بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب ماه به روایت آه | طاقچه
تصویر جلد کتاب ماه به روایت آه

بریده‌هایی از کتاب ماه به روایت آه

امتیاز:
۴.۷از ۱۱۹ رأی
۴٫۷
(۱۱۹)
کسی کریمتر و جوانمردتر از حسین‌بن علی و برادرش عباس نیست. اینان به انتظار درماندگان نمی‌نشینند بلکه آنان را می‌جویند و قبل از ابراز نیاز، بی‌نیازشان می‌کنند.
مُـسافــر:)
چگونه بر تو رشک نبرم ای حُرّ؟ تو دیر آمدی اما به وقت و به جا آمدی و همچون شب قدر، عزیز شدی
Parinaz
آه ای حرّ، ای هم قبیله، کاش بدانی که چه اندازه بر تو رشک می‌برم. من و تو دو نقطه عکس همیم. تو عمری نبودی اما در کربلا پیوستی ولی من عمری بودم، اما در کربلا گسستم.
fr
کاش تمامی مردمِ دنیا، مرا در این حال می‌دیدند تا به آنها می‌گفتم: ببینید. این علی است؛ عموی من، جانشین و داماد پیامبر، جنگاور افسانه‌ای، صاحب ذوالفقار، همبازی کودکان یتیم، داناترین مرد جهان، بخشنده‌ترین انسان روی زمین، شیر خدا و کارگر سخت‌کوش و روزمزد نخلستان‌های مدینه که اگر زُمُختی دستان تَرَک خورده‌اش مانع نبود، گرمی سرانگشتِ مهربانش را از گونه‌هایم دریغ نمی‌کرد. و این منم؛ مسلم پسر عقیل، نوه ابیطالب، برادرزاده علی، همو که عموی من است، جانشین و داماد پیامبر، جنگاورِ افسانه‌ای... در خاندان ابیطالب، همه راهها به عمویم علی ختم می‌شود.
حدیثه مختاری
«هر چه فکر می‌کنم، دختری با این صفات، به اضافه عفت، نجابت، اصالت، شرافت و زیبایی که در عین حال لایق همسری تو باشد، تنها یک نفر را می‌شناسم: فاطمه.» با شنیدنِ نام فاطمه، دست عمو بر بازویم بی‌حرکت ماند. پدر که به ناگاه متوجه ایهام کلام خود شده بود، به سرعت افزود: «... فاطمه، دخترِ حِزام بن خالد از قبیله بنی کلاب.
معین
شیعه همان مذهب و مکتبی است که در آن، خدا عاشقان را به جرم عاشقی، کشته می‌خواهد و عاشورا یکسره عشق بود، عشق در عشق و غوغای عشق‌بازان.
مُـسافــر:)
سلامش را پاسخ دادم و گفتم از حسین خواهشی دارم ولی شرم، مانع می‌شود که با او بگویم. خندید و گفت: خدا امورت را اصلاح کند. چرا از درگاه وارد نمی‌شوی؟ ـ درگاه؟ کدام درگاه؟ ـ درگاه حاجات، باب‌الحوائج. عباس‌بن علی
mohdiu
کربلا نقطه پایان هجرت شهداست و نقطه آغاز محنت اُسَرا. و هنوز اول عشق است...
zahra ak
«زنان طایفه کلب، میانه نمی‌زایند؛ یا عباس می‌زایند یا یزید! کاش مردپروری را از مادر عباس می‌آموختی.»
چای‌نبات!
به راستی، چه در خمیره این مردمان فراهم بود که حتی پیکر پدرم پس از شهادت، به جای کوفه، در نجف به خاک سپرده شد؟
zahra ak
حسین را چگونه می‌توان به وصف کشید؟ آیا صفت «خوشبو» برای درک عطر گل کافی است؟ هرگز. صفاتی چون نیکی و جمال و کمال و بخشش و جوانمردی و... نیز برای آن که حسین را ندیده، همین حکم را دارد.
فصل فیروزه...
در این سالها آموخته‌ام که از گوش نیز، همچون چشم، به دل راهی است. وقتی کلام باطل، به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، زدودنِ آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است.
عقل سرخ
در میان گریه، آرام در گوشش زمزمه کردم: خدا هست دخترکم، خدا هست... دستان کوچک رقیه، گونه‌های خیسم را نوازش داد: گریه نکن عمه جان. نترس. می‌شنوی؟ این صدای پای عمویم عباس است.
(!_!) hana🌱
و گفتند: ای امیر مؤمنان، مگر نه آن است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ پس چرا ما را از لعن ایشان نهی می‌کنی؟ فرمود: آری، به پروردگار کعبه سوگند که ما بر حقیم اما دوست ندارم که شما دشنام‌دهنده و لعنت‌کننده باشید. بگویید: پروردگارا، خون‌های ما و ایشان را حفظ فرما و میان ما را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات ده و هدایت کن تا هر که حق را نشناخته، بشناسد و هر که بر باطل اصرار می‌کند، از آن دست بردارد.
Parinaz
ـ می‌شنوی رقیه جان؟ این صدای پا را می‌شناسی؟ لحظه‌ای آرام می‌گیرد و در سکوت، گوش می‌خواباند. ـ بله. این عمویم عباس است. ـ آفرین. پس تا عمویت عباس هست، نباید از هیچ چیز بترسی.
(!_!) hana🌱
تو در آن سفر چه کرده‌ای که هر بار می‌شنوم تازه است و آنچه درباره ادب و شجاعت و مهربانی و دانش و فداکاری‌ات می‌گویند، تمام شدنی نیست؟
zahra ak
عباس جان، چشمان من و تو برای گریستن بر دلتنگی‌ات کافی نیست. به ابرهای سِتَروَن، حدیثِ دلتنگی بگو که گریه مردان، نماز باران است...
zahra ak
عباس آرامبخش دلهای بی‌تاب و نگران است.
مُـسافــر:)
شام محنت، شامِ هجران، شامِ غم، شامِ غریبان، شامِ شام. در کربلا زخم خوردیم، در کوفه داغ دیدیم و در شام بر زخم و داغ‌مان نمک پاشیدند.
Rezvan
او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه می‌کنند، ماه بنی‌هاشم. می‌دانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما می‌گیرد و دورش می‌گردد. نمی‌شود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است. عباس، برادر، نایب، مشاور و امین حسین و نزدیکترین فرد به اوست.
Parinaz
کربلا محل تلاقی نقاط اوج فضیلت‌ها و رذیلت‌های اخلاقی و انسانی بود و آدمیان، تا پیش از عاشورا، هرگز فرشتگان و شیاطین را تا بدان حدّ به شگفتی و اعجاب وانداشته بودند.
zahra ak
عزیزترین و ارجمندترین ذخیره‌ام را بیاورید؛ دستان بریده پسرم عباس برای شفاعت عالمیان کافی است...
Rezvan
بی‌تابی نکن زینب؛ هنوز اول عشق است
zar.afrooz
کربلا محل تلاقی نقاط اوج فضیلت‌ها و رذیلت‌های اخلاقی و انسانی بود و آدمیان، تا پیش از عاشورا، هرگز فرشتگان و شیاطین را تا بدان حدّ به شگفتی و اعجاب وانداشته بودند.
زهره عالی‌پور
خدا در بخشی از حدیثی قدسی، می‌گوید: «... کسی که مرا بشناسد، عاشقم می‌شود و آن که عاشقم شود من نیز عاشق او می‌شوم و کسی را که عاشقش شوم، می‌کشم و هر کس را که می‌کشم، خود خون‌بهای اویم.» وقتی خدا عاشق کسی باشد، او را پیش خود می‌برد تا به او نزدیک باشد. بُغض و دلتنگی گلویم را فشرد و با صدایی گرفته و منقطع نالیدم: اما عمه‌جان، من هم عاشق پدرم بودم...
zahra ak
دلتنگم برای آن خنده‌ها و برای آن بوسه‌ها. یتیم که باشی، جواب شیرین زبانی‌اَت یا تحقیر و کم محلی است یا ترّحم و دلسوزی. پدر که نباشد، همه کارت بی‌نمک است و پوزخند تلخ مردم به یادت می‌آورد که نمک و شیرینی اَت را جایی آن دورها، با مردی که دیگر نیست، به خاک سپرده‌اند.
zahra ak
آنان به خوبی می‌دانستند که هر که پیش خدا محبوبتر و عزیزتر باشد، شهادتش سخت‌تر است. خدا می‌خواست آنان را کشته ببیند. هر که به میدان می‌رفت، به زبان حال می‌گفت: «خدایا، آیا مرا لایق عشق‌ورزی می‌دانی؟ تو خود می‌دانی که چه اندازه عاشق تو و فرزند پیامبر توام. می‌خواهی مرا پس از عشق‌بازی چگونه ببینی؟ سر بریده؟ پهلو دریده؟ ترجیح می‌دهی مرا کشته شمشیر ببینی یا آماج تیر و نیزه؟ خدایا به من چنان توانی بده که تا آخرین رمق با دشمنان فرزند پیامبرت بجنگم تا قطعه قطعه‌ام کنند یا بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند تا بدین معیار، میزان عشق من به تو و میزان عشق تو به من سنجیده شود.»
zahra ak
نقطه ضعف شیعیان علی تفرقه است.
Rezvan
عباس پروانه‌ای نیست که ببینی و از یادش ببری. او را از زیبایی و تابناکی به ماه تشبیه می‌کنند، ماه بنی‌هاشم. می‌دانی چرا؟ چون مثل ماه از خورشید وجود حسین، نور و گرما می‌گیرد و دورش می‌گردد. نمی‌شود چشم در چشم خورشید دوخت و راز دل گفت؛ اما ماه، ماه واسطه راز و نیاز است.
Rezvan
خدایا، چه مهربان است زینب. بی‌او در مدینه، دور از مادر و خویشاوندانم چه می‌کردم؟ تحمل روزهای سخت آخر بارداری، آن هم بی‌وجود مهربانی و امیدآفرینی زینب... حتی تصورش را هم نمی‌توانم بکنم. این روزها و ماهها، زینب برای من، هم دوست بوده است، هم خواهر، هم مادر؛ و اگر شرم از ریحانه و دردانه رسول خدا مانع نبود، می‌گفتم: هم دختر. پرنیانِ وجود این فرشته نجابت، مهربانی و شکیبایی را از تارِ صفاتِ مردانه علی و پودِ عفاف و عاطفه فاطمه بافته‌اند.
حدیثه مختاری

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۱۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۶۰۰
تومان