رسول پرویزی | بیوگرافی، دانلود و خرید کتاب‌های الکترونیکی و صوتی

رسول پرویزی

زندگینامه و معرفی کتاب‌های رسول پرویزی

رسول پرویزی (Rasoul Parvizi) نویسنده، روزنامه‌نگار، وکیل، سناتور و نماینده‌ی مجلس استان بوشهر بود. او با وجود نوشتن چندین و چند داستان که هم در مجلات چاپ شدند و هم به‌صورت کتاب درآمدند، شهرتش را مدیون نوشتن کتاب «شلوارهای وصله‌دار» است. اثری که حتی بعد از گذشت حدود ۵۰ سال از مرگ نویسنده، بدون توجه به جایگاه سیاسی و وابستگی‌هایی که داشت، برایش اعتبار و ارزش می‌آورد.

بیوگرافی رسول پرویزی

رسول پرویزی در سال ۱۲۹۸ از پدری بوشهری و مادری کازرونی متولد شد. او دوره‌ی ابتدایی را در بوشهر به پایان رساند و برای تحصیلات دبیرستان به شیراز رفت. پرویزی پس از اتمام دوران متوسطه، به حرفه‌ی آموزگاری پرداخت. در سال‌های ۱۳۱۵ و ۱۳۱۶ به‌عنوان معلم دبیرستان در بوشهر فعالیت داشت. از سال ۱۳۱۷ به بعد، در شرکت‌های دولتی فارس و بنادر شیراز، بانک فلاحتی، شرکت توزیع قند و شکر و شرکت سهامی تلفن ایران مشغول به کار شد.

رسول پرویزی کارش را با مقاله‌نویسی در روزنامه‌ی «سروش» شیراز شروع کرد. نکته‌های انتقادی و داستان‌های طنز رسول پرویزی مایه‌ی شهرت این روزنامه در ایران شده بود. بعدها که به تهران آمد مدتی با روزنامه‌های شرق میانه (که روزنامه‌ی گروه انشعابی حزب توده به رهبری خلیل ملکی بود) و ایران ما و جراید دیگر همکاری می‌کر تا این‌که به گروه نویسندگان سخن پیوست و در حقیقت دوران نویسندگی او از این زمان آغاز شد.

مدیر روزنامه‌ی ایران ما، جهانگیر تفضلی، او را به اسدالله علم که در آن زمان نخست‌وزیر بود و بعدها به مقام وزیر دربار رسید، معرفی کرد. علم، شب‌نشینی‌هایی ادبی در خانه‌اش برپا می‌کرد و چهره‌های ادبی در آن حضور می‌یافتند پرویزی هم ازآنجاکه مجلس‌نشین، مجلس‌آرا، خوش‌صحبت، بذله‌گو و شیرین‌سخن بود، به این محفل ادبی راه یافت و این شروع رابطه‌ی پرویزی و اسدالله علم بود.

عقاید

آدمی در زندگی مسیرهایی را می‌رود و اگر حس کند که خوب نیست یا سخت است و توان انجامش را ندارد، برمی‌گردد و یا مسیری دیگر را امتحان می‌کند. رسول پرویزی هم چنین کرد. او که در جنوب متولد شد و رشد پیدا کرد. در شیراز به کار فرهنگی و سیاسی پرداخته بود و در این دو، اسم و رسمی داشت، با رفتن به تهران مسیری دیگر برای خودش انتخاب کرد.

در سال‌های نخست پس از رفتن رضاشاه، حزب توده در شیراز که از نفوذ انگلیس تأثیر می‌گرفت، موفق شد با استفاده از محبوبیت روزنامه‌ی سروش و مخالفت مردم با سیاست‌های انگلیس، در این شهر جایگاه پیدا کند و جوانان و روشنفکران را به خود جذب نماید. یکی از این جوانان، رسول پرویزی بود. او یکی از اعضای اولیه‌ی حزب بود و به‌سرعت جایگاهی در کمیته‌ی مرکزی پیدا کرد. بااین‌حال، پس از مهاجرت به تهران و آشنایی با اسدالله علم، نگرش‌ها و سبک نوشتاری‌اش تغییر کرد. این دگرگونی‌ها نظرات متفاوتی را برانگیخت: برای عده‌ای نشانه‌ای از پیشرفت و برای برخی دیگر به منزله‌ی فاصله گرفتن از اصول پیشین تلقی شد.

نظر دیگران درباره رسول پرویزی

علی بهزادی، مدیر مجله‌ی سپید و سیاه و نویسنده‌ی کتاب «شبه خاطرات» درباره‌ی رسول پرویزی می‌نویسد: او برای بسیاری از مردم ما، در تاریخ معاصر نام یک شخص بود با دو شخصیت؛ اول نویسنده‌ای بود؛ مردمی که از بطن جامعه برخاسته بود، درد طبقات مردم را می‌شناخت، با مسائل و مشکلات آشنا بود و آن‌ها را با قلمی شیرین در آثار خود منعکس می‌کرد. دوره‌ای نیز به حزب توده گرایش داشت.

او در میان جوانان، به‌ویژه روشنفکران، جایگاه ویژه‌ای داشت. رسول دوم مردی بود که به دنبال ترقی سریع بود و به همین دلیل خیلی زود از طبقه‌ی خود فاصله گرفت. او مشکلات و دغدغه‌های مردم را نادیده گرفت و استعداد و قلم خود را در خدمت صاحبان قدرت قرارداد.

پرویزی با حمایت آنان توانست به موقعیت‌های بالایی دست یابد؛ اما او با آن‌که از طبقه‌ی خود بریده بود و به اعیان و اشراف و رجال پیوسته بود، آن‌ها هرگز او را، این مرد بلند قد عینکی و بد لباس ولی خوش سخن را که در حرف زدن مراعات هیچ‌ کس و هیچ چیز را نمی‌کرد از خود ندانستند، آن‌ها معتقد بودند که او هرچه دارد از اربابش اسدالله علم دارد، اگر علم نبود، او هم نبود و از طرف دیگر در همان کتاب نقل‌قولی آورده که رسول پرویزی می گفت: «من، رسول پرویزی، با وکیل شدن... با معاون نخست‌وزیر شدن و کوفت و زهرمار شدن ذره‌ای عوض نشدم. همیشه همان بچه دشتستان بودم... همان لولی سرمست بودم... با موقعیتی که به دست آورده بودم با نزدیکی که با آقای اسدالله علم داشتم اگر داخل معاملات و کمیسیون‌بازی و زد و بندهای معاملات خارجی می‌شدم حالا یکی از ثروتمندترین آدم‌ها بودم... اما حالا چی دارم؟ هیچ‌چیز».

رسول پرویزی معتقد بود که داستان‌هایش را به زبانی ساده و محاوره‌ای نوشته تا همگان از آن بهره ببرند و لذت ببرند. او که هنگام انتشار شلوارهای وصله‌دار نه وزیر بود، نه وکیل، و نه صاحب‌منصب، در مقدمه‌های کتابش همواره از بخت خوش خود سخن می‌گفت و به استقبال مردم، به‌ویژه کودکان، افتخار می‌کرد. در مقدمه چاپ سوم می‌نویسد: «آرزویی داشتم که برآمد، می‌خواستم و امید داشتم بچه‌هایی که در آن سرزمینی که به دنیا آمدم و چشم به نخل‌های بلندش دوختم و آتش جهنمی آفتابش را چشیدم با خواندن این کتاب از من راضی باشند و این آرزو به دلم نماند.»

مروری بر کتاب‌ها و آثار رسول پرویزی

همیشه کسانی هستند که به‌جای تمرکز بر آثار و دستاوردهای یک فرد، جایگاه اجتماعی، طبقاتی یا سیاسی او را در اولویت قرار می‌دهند. برای مثال، او را ابتدا به‌عنوان یک چپ‌گرا یا راست‌گرا و سپس به‌عنوان نویسنده یا هنرمند می‌شناسند. بااین‌حال، باید پذیرفت که این جایگاه‌ها در نحوۀ بیان احساسات و خلق آثار هنری تأثیرگذار هستند. این تأثیر برای هنرمندان بیشتر است، زیرا جایگاه اجتماعی و سیاسی آن‌ها امکان می‌دهد که با دیدگاهی عمیق‌تر و جامع‌تر به مسائل بنگرند و آن‌ها را به تصویر بکشند.

در شیراز و دوران همکاری با روزنامه‌ی «سروش»، قلم تند و طنازانه‌ی رسول پرویزی به رخدادها واکنش نشان می‌داد؛ اما با جداشدن از حزب و رفتن به تهران، لحن نوشته‌های او ملایم‌تر شد. این تغییر نگاه همراه با همکاری با روزنامه‌ی میانه‌روی «ایران ما» بود که با حمایت جهانگیر تفضلی آغاز شد. تفضلی که زودتر از دیگران استعداد پرویزی را شناخته بود، در شرایط دشوار از همکاری او بهره برد. پرویزی سپس به نویسندگان مجله‌ی ادبی و پیشرو «سخن» پیوست و به فعالیت ادبی ادامه داد.

در همین دوران، رسول پرویزی مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه «شلوارهای وصله‌دار» را منتشر کرد که شامل ‌‌۲۰ داستان کوتاه درباره‌ی زندگی مردم جنوب کشور، گاه بر اساس خاطرات کودکی او، به زبانی ساده، دلنشین و طنزآمیز است. این کتاب مورد استقبال گسترده‌ی هم اهلی فرهنگ و هم مردم عادی قرار گرفت. پرویزی در مقدمه‌ی چاپ اول کتاب با فروتنی می‌نویسد که خود را نویسنده نمی‌داند و این مجموعه به پیشنهاد ناشر گردآوری شده، اما از خواندن آن توسط مردم خوشحال است و دو نوع واکنش از مخاطبان انتظار دارد:

یا مردم خوششان بیاید و مشغول شوند که او راضی و خشنود، به این کار ادامه می‌دهد؛ ولی قول می‌دهد که پایش را از گلیمش درازتر نکند و ادای نویسنده‌ی مشهور بودن را درنیاورد و لوس نشود. اگر هم مردم بدشان آمد، او از همان اول هم ادعایی و آبرویی نداشته که به باد برود. می‌رود دنبال کار خودش.

کتاب «شلوارهای وصله‌دار» نسل به نسل محبوب ماند و کودکان را سرگرم کرد؛ چیزی فراتر از شانس در آن نهفته بود. خوانندگان خود را در داستان‌ها می‌یافتند. اثری که به مسائل طبقات پایین جامعه می‌پرداخت؛ اما با نگاهی تلخ یا دلسوزانه شخصیت‌هایش را ترسیم نمی‌کرد. روایت‌های آن لبخند به لب می‌آوردند، اما واقعیت تلخ در پس این لبخند‌ها پنهان نمی‌ماند. کیفیت بالای کار پرویزی، تسلطش بر زبان و توانایی تبدیل خاطره به داستانی جذاب، او را در امتداد سبک جمالزاده قرار می‌داد.

۱۰ سال پس از انتشار کتاب نخست، رسول پرویزی در سال ۱۳۴۶ مجموعه‌ای دیگر با نام «لولی سرمست» منتشر کرد که میان مردم محبوبیت یافت، اما منتقدان آن را در حد کار اولش ندانستند و کیفیت آن را ضعیف‌تر ارزیابی کردند. بعدها مجموعه‌ای شامل داستان‌های قدیمی و آثار چاپ‌نشده با عنوان «قصه‌های رسول» منتشر شد. پرویزی که پس از ورود به عرصه‌های دولتی کمتر نوشت یا اثری منتشر نکرد، با همین دو مجموعه داستان‌نویسی را به پایان رساند. با اینکه به شهرت نویسندگان بزرگ جنوب نرسید، آثارش همچنان ارزشمند و قابل‌احترام باقی ماندند. رسول پرویزی در سال ۱۳۵۶ درگذشت.