جشنی برای تمام فصول<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

جشنی برای تمام فصول

مجله مدام

۱۳ دقیقه مطالعه

bookmark

سوژه‌های داستانی نعیمه‌سادات کاظمی خلاقانه‌اند. او در داستان «جشنی برای تمام فصول» قصۀ زنی را روایت می‌کند که برای فرار از تنهایی و دلتنگی به جشن پناه برده است.

صفحۀ گوشی روشن شد. ایمیل جدیدی آمده بود. قیف خامه‌زن را کناری گذاشت. پیام را باز کرد و مثل آدم‌های برق‌گرفته بی‌حرکت ماند. متیو ‌فوندا نوشته بود: «اون یه قاتله، برای یه قاتل جشن گرفتی.» انگشتش روی صفحۀ گوشی ثابت ماند. چند قدم عقب رفت و روی صندلی لهستانی پشت میز نشست. زانوش تقی صدا کرد. «این چی نوشته سامی؟ چرا نوشته اون؟ من که به خودِ همین متیو ایمیل زده بودم.» لب ورچید. بعد از چند ثانیه آرام روی عکسش ضربه‌ای زد و نمایۀ متیو فوندا باز شد. موهای زرد داشت با صورت کک‌مکی. عکسش را ورانداز کرد. تصویر را بزرگ کرد و توی چشم‌های خاکستریش زل زد. زیر لب جویده‌جویده گفت: «به‌حق چیزای نشنیده. یارو با این عینک قاب کائوچوییش بیشتر شبیه دانشمنداس تا قاتلا.» بعد از مکثی کوتاه در جواب ایمیل نوشت: «واقعاً؟ خدایا عجب اشتباهی کردم.» پاک کرد.‌ دوباره نوشت: «حالا هر کس که باشه، وقتی دنیا اومد مادرش که خوشحال شد.» پاک کرد. نوشت: «منظورتون چیه؟» و دکمۀ ارسال را زد. گوشی را کنار گذاشت و با ناخن لکۀ ماستی را که روی رومیزی پلاستیکی افتاده بود، تراشید. بعد چند باری قولنج انگشت‌هاش را گرفت و زانوی چپش را مالید.

بوی کیک تازه آشپزخانه را برداشته بود. پا شد و سینی را که روش دو کاپ‌کیک کوچک جا گرفته بودند از فر بیرون آورد و روی میز گذاشت. یکی‌شان را آرام توی پایۀ سفید مخصوص سُراند. کف خامه را حلقه‌حلقه روی کاپ‌کیک اسپری کرد و ترافل رنگی روش پاشید. «به به، گور بابای دنیا، ببین باز پوری‌خانوم چه کرده.» سرماسورۀ قیف خامه‌زن گرفته بود. گذاشتش بین دو لب …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره پنجم، زیر مجموعه خیال، مجله مدام منتشر شده است.