- جعفری‌پناه‌             شلمچه‌. کربلای‌ (۵)       دی‌ ماه‌ ۱۳۶۵ ۴- مرتضی‌ حیدری‌             شلمچه‌. کربلای‌ (۵)        دی‌ ماه‌ ۱۳۶۵
قاتل کتاب
برای‌ هر کس‌ اسمی‌ گذاشته‌ بود. به‌ ظفرقندی‌ می‌گفت‌ خروس‌قندی‌! سعید هم‌ که‌ نامگذاری‌ شده‌ بود؛ به‌خاطر قضیۀ‌ سربازان‌ امام‌ زمان‌ و افتخار مجید و یونس‌ و سیدمنصور به‌ اول‌ اسم‌ آنها یک‌ شابدالعظیمی‌ چسبانده‌ بود. شابدالعظیمی‌ یونس‌ و... الیاس‌ فرهادکیایی‌ شد: بزغاله‌، مرتضی‌ حیدری‌: برادر خشونت‌، رضا دادگر: آقای‌ برادر، کریم‌ پورالهیاری‌: کریم‌ جیم‌فنگی‌، جعفر وجدانی‌: بی‌وجدان‌
shiraskarpour
خُب‌ حلالمون‌ کن‌. اگر خوبی‌ دیدی‌، اشتباه‌ شده‌ و اگر بدی‌ دیدی‌ حقت‌ بوده‌.
یا فارس الحجاز ادرکنی
علقهایمان‌ را یک‌کاسه‌ کردیم‌ و دیدیم‌ بهتر است‌ اول‌ به‌ پایگاه‌ بسیج‌ محل‌ برویم‌ و بعد که‌ جا افتادیم‌، راهی‌ جبهه‌ شویم‌. با هزار مکافات‌ و پارتی‌بازی‌ تو بسیج‌ محل‌ به‌عنوان‌ نیروی‌ «نخودی‌» عضو شدیم‌. اسلحۀ‌ ژ. ث‌ فقط‌ یک‌وجب‌ قدش‌ از من‌ کوتاه‌تر بود. وقتی‌ توی‌ دست‌ می‌گرفتمش‌، پاهام‌ تا می‌خورد و شروع‌ می‌کردم‌ به‌ تلوتلو خوردن‌.
شکوفه ▪︎
پیرمرد به‌ سوی‌ ما برگشت‌. حداقل‌ از خدا هفتاد سال‌ سن‌ گرفته‌ بود. - منم‌ ببرید! رحیم‌ به‌ زور و تقلا سر از پنجره‌ کناری‌ من‌ بیرون‌ برد و فریاد زد: جا نداریم‌! مردم‌ خندیدند. حتی‌ آن‌ چند زن‌ گریان‌. ما هم‌ ریسه‌ رفتیم‌. پیرمرد که‌ جا خورده‌ بود، خندید و به‌ صورت‌ رحیم‌ گلاب‌ پاشید. وقتی‌ رحیم‌ سر تو آورد، صورتش‌ خیس‌ و از چانۀ‌ بی‌مویش‌ گلاب‌ خوش‌بویی‌ چکه‌ می‌کرد. رحیم‌ خندید و گفت‌: باز خدا پدر و مادرش‌ را بیامرزه‌، نزد سر و کله‌مو بشکونه‌!
یا فاطمه زهرا (س)
در سنگرها پخش‌ شدیم‌. از خستگی‌ تکیه‌ دادم‌ به‌ دیواره‌ سنگر که‌ با گونیهای‌ پر از شن‌ بالا رفته‌ بود. یکهو نوک‌ اسلحه‌ای‌ از بغل‌ گوشم‌ از دیوار بیرون‌ آمد و تا آمدم‌ بجنبم‌، صدای‌ وحشتناکی‌ بلند شد. دیگر هیچی‌ نفهمیدم‌. بچه‌ها بعدها گفتند که‌ من‌ تا نیم‌ ساعت‌ داد و هوار می‌کشیدم‌ و این‌طرف‌ و آن‌طرف‌ می‌دویده‌ام‌. کم‌ مانده‌ بود به‌ رودخانه‌ پرت‌ شوم‌ که‌ مقدم‌ رسیده‌ و نجاتم‌ داده‌ بود. ظرف‌ چند لحظه‌، مشخص‌ شد که‌ علی‌ اکبری‌ برای‌ خودشیرینی‌ تیر گازی‌ کنار گوشم‌ شلیک‌ کرده‌ است‌. آن‌ شب‌ تا صبح‌ من‌ تخته‌گاز خوابیدم‌ و علی‌ اکبری‌ بیدار ماند و نگهبانی‌ داد!
یا فاطمه زهرا (س)
مقدم‌ بیرون‌ رفت‌. فرمانده‌ با مهربانی‌ نگاهمان‌ کرد و گفت‌: برادران‌ خوبم‌. آموزش‌ تمام‌ شد و شماها سربلند و روسفید از این‌ امتحان‌ بیرون‌ آمدید. یکهو هق‌هق‌ گریۀ‌ چند نفر بلند شد. فرمانده‌ لب‌ گزید. چشمانش‌ خیس‌ شد و گفت‌: از دست‌ ما هم‌ راحت‌ شدید! این‌بار همه‌ بی‌استثنا هق‌هق‌ گریه‌شان‌ بلند شد. حتی‌ نقی‌ قزلباشِ همیشه‌ ناراضی‌ و غرغرو هم‌ گریه‌ می‌کرد. - حلالم‌ کنید. من‌ خادم‌ شما بودم‌. از هفتاد و پنج‌ نفر، فقط‌ شما سی‌ و نه‌ نفر موندید. شماهایی‌ که‌ می‌خواهید به‌ یاری‌ حسین‌ زمان‌ برید. اگه‌ از بین‌ شما کسی‌ شهید شد و به‌ زیارت‌ آقا امام‌ حسین‌ (ع‌) رفت‌، شفاعت‌ دیگران‌ یادش‌ نره‌.
یا فاطمه زهرا (س)
قزوین‌ اصلاً بهم‌ خوش‌ نگذشت‌.
ملیکا
- اللّه‌. قدمها با صلابت‌ و محکم‌ برداشته‌ می‌شد. - گروهان‌ بشمار. یک‌صدا و موزون‌ فریاد زدیم‌: یک‌... سه‌ قدم‌ برداشتیم‌. - دو! دوباره‌ سه‌ قدم‌ برداشتیم‌. - سه‌! سه‌ قدم‌ دیگر. - چهار!
فرناز محسنی

حجم

۵۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۵ صفحه

حجم

۵۰۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۵ صفحه

قیمت:
۵۵,۰۰۰
۲۷,۵۰۰
۵۰%
تومان