به علت جنگ جهانی دوم<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

به علت جنگ جهانی دوم

مجله همشهری

۷ دقیقه مطالعه

bookmark

نازپری‌خانم اسمش این نبود که الان هست. در شناسنامه‌اش نوشته شده بود نازخانم، اما آقانبی که سخت شیفته‌اش شده بود، یک پری اضافه کرد بهش. در بوق و کرنا کرد که پس از زن قبلی‌اش که با یک مرد اجنبی فرار کرد و رفت، حالا چراغ خانه‌اش روشن شده به یک پری که بیا و ببین چه نازی دارد. کی فکرش را می‌کرد آن ‌مرد اخموی چهل‌ساله که یک سبیل هیتلری داشت و همیشه سرش را ماشین می‌کرد و بیلش را دست می‌گرفت و می‌رفت باغ این‌وآن و چشم‌توچشم نمی‌شد با اهالی تا مبادا بخواهد لب از لب باز کند، حالا چنان زبانی درآورده باشد از زبان ملک‌الشعرا هم درازتر؟ یک نازپری می‌گفت از صد تا غزل سعدی عاشقانه‌تر. سرش مو درآورده بود و آواز می‌خواند. به کدخدا سپرده بود دست و بالش را بگیرد بلکه بتواند باغی، مزرعه‌ای، چیزی جور کند، چون صاحب خانواده شده است. آن جمیله را خانواده به حساب نمی‌آورد. کدخدا پرسیده بود: «پولش رو از کجا میاری؟» گفته بود: «من سرباز جنگ جهانی دومم؛ خدمت کرد‌م باید مزدش رو بگیرم؛ یه باغ مثلاً، اون هم از شاه، از ارتش، از خان، از نمی‌دونم‌کی.»

آقانبی راست می‌گفت؛ سربازی‌اش را زمانی رفته بود که روس از بالا و انگلیس از پایین، حمله‌ور شده بودند به ایران. علاوه‌بر ریش‌سفیدها و پیرزن‌های ده که حالا دیگر داشتند یکی‌یکی روانه قبرستان می‌شدند، مدرک دیگری هم داشت؛ یک عکس تار و خاک‌گرفته در لباس سربازی و با سبیل‌های هیتلری که سوغات همان جنگ بود. آقانبی قاب عکس …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شمارهٔ ۱۴۲ مجلهٔ همشهری (آذر ۱۴۰۳) منتشر شده است.