خاطرخواه عید<!-- --> | طاقچه
infinite

ویژه مشترکین بی‌نهایت

خاطرخواه عید

مجله مدام

۵ دقیقه مطالعه

bookmark

«خاطرخواه عید» روایتی خاطره‌محور و نوستالژیک از یک جشن عروسی سنتی در گذشتۀ ایران است. مسعود فروتن در این روایت با نگاه کودکی کنجکاو از حسرت‌ها و احساسات پنهان آدم‌های اطرافش می‌گوید.

کلاس دوم دبستان بودم. عید آن سال آقای خاطرخواه هم آمد. ما در شهرستان زندگی می‌کردیم و آمدن هر مهمانی خوشحال‌مان می‌کرد. مخصوصاً که نفری پنج تومان هم به ما بچه‌ها عیدی داد. این خبر را سر سفرۀ ناهار من که بچۀ فضولی بودم و حرف توی دهانم نمی‌ماند، با صدای بلند به مادربزرگ گفتم. آبجی‌جیران که کارهای زنانۀ مامان را انجام می‌داد هم سر سفره مشغول ناهار خوردن بود. از مامان پرسید: «پس پریچهرخانوم چی؟ اون که شأنش پنج تومن نیست.» مامان گفت: «امسال می‌دونست که یه ماه پیش پریچهر پونزده‌سالش تموم شده و مشکلی برای عقد کردن نداره. یه انگشتر برلیان لای یه بقچۀ ترمه گذاشت جلوی پریچهر و رو به فروتن گفت: اگه پدرتون اجازه بدن، شما رو خواستگاری می‌کنم. فروتن ‌که زیرچشمی پریچهر رو نگاه می‌کرد، گفت: بذارین فردا امتحان کلاس نهمش رو بده، بعد! اون یه سال درسی، کلاس نه رو توی خونه و توی خونۀ معلما خونده. صبر کنیم کارنامه‌ش رو بگیره، بعد!»

ما سه تای دیگر، کارنامه‌هامان را …

این نوشته‌ را پسندیدی؟

like
like

اطلاعات چاپ

این نوشته در شماره پنجم، زیر مجموعه واقعیت، مجله مدام منتشر شده است.