دانلود کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی با صدای نفیسه فتحی + نمونه رایگان
تصویر جلد کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی

دانلود و خرید کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی

معرفی کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی

کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی، داستان خانواده‌ی فقیری را روایت می‌کند که به امید بهتر شدن شرایط و اوضاع‌شان تصمیم گرفتند به آمریکا، کشوری با خیابان‌هایی پر از طلا مهاجرت کنند. سونیا لویتین نویسنده‌ و رمان نویس مشهور آلمانی نویسده‌ی این کتاب و محمد طالشیان مترجم آن است. نسخه صوتی  کتاب دختر مرد ضایعاتی محصول انتشارات آوا رسا است.

درباره‌ی کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی

 کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی داستان یک خانواده‌ی فقیر است. خانواده‌ای که مثل هزاران خانواده‌ی دیگر فکر می‌کنند اگر مهاجرت کنند، وضع و اوضاع زندگی‌شان بهتر می‌شود. دختر خانواده آرزوهای بسیاری دارد که فکر می‌کند می‌تواند در آمریکا به آرزوهایش برسد. فامیل‌ها و دوستانشان از اینکه آن‌ها مهاجرت می‌کنند خوشحالند. مادر بزرگ بچه‌ها وقتی به دیدنشان میاید، به نوه‌اش اطمینان می‌دهد که می‌تواند به همه آرزوهایی که در سر دارد، برسد. امیدواری بسیار خوب است اما مهاجرت به آن آسانی که فکر می‌کنند، نیست. بی‌پولی، فقر و نیاز به ذغالسنگ آنهم در زمستان‌های سرد آمریکا، آن روی مهاجرت است که خودش را به خانواده‌ی آنها نشان می‌دهد. 

 کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی برای کودکانی که به مدرسه می‌روند و هم‌چنین نوجوانان، جذاب و شنیدنی است. 

درباره‌ی سونیا لویتین

سونیا لویتین نویسنده‌ی کتاب دختر مرد ضایعاتی، نویسنده‌ای آلمانی آمریکایی است که در ۱۸ آگوست ۱۹۳۴ در برلین آلمان به دنیا آمد. او نویسنده، هنرمند و تهیه کننده‌ای است که از هلوکاست جان سالم به در برده. سونیا لویتین بیش از چهل رمان نوشته و کتاب‌های بسیاری را برای کودکان و نوجوانان تصویرگری کرده است. 

لویتین یکی از برندگان جایزه ادگار آلن پو نیز به شمار می‌رود.

جملاتی از کتاب صوتی دختر مرد ضایعاتی

من عصبانی شدم و داد زدم: «پدر تو به ما دروغ گفتی! خیابون‌های پر از طلا کجاست؟ پس اون آمریکای پر از خیابون طلا کجاست؟»

پدر گفت: «من دروغ گفتم؟ چطور می‌تونی به پدرت این حرف رو بزنی؟!»

«من همه‌جا رو گشتم، ولی هیچ طلایی وجود نداره!»

آن شب بابا و مامان خیلی باهم صحبت کردند! من یک لحظه شنیدم که مامان به بابا گفت که شاید برگردیم! و امریکا جای خوبی برای زندگی کردن نیست! مادرم آرامش کرد و گفت که بالاخره راهی برای پول درآوردن پیدا می‌شود فقط باید صبور باشیم. روز بعد برف آمد. پدرم گفت: «من شما رو به مدرسه می‌برم بچه‌ها! شماها رو زیر کتم نگه می‌دارم تا گرم بمونید»

من و مانی و موریس لباس‌هایمان را پوشیدیم. سعی کردیم همه‌مان زیر کت پدر جا بشویم.

راه افتادم. وسط‌های مسیر بود که دیدم پدر از سرما می‌لرزد. ولی جوری رفتار می‌کرد که من متوجه نشوم! هیچ وقت آن روز را فراموش نمی‌کنم.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

زمان

۱۳ دقیقه

حجم

۱۸٫۳ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

زمان

۱۳ دقیقه

حجم

۱۸٫۳ مگابایت

قابلیت انتقال

ندارد

قیمت:
۱۰,۰۰۰
۳,۰۰۰
۷۰%
تومان