بریدههایی از کتاب عاشق ژاپنی
۳٫۸
(۳۹)
خوشبختی، مثل لذت یا خوشی، فراوان و پرسروصدا نیست، بلکه ساکت و آرام و ملایم است، یک حس رضایت درونی است که با دوست داشتن خود آغاز میشود.
نیتا
آدم هیچوقت یاد نمیگیرد که نمیتوان به هرکسی اعتماد کرد.
بهار قربانی
هیچوقت به آسمان تف نکن، چون فقط توی صورت خودت میافتد.
بهار قربانی
آدمهای خوب کم نیستند، اما ابراز نمیکنند. این بدها هستند که زیاد سروصدا دارند و توجهها را به خود جلب میکنند.
بهار قربانی
«یک فرقی بین پیر شدن و از دست و پا افتادن وجود دارد. سن مسئلهای نیست، بلکه سلامت جسمی و روحی مهم است. آنها که پیر میشوند میتوانند همچنان مستقل باقی بمانند، اما آنها که از دست و پا میافتند به کمک و حتی به حمایتهای ویژه نیاز پیدا میکنند. اصلاً یکدفعه میبینی که باز عین بچهکوچولوها شدند. »
نیتا
بزرگترین آفت پیری، یعنی تنهایی
بهار قربانی
دردی که در سکوت متولد شود سرانجام تبخیر میشود.
بهار قربانی
«آیرینا، آدمهای خوب کم نیستند، اما ابراز نمیکنند. این بدها هستند که زیاد سروصدا دارند و توجهها را به خود جلب میکنند.
کاربر ۲۰۶۳۳۱۰
کسی که خسیس باشد با بالا رفتن سنش که دستودلباز نمیشود، فقط خسیستر میشود.
بهار قربانی
ما چون هفتاد سالمان است پیر نیستیم؛ ما از وقتی متولد شدیم داشتیم پیر میشدیم، و هر روز تغییر میکردیم. زندگی در جریان است و ما تکامل پیدا میکنیم. تنها تفاوت آن این است که ما الآن به مرگ نزدیکتریم. خیلی هم بد نیست. عشق و دوست داشتن پیر نمیشود.
بهار قربانی
نه توی گذشتهات غرق شو، نه از آینده وحشتزده. تو فقط یک بار زندگی میکنی، اما اگر آن را خوب زندگی کنی، همان برایت کفایت میکند. تنها چیزی که حقیقت دارد امروز است. منتظر چی هستی که خوشبخت باشی؟ هر روز حساب میشود، دیگر به تو گفتم، خود دانی! »
reyhaneh
«یک باور همهگیر وجود دارد، اما هیچکس جرئت ندارد آن را در ملأعام بگوید و این است که ما پیرها زیادی هستیم، ما فضا اشغال کردهایم و انرژی مصرف میکنیم که کسانی که مولدند و مفید به آن نیاز دارند.
نیتا
«هرچند ما پیریم، اما به یک هدف در زندگی نیاز داریم. این بهترین درمان بسیاری از مشکلات است. »
بهار قربانی
«آیرینا، تعداد پیرهایی که خوشبخت هستند خیلی کم است. بیشتر آنها فقیرند، سالم نیستند و خانوادهای ندارند. این دوران شکنندهترین و دشوارترین دوران است، حتی سختتر از دوران کودکی، چون روزبهروز اوضاع بدتر میشود و هیچ امیدی به آینده هم وجود ندارد و جز مرگ چیزی انتظار آدم را نمیکشد.
معصومه
سنوسال، علیرغم تمام محدودیتهایش، نمیتواند کسی را از داشتن یک زندگی سرگرمکننده محروم کند
بهار قربانی
یک روز دکتر کاترین هوپ به او گفت: «من هم از این وابستگی خیلی وحشت دارم، آلما، اما دیگر فهمیدهام که این مسئله چیز خیلی خاصی هم نیست. به آن عادت میکنی و برای کمکی که میگیری از دستیارت ممنون میشوی. من نمیتوانم خودم حمام بروم یا لباس بپوشم، حتی در مسواک زدن یا با تکه کردن جوجهی توی بشقابم مشکل دارم، اما هیچوقت توی عمرم از الآن قانعتر نبودهام. »
آلما از دوستش پرسید: «چرا؟ »
«چون وقت فراغت دارم و برای اولین بار در زندگیام کسی از من توقعی ندارد. من نباید چیزی را حلوفصل کنم و برای هیچچیز عجله ندارم. هر روز برایم چون هدیهای است و برایم بسیار لذتبخش. »
ایران آزاد
ما همه یک باغ خصوصی داخلی داریم که در آن دنبال پناه میگردیم
معصومه
«آیرینا، دارم سعی میکنم به تو بگویم که نه توی گذشتهات غرق شو، نه از آینده وحشتزده. تو فقط یک بار زندگی میکنی، اما اگر آن را خوب زندگی کنی، همان برایت کفایت میکند. تنها چیزی که حقیقت دارد امروز است. منتظر چی هستی که خوشبخت باشی؟ هر روز حساب میشود، دیگر به تو گفتم، خود دانی!
معصومه
دوست داشت مانند آلما در یک واقعیت تحتکنترل زندگی کند که در آن زندگی هم مشکلات دارد و هم راهحلهای قطعی و در آن هیچ موجود موهوم و وحشتناکی در رؤیاها در کمینت نیست و هیچ دشمن جاسوس و شهوتپرستی هم از گوشهی خیابان تو را زیر نظر ندارد.
بهار قربانی
هیچوقت محدودیتهایش را به زبان نمیآورد و بیسروصدا با آنها مقابله میکرد
بهار قربانی
«من هم از این وابستگی خیلی وحشت دارم، آلما، اما دیگر فهمیدهام که این مسئله چیز خیلی خاصی هم نیست. به آن عادت میکنی و برای کمکی که میگیری از دستیارت ممنون میشوی. من نمیتوانم خودم حمام بروم یا لباس بپوشم، حتی در مسواک زدن یا با تکه کردن جوجهی توی بشقابم مشکل دارم، اما هیچوقت توی عمرم از الآن قانعتر نبودهام. »
آلما از دوستش پرسید: «چرا؟ »
«چون وقت فراغت دارم و برای اولین بار در زندگیام کسی از من توقعی ندارد. من نباید چیزی را حلوفصل کنم و برای هیچچیز عجله ندارم. هر روز برایم چون هدیهای است و برایم بسیار لذتبخش. »
کتاب باز
«آیرینا، حواست خیلی به افسردهها باشد. اینجا افسردگی خیلی رایج است. اگر دیدی کسی گوشهگیر شده یا ناراحت است و در تختش میماند یا غذایش میماند، حتماً مرا پیدا کن و به من بگو. »
«تو اینجور مواقع چی کار میکنی، لوپیتا؟ »
«بستگی دارد. آنها را نوازش میکنم و آنها هم معمولاً خوششان میآید، چون پیرها کسی را ندارند آنها را نوازش کند. من سرشان را با سریالهای تلویزیون گرم میکنم، چون هیچکس نمیخواهد قبل از تمام شدن سریال بمیرد. بعضیهایشان با دعا آرام میشوند، اما ملحد هم اینجا داریم که اصلاً دعا نمیکنند. مهم این است که آنها به حال خودشان رها نشوند
M
پیرهای آن خانه سندی بر این واقعیت بودند که سنوسال، علیرغم تمام محدودیتهایش، نمیتواند کسی را از داشتن یک زندگی سرگرمکننده محروم کند.
M
«هیچوقت به آسمان تف نکن، چون فقط توی صورت خودت میافتد. »
M
تعداد پیرهایی که خوشبخت هستند خیلی کم است. بیشتر آنها فقیرند، سالم نیستند و خانوادهای ندارند. این دوران شکنندهترین و دشوارترین دوران است، حتی سختتر از دوران کودکی، چون روزبهروز اوضاع بدتر میشود و هیچ امیدی به آینده هم وجود ندارد و جز مرگ چیزی انتظار آدم را نمیکشد.
Aa
یک فرقی بین پیر شدن و از دست و پا افتادن وجود دارد. سن مسئلهای نیست، بلکه سلامت جسمی و روحی مهم است. آنها که پیر میشوند میتوانند همچنان مستقل باقی بمانند، اما آنها که از دست و پا میافتند به کمک و حتی به حمایتهای ویژه نیاز پیدا میکنند. اصلاً یکدفعه میبینی که باز عین بچهکوچولوها شدند.
ایران آزاد
اندکی درنگ! ای سایهی عشق گریزان من!
ای تصویر افسونگر عزیزترین من!
ای تو آن توهم زیبایی که برایت، بهلحظه، جان میدهم!
ای شیرینترین قصه، برای هر دل پرغُصه!
Yasaman Mozhdehbakhsh
به زندگی شاد و پرنشاطی چون کودکیاش دست پیدا کند، همان وقتها که هنوز دست سرنوشت بر رخ زندگیاش چنگ نکشیده بود.
کاربر ۲۸۶۳۶۰۷
هیچکس به مشکلات دیگران علاقه ندارد و دردی که در سکوت متولد شود سرانجام تبخیر میشود.
معصومه
به بچههایشان از کودکی القا کرده بودند که هیچوقت شکایت نکنند، هرگز چیزی نخواهند، و در هر کاری که به عهدهشان گذاشته میشود بهترین باشند و هیچوقت هم به کسی اطمینان نکنند.
معصومه
حجم
۲۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۶۷,۵۰۰
۴۷,۲۵۰۳۰%
تومان