توماس مور
زندگینامه و معرفی کتابهای توماس مور
توماس مور
توماس مور (Thomas More) شخصیتی برجسته در تاریخ فلسفه، سیاست و ادبیات به شمار میرود. او یکی از مشهورترین افراد دوران رنسانس است که با عقاید خود و نوشتن آثار مختلف، افکار مردم نسل خود و همچنین نسلهای بعدی را دچار تحول کرد و تأثیر عمیقی بر روی آنها گذاشت. آثار و اندیشههای او هنوز مورد توجه قرار میگیرد و او امروزه به نمادی از پایبندی به اصول اخلاقی تبدیل شده است.
بیوگرافی توماس مور
توماس مور، در ۷ فوریهی سال ۱۴۷۸ در لندن و در خانوادهای برجسته و تحصیلکرده چشم به جهان گشود. پدر او قاضیای باسابقه و حرفهای بود و قصد داشت که پسرش را طوری تربیت کند که او نیز در آینده حرفهی او را اختیار کند و راه رسم پدر را ادامه دهد. توماس مور از همان کودکی شخصیتی شگرف و هوشی درخشان داشت. او در مدرسه بسیار بهتر از دیگر دانشآموزان عمل میکرد و همیشه در درسهایش نمراتی عالی میگرفت. در زمانی که اکثر بچهها از درس لاتین نفرت داشتند، مور یکی از تنها کسانی بودند که با علاقه و اشتیاق لاتین میخواند و باعث سربلندی معلمهایش میشد. او در مدرسهی سنت آنتونی که یکی از بهترین مدارس در لندن بود تحصیل کرد. مور همچنین مدتی در خانهی جان مورتن که اسقف و صدراعظم انگلستان بود خدمت کرد. مورتن از همان زمان میگفت که توماس مور قرار است به مردی شگفتانگیز تبدیل شود. درحقیقت، مورتن آنقدر به مور باور داشت که تصمیم گرفت او را حمایت و تشویقش کند تا برای تحصیل به دانشگاه آکسفورد برود.
مور در سال ۱۴۹۲ تحصیلات خود را در دانشگاه آکسفورد آغاز کرد. در مدتی که آنجا بود حسابی درس خواند و در لاتین حتی بیشازپیش پیشرفت کرد. او دو سال از زندگی خود را در دانشگاه آکسفورد گذراند و در طی مدتی که آنجا بود بر روی دروسی مثل منطق، زبان و ادبیات یونانی و لاتین کار کرد. او همچنین تحتتأثیر آموزههای فلاسفه و متفکران کلاسیک قرار گرفت و در آنجا با متفکران همنسل خود ملاقات کرد. رفتن به دانشگاه آکسفورد، تأثیر بزرگی بر روی شکلگیری شخصیت مور گذاشت و او پس از بهپایانرساندن تحصیلات خود بیشتر از قبل روحیهای شبیه به یک فیلسوف پیدا کرده بود.
باوجود اینکه توماس مور خودش بهشدت به علومانسانی، فلسفه و ادبیات علاقه داشت، پدرش این مباحث را افکاری کفرآمیز بهحساب میآورد و عقیده داشت که پسرش با مطالعهی این دروس تنها در حال حرامکردن وقت خودش است. ازاینرو، در سال ۱۴۹۴، پدرش او را به لندن برگرداند تا به مطالعه و تحصیل در رشتهی حقوق بپردازد و وکیل شود. در سال ۱۴۹۶، توماس مور در «لینکلن این» که یکی از بهترین انجمنهای حقوقی انگلستان بود پذیرفته شد. او تا سال ۱۵۰۲ در این انجمن تحصیل کرد و همزمان علایق خود را نیز دنبال میکرد و کتاب مقدس و دیگر آثار کلاسیک را مطالعه میکرد.
پس از بهپایانرساندن تحصیلات قضاییاش، دچار شک و تردید شد که آیا راه درستی در زندگی در پیش گرفته است یا خیر. ازاینرو، مدتی را در کنار راهبان گذراند و لباس آنان را به تن کرد. او در سال ۱۵۰۳ به صومعهای رفت که بیرون از شهر قرار داشت و خود را کاملاً وقف دین و مذهب کرد. او بهشدت متدین بود و در تمام مدتی که آنجا بود آیین راهبان را با نظم بسیاری انجام میداد. بااینحال، توماس مور تنها یک سال در صومعه ماند و پس از مدتی احساس کرد که موظف است کار بیشتری برای سرنوشت مردم انگلستان انجام دهد. خصلت عبادت، ریاضت و روزهداری تا ابد به بخش بزرگی از وجود او تبدیل شدند و او هرگز مدت زمانی را که در صومعه گذرانده بود از یاد نبرد. در سال ۱۵۰۴، توماس مور به عضویت پارلمان انگلیس درآمد و دو سال بعد نیز ازدواج کرد و صاحب چهار فرزند شد.
سال ۱۵۰۴ سال مهمی برای توماس مور بود. او نهتنها در آن سال موفق شد تا عضو پارلمان شود، بلکه با اقدام جسورانهاش کاری کرد که توجه همهی مردم به او جذب شد. در آن سال، پادشاه هنری هفتم قصد داشت تا به مناسبت ازدواج دخترش پولی از پارلمان دریافت کند. طبق قوانین فئودالی، او بهعنوان یک پادشاه کاملاً حق داشت که این کمکهزینه را دریافت کند؛ ولی مشکل این بود که او خواستار گرفتن مبلغی بسیار گزاف و بیش از اندازه بود. هیچ یک از اعضای مجلس مایل نبودند که چنین مبلغی را به پادشاه تقدیم کنند، ولی از بین آنها هیچکس جرئت مخالفت نداشت و همه میترسیدند که مورد خشم پادشاه هنری هفتم قرار بگیرند. از میان آنها، تنها توماس مور به خود جرئت داد و مخالفت خود را با این درخواست اعلام کرد. هنری هفتم چنان از این اقدام توهینآمیز به خشم آمد که دستور داد تا پدر توماس مور را در برجی در لندن زندانی کنند. دلیل اینکه هنری هفتم مستقیماً خود توماس مور را مورد آزار قرار نداد این بود که میدانست او بین مردم محبوبیت بالایی پیدا کرده است و ازاینرو، نمیخواست که خشم عموم را برانگیزد. پس از این اتفاق، توماس مور تصمیم گرفت تا برای مدتی زندگیای کم حاشیه در پیش بگیرد.
زندگی در دوران حکومت هنری هشتم
پس از مرگ هنری هفتم، هنری هشتم به روی کار آمد و دوران جدیدی در انگلستان آغاز شد. در ابتدا توماس مور و هنری هشتم رابطهی دوستانه و خوبی با یکدیگر داشتند. هنری هشتم متوجه بود که مور تواناییهای بسیاری دارد و همیشه او را بهخاطر دانش ژرفی که داشت ستایش میکرد. او توماس مور را بهعنوان صدراعظم خویش انتخاب کرد که عالیترین مقام قضایی انگلستان بود. او همچنین همیشه از مور میخواست که در ضیافتها و مهمانیهای مجللی که ترتیب میداد حضور پیدا کند و تمام تلاشش را میکرد تا اعتماد و دوستی توماس مور را به خود جلب کند. بااینحال، مور میدانست که در پشت تمامی این رفتارهای دوستانه چیز تاریکتر و خطرناکتری پنهان شده است. او مطمئن بود که پادشاه بهزودی تمامی این خوشیها را از او میگیرد و چهرهی واقعی خود را آشکار میکند. توماس مور در تمام مدتی که برای هنری هشتم کار میکرد، روحیهی جسور خود را حفظ کرده بود و همیشه هر حرفی که از نظرش درست میآمد را بدون هیچ ترس و واهمهای به زبان میآورد. چیزی که کمکم پادشاه هنری هشتم را به ستوه درآورد نیز همین بود، او از نصیحتهای توماس مور خسته شده بود و دلش میخواست آزادانه هر کار پلیدی که دلش میخواهد را انجام دهد.
بزرگترین بحث و جدل میان آنها از آنجایی شروع شد که هنری هشتم تصمیم گرفت از کلیسای کاتولیک جدا شود تا بتواند از کاترین آراگون طلاق بگیرد و با آن بولین ازدواج کند. توماس مور بهشدت مخالف این تصمیم بود و این کار را خلاف اصول کاتولیک میدانست. طولی نکشید که کاسهی صبر هنری هشتم بالاخره لبریز شد و توماس مور را از دربار خود اخراج کرد. اختلاف میان آنها زمانی عمیقتر شد که هنری هشتم کاترین را طلاق داد و از توماس مور دعوت کرد تا در مراسم تاجگذاری ملکهی جدید حاضر شود؛ ولی مور این دعوت را نپذیرفت و با آنکه از عواقب کار خود آگاه بود، راضی نشد تا اصول اخلاقیای را که خود به آنها پایبند بود زیر پا بگذارد و به دیدار پادشاه و ملکهی جدید برود.
اختلاف بعدی میان توماس مور و هنری هشتم زمانی پیش آمد که مور حاضر نشد بپذیرد که پادشاه از کلیسا بالاتر است. مور میدانست که این بار دیگر مجازات سختی انتظارش را میکشد و درنهایت نیز حدسش درست از آب درآمد. در سال ۱۵۳۴ به توماس مور اتهام زدند که با دشمنان هنری هشتم همکاری کرده است و درنتیجه او را به جرم خیانت به پادشاه دستگیر و در برج لندن زندانی کردند. در ابتدا حکمی که برای او صادر کرده بودند این بود که به دار کشیده شود و زندهزنده تکهتکه شود، ولی هنری هشتم خودش این حکم را تغییر داد و دستور داد تا در عوض، او را گردن بزنند.
مور تا آخرین لحظات زندگی خود، ایمان خود را حفظ کرد و همین ایمان به او آرامش و قوت قلب میداد. او زمانی که در زندان بود را صرف کتابخواندن و نوشتن میکرد و گفته میشود که در روزهای آخر عمرش بیشتر روزه میگرفت و عبادت میکرد. هنری هشتم به قدرت این مرد بزرگ و باایمان آگاه بود و برای همین دستور داده بود که اجازه ندهند او روز مرگش با جمعیت حرف بزند. در روز محاکمه، مردی که وظیفه داشت سر او را قطع کند پیشازاین کار از او طلب بخشش کرد. میگویند که توماس مور درست پیش از آنکه گردن زده شود بر جلاد خود بوسه زده بود و به او گفته بود که از انجام کارش ترسی نداشته باشد. او سپس با یک ضربه شمشیر گردن زده و کشته شد. پس از مرگش، کلیسای کاتولیک از او بهعنوان یک شهید و قدیس یاد کرد. اندیشمندان و افراد بزرگ زیادی از مرگ او ناراحت شدند، به طور مثال چارلز پنجم پس از مرگ او گفت که اگر توماس مور مشاورش بود، ترجیح میداد شهری بزرگ را از دست بدهد تا او را. حالا، نام توماس مور در تاریخ بهعنوان کسی که در برابر ظلم مقاومت کرد میدرخشد و همه از او بهعنوان شهیدی یاد میکنند که حاضر نشد عقاید خود را زیر پا بگذارد.
معرفی کتاب آرمانشهر توماس مور
واژهی یوتوپیا این روزها زیاد شنیده میشود و در آثار بسیاری به کار میرود. جالب است بدانید که توماس مور کسی بود که این واژه را برای اولینبار بر سر زبانها انداخت. یوتوپیا یا آرمانشهر یا اتوپیا یکی از مشهورترین آثار توماس مور است که در سال ۱۵۱۶ به انتشار رسید. مور در این کتاب به توصیف جامعهای ایدئال میپردازد که در آن، همه در کنار هم در صلح و آرامش زندگی میکنند و تمامی مردم از تحصیلات عالی برخوردار هستند و از همه مهمتر، همه با هم برابرند و به تمامی امکانات دسترسی دارند. این کتاب بهعنوان یکی از آثار اولیه در زمینهی حکومت دموکراسی شناخته میشود و نهتنها تأثیر سیاسی گستردهای داشت، بلکه بسیاری از نویسندگان ادبی نیز در خلق جوامع خیالی آثار خود از این کتاب الهام گرفتند.