خیال تو از جشن هم بهتر است<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

خیال تو از جشن هم بهتر است

مجله مدام

۶ دقیقه مطالعه

bookmark

«خیال تو از جشن هم بهتر است» نگاهی شاعرانه و تأمل‌برانگیز به مفهوم جشن‌ دارد و مخاطب را به پرسش از خود دربارۀ ماهیت جشن دعوت می‌کند.

حوری‌خانم، بی‌تاب توام. بی‌تابی می‌دود خودش جلوتر از سلام.

سلام!

بگو به تو نزدیکم یا دور؟ از آخرین باری که با تو حرف زدم، گذشته خیلی. گذشته فعل ناگزیری است. گذشته یعنی ما که در دنیاییم زمان‌مان خطی است: آنچه گذشت از ما دور می‌شود. داریم روی خطی می‌رویم و روی خط ویرگولی نه. حتی در تصادف‌های مهیب با اتفاقات هم توقفی نیست. هیچ چیز به تسلا یا تسکین ما نمی‌ایستد. حتی این‌‌قدر که لختی تجدید قوا کنیم. همچنان، همین‌‌طور که می‌رویم، باید استخوان‌های خردشده‌مان را ببندیم و گوشت شکافتۀ روح‌مان را بخیه بزنیم و اگرچه درد می‌کشیم و اگرچه فریاد، باید به حرکت روی خط ادامه بدهیم. درست‌تر اینکه روی یک پاره‌خط: از یک نقطۀ مشخّص شروع می‌شویم در دنیا و در یک نقطۀ مشخص تمام می‌شویم. ساعت‌هامان را محض این گرد می‌سازیم که حواس‌مان پرت شود از هول دور شدن ساعت‌به‌ساعت از نقطۀ اول و نزدیکی هول‌آور ساعت‌به‌ساعت به نقطۀ آخر. ما هرگز نمی‌توانیم زندگی را بزنیم عقب. از کِیف‌های بهشت یکی این است که هرچه بخواهم برایم حاضر است. اگر، اگر به بهشت برسم، از خدا خواهم خواست برم گرداند به بعضی زمان‌ها که از آن‌ها گذشته‌ام. از خدا خواهم خواست دوباره باشم جاهایی که بوده‌ام و دوباره برایم …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره پنجم، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.