محمدابراهیم جعفری
محمدابراهیم جعفری (Mohammad Ebrahim Jafari)در دیاری که عروس طبیعت و بهشت آبشارهای ایران است، در شهری که زاگرس آن را به آغوش کشیده است، یعنی بروجرد لرستان در ۱۹ دی ۱۳۱۹ به دنیا آمد؛ گوشهای از ایران که بعدها جلوهها و رگههایش در آثار این شاعر و نقاش شوریده عیان شد.
بیوگرافی محمدابراهیم جعفری
عبدالوهاب و ملکآغا، پدر و مادر محمدابراهیم بودند. او دو برادر به نامهای، عبدالجواد و محمداسماعیل و دو خواهر به اسم میمنت و مهری هم داشت. پدر خانواده از تاجران و باغداران بروجرد و در آنجا برای خودش کسی بود.
جعفری سالها بعد دربارهی خانهی کودکیاش اینطور تعریف کرد: «خانهمان یک زیرشیروانی داشت که سقفش حلبی بود و زمانیکه باران میآمد صدای برخورد قطرات باران به شیروانی، مرا از لذت سرمست میکرد. آواز پدر به گوش میرسید. باران میبارید. طاقنماهایی داشتیم که هرسال اگر آن را تمیز نمیکردند کاهگلهای زیر آن نم میکشید و قسمتی از آن میریخت. من آنجا مینشستم و بوی کاهگل من را به آواز میانداخت.»
در همین خانه بود که مادرش روی کاغذ، تصویر «گلباقالی» یا یکی از مرغهای خانهشان را برای پسرک پنجسالهاش نقاشی کرد. محمدابراهیم از خطوط سادهی روی کاغذ که یکباره به مرغی پاکوتاه و تپلی تبدیل شدند، آنقدر شگفتزده شد که ناخودآگاه راه آیندهی خود را پیدا کرد.
شوق نقاشی هر روز در او ریشهدارتر میشد تا جایی که دو سال دبیرستان را مردود شد! فانی، نگارگر قهوهخانهای و تنها نقاشی که محمدابراهیم در بروجرد میشناخت، مسیر هنر را برای او روشنتر کرد. آقای دعوتی نیز که از دبیران محمدابراهیم در مدرسه بود، استعداد نقاشی را در وجودش یافت و او را تشویق کرد تا برای تحصیل در این رشته به اروپا سفر کند. محمدابراهیم در تمام این مدت دلبستهی شعر و آواز و نی و گشتوگذار در طبیعت بود.
تحصیلات محمدابراهیم جعفری و ورود به دنیای شعر
سال ۱۳۳۷ به تشویق پدر برای تحصیل در مقطع پنجم متوسطه به تهران رفت و در دارالفنون درسخواندن را شروع کرد. محیط دارالفنون بیش از گذشته، او را شیفتهی نقاشی و همان خطوط درهمی کرد که یکباره معنا مییافتند. روزی دربارهی همان خطوط گفت: «بعدها فهمیدم نقاشی یعنی خطخطیکردن.»
جعفری یک سال بعد از دارالفنون به دانشکدهی هنرهای زیبا دانشگاه تهران راه یافت و هنرجوی نقاشی و همدورهی افراد بزرگی چون مرتضی ممیز، عباس کیارستمی و آیدین آغداشلو شد. هوشنگ سیحون نیز در همین زمان رئیس دانشکده بود. پس از دانشآموختگی به تدریس در آتلیهی «کنکور»، یک هنرستان و سالها بعد به تدریس در دانشگاههای هنر تهران و اصفهان مشغول شد.
سال ۱۳۴۵ شمسی با دخترداییاش، مریم محمدی، ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نامهای سایه و سارا شد. در همان دههی ۴۰، اروپا را در سفری نسبتاً بلند آنهم با گروهی که محسن وزیریمقدم بینشان بود، زیر پا گذاشت. اواخر دههی ۵۰ مدتی در پاریس زندگی کرد. و تا روز ۱۸ فروردین ۱۳۹۷ که از دنیا رفت، شعر میگفت:
خاکستری، خاکستری، خاکستری
صبح، مه، باران
ابر، نگاه، خاطره
در من ترانهای نبود، تو خواندی
در من آینهای نبود، تو دیدی
ریشهای بودم در خواب خاکهای متبرک
بیباران
در نگاه تو سبز شدم
برقی از چشمانت برخاست
نگاهم بارانی شد
گونههایت خیس باران
چشمهایت آفتابی
گرگها میزایند
برهها را دریابیم
تو با چشمانت مرا بنواز
چوبدست چوپانیام سلاحی کارگر خواهد شد
بعد از جنگ، با چوبدستم
انجیرهای تازه برای تو خواهیم چید
با تو خواهم ماند
با تو خواهم خواند
و تو را در بُهت آفتابیت خواهیم بوسید
اگر ابرها بگذارند...
از بینال پاریس تا گالری گلستان
جعفری قبل و بعد از انقلاب ۱۳۵۷ در نمایشگاههای داخلی و بینالمللی بسیاری آثارش را ارائه کرد یا خود نمایشگاهگردان و داور بود. نمایشگاه بینالمللی کان سوقمه جزو اولین نمایشگاههای خارجی بود که در آن حضور یافت. در بینال یا دوسالانهی پاریس نیز حضور یافت و جایزهی ملی دولت فرانسه را دریافت کرد. اوج این قبیل فعالیتهای او به اواسط دههی ۵۰ بازمیگردد. بعد از انقلاب نیز در آبان ۱۳۶۸ اولین نمایشگاه انفرادی خود را در گالری گلستان برپا کرد.
اشعار محمدابراهیم جعفری؛ کتابهایی سرشته با مرغ و آواز و عاشق
«چو مرغ شب، خواندی و رفتی» اولین دفتر شعر جعفری است که در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. ترانههای این کتاب که متأثر از فرهنگ مردم کوچه و بازار ایرانزمین یا فولکلور کشورمان است، بارها از زبان خوانندگان معروفی چون ایرج بسطامی، علیرضا افتخاری و سیما بینا شنیدهایم. بازتاب علاقهمندی جعفری به فرهنگ مردم و طبیعت در اشعار و ترانههای او تکرارشونده و انکارناپذیر است.
«بوی کاهگل، آواز پرنده» دومین کتابی است که از اشعار و ترانههای جعفری منتشر شد و با طبیعت و خصوصاً پرندگان سرشته است. جعفری خود سالیان دراز در خانهاش از چند کبوتر نگهداری میکرد که چگونگی مرگ آنها و ازدسترفتنشان جزو خاطرات تلخ زندگی این شاعر و نقاش کشورمان به حساب میآید. این اثر در سال ۱۳۹۷ به بازار فرهنگی کشور وارد شد و سرودههایش یادآور هنر ژاپنی هایکو است.
«هزار پرنده عاشق» آخرین کتاب شعری است که تا امروز از جعفری و پس از مرگ او به سال ۱۴۰۰ انتشار یافته است. این مجموعه، مانند دیگر آثارش دربرگیرندهی گوشههایی از شعر معاصر فارسی است که جهان فکری و دیگر علاقهمندیهای جعفری را بازتاب میدهد.
«در سفر با ماه» نیز که سال ۱۳۹۸ منتشر شد، گزیدهای از نقاشیهای این هنرمند نوگرا محسوب میشود که به کوشش همسر و یکی از دختران او گرد آمده است. دوستداران نقاشی معاصر ایران در این مجموعه به دیدار نقاشیهای آبرنگ، کتیبههای کویری و مونوپرینتهای جعفری موفق خواهند شد.
جعفری از نگاه دیگران؛ جعفری یک عیب بزرگ دارد!
لیلی گلستان که از دوستداران نقاشی و شعر زندهیاد جعفری است، در دوران حیات او و پیش از آنکه کتابی از این شاعر منتشر شود، اینگونه گفته بود: «جعفری یک عیب بزرگ دارد و آن است که خودش را در امر شعر دستکم گرفت و در این سالها کتابی چاپ نکرد.»
خسرو سینایی، فیلمساز نامدار که خود شاعر بود، در جایی دربارهی جعفری نوشته بود: «طنز گزندهی او در بعضی اشعارش مرا در فضایی میان اشعار عبید زاکانی و ایرجمیرزا قرار میداد. یادم نمیرود در آن شبهایی که بر سرمان بمب و موشک میبارید، او در جمع دوستان دوتارش را برمیداشت، ضربآهنگی را تکرار میکرد و با صدایی خشدار برایمان میخواند: «جنگلا پُرِ تَمِشکه!» و ما دوستان در آن شبهای غمآلود با احساسی میان گریه و خنده با او همدل و همزبان و همآواز میشدیم.» سینایی مستندی نیز با عنوان «عبور از نمیدانم» دربارهی زندگی این هنرمند با حضور خود او ساخت.
مریم محمدی، همسر جعفری که در گردآوری و معرفی آثار این شاعر و نقاش نقش مهمی داشته است، دربارهی هنر او اینچنین نظر داده بود: «از نوجوانی شعر در وجودش جوشید، هرچه میخواست بگوید شعر میشد، نامهنگاریهای دوران نوجوانیاش با حمید مصدق پسرخالهاش جزو خاطرات شیرینش بود، نامههایش شعر بود، میگفت در مدرسه در خیابان در خانه حرفهایم را با شعر بیان میکردم حتی برای یادگرفتن لغات انگلیسی. شعرهای بازیگوشانه و کودکانهاش به مرور جایشان را به شعرهای لطیف و عاشقانه داد و با ورود به دانشگاه مسائل و مشکلات اجتماعی را با اشعار بسیار حساس و بدون هرگونه شعار و با سادگی بیان میکرد.»
همسر این شاعر و نقاش، قبل از مرگ او دربارهی زندگی خصوصیشان اینطور روایت کرده بود: «زندگی با جعفری مثل نقاشیهایش هم سخت است و هم آسان زیرا بسیار کمتوقع، درویش و خاکی است. با ریشهکردن ساقهی گیاهی در آب خوشبختترین آدمدنیا میشود. بسیار حساس است و وقتی چیزی آزردهاش میکند احساسش را با شعرهای لطیف و طنزهای گزنده بیان میکند. او در هیچ چارچوبی نمیگنجد و همیشه از حس درونش فرمان میگیرد.»